«صونا يداللهي» از نمايشگاه «ژست» ميگويد
چلهنشيني هنري به كارم آمد
پرويز براتي
جديدترين نمايشگاه انفرادي صونا يداللهي نقاش و مجسمهساز معاصر با عنوان «ژست» تا 16 خرداد در گالري «همه» به تماشاست؛ مجموعهاي شامل هفت نقاشي و ده مجسمه فيگوراتيو كه دربردارنده آثار يك سال گذشته اين هنرمند هستند. در اين مجموعه، همچنانكه در استيتمنت نمايشگاه به آن اشاره شده، وضعيت حيواني و گياهي همچون آينهاي است كه وضع بشر را پيش چشمان او باز مينُماياند؛ چيزي شبيه فابلها در ادبيات، با اين تفاوت كه در فابلهاي تجسمي يداللهي، انسان و گياه و حيوان به جاي آنكه از طريق قراردادهاي روايي به هم دلالت كنند توسط كدهاي جسمي و ژستها به هم پيوند ميخورند. با اين هنرمند گفتوگويي در باب اين نمايشگاه انجام داديم كه در ادامه ميخوانيد.
از شكلگيري آثار اين نمايشگاه و تكنيك خودتان بيشتر بگوييد.
نقاشيهاي اين نمايشگاه را با تكنيك رنگ روغن و مجسمهها را با متريال برنز اجرا كردهام. اين مجموعه از سال1400 آغاز شد. من در طراحي چندان به بازآفريني واقعگرايانه گرايش ندارم و برايم تفاوتي نميكند موضوع كارم درخت باشد يا انسان يا حيوان؛ مهم برايم عصاره و حالتي است كه آن موضوع را نشان ميدهد. نقاشيهاي اين نمايشگاه همگي تنه درختان هستند؛ درختان پارك مجاور خانهمان كه آنها را به شيوه «طراحي حالت»
(Gesture Drawing) كشيدهام و عنوان نمايشگاه نيز از آنجا گرفته شده است. منظورم اين است كه ژست درخت، پرنده يا ماهي، كدي ميدهد كه ميتواند نشانه غم، شادي يا تسليم باشد. از اين رو ژست اين موجودات برايم اهميت دارد؛ فرمي كه بيننده از طريق آن بتواند حالت و وضعيت انساني را دريابد.
به نظر ميرسد بين مجسمهها و نقاشيهاي اين نمايشگاه ارتباطي مفهومي وجود دارد. موافق اين تلقي هستيد؟
به نظر من از طريق فرم است كه پيام اثر به مخاطب منتقل ميشود. موضوع براي من در درجه دوم اهميت دارد. در اين مجموعه من از سه موضوع استفاده كردهام؛ ماهي، پرنده، درخت. به خاطر دلبستگيهايي كه به مثنوي و محصص داشتم به سمت اين موضوعها كشيده شدم ولي بازهم موضوع نسبت به فرم برايم كم اهميتتر است، چون حتي اگر عميقترين موضوعات را با ژرفترين پيامها كار كنم اثر بدون فرم مناسب براي من اثر فاقد ارزش است.
به تعبيري آيا ميتوانيم شما را يك هنرمند «فيگوراتيو طبيعتگرا» بناميم؟
اگر هنر انتزاعي و فيگوراتيو را دو سر يك طيف فرض كنيم، به نظرم كار من در جايي ميان اين دو قرار ميگيرد. فيگوراتيو است از اين جهت كه مابهازاي موضوع آثار را در خارج از خود آثار ميتوان تشخيص داد. كمي هم به سمت انتزاع رفته از اين جهت كه براي به دست آوردن فرم دلخواه, در نشانههايي كه به موضوع اثر دلالت ميكنند دخل و تصرف شده است و اين باعث شده فيگورهاي من به منابع خود وفادار نباشند. يعني سعي در بازنمايي عينيت درخت يا ماهي و پرنده نداشتهام.
اگر بخواهيم وجه فيگوراتيو نقاشيها و مجسمههايتان را برجسته كنيم، ميبينيم تاكيد شما بر موضوع «ژست» است كه يك حالت انساني به حساب ميآيد. در واقع شما در نقاشيها و مجسمههايتان براي موجودات غيرانساني حالتهايي انساني متصور هستيد. آيا اين برخورد با مقوله ژست در كار شما، به جهت محدوديتها در بازنمايي «تن» و بدن بوده يا دلايل صرفا زيباشناختي داشته است؟
ژست را اگر به معناي ادا و حالت بگيريم يك مفهوم انتزاعي و كلي است كه ميتواند بر هر جانداري اعم از انسان، حيوان و گياه منطبق شود. امور كلي ميتوانند يا فقط در ذهن ما باشند يا ميتوانند از طريق امور جزيي درك شوند. وقتي ميتوانيم مفهوم ژست را از طريق ديدن درك كنيم و با انگشت نشان دهيم كه تني با فرم خود آن ژست را به ما القا كند. براي من تن دستاويزي است كه با آن فرم را نمايش دهم و فرم دستاويزي براي نماياندن ژست و ژست هم تنها وسيلهاي براي بازنمايي امري كلي كه ميتوان آن را حال يا وضعيت انساني ناميد.
اين ژست شامل مجسمههاي اين نمايشگاه هم ميشود؟
همينطور است. من علاقه خاصي به خواندن مثنوي دارم. ماهي در مثنوي بسامد بالايي دارد و نماد انسان است و در جاهايي هم نماد انسان كامل كه از آب بيرون افتاده. ماهيهاي من هم از آب برون افتادهاند و دارند تقلا ميكنند. اين ماهيها در حالتهاي مختلف شامل بدنهاي كشيده و جمع شده هستند و وضعيت بيرون از آب بودن را بازنمايي ميكنند. برخي ماهيها در پي آن هستند تا خودشان را نجات دهند، برخي تسليم شدهاند و برخي نيز ميخواهند به درون آب بازگردند. اين ماهيها تمثيلي از ما آدمها هستند كه از اصلمان جدا افتادهايم و همان كاري را در زندگي ميكنيم كه يك ماهي بر خاك افتاده ميكند. ساخت اين مجسمهها با ماهي شروع شد و بعد به پليكانها و پرندگان پرداختم. من علاقه وافري به مجسمههاي بهمن محصص دارم، اين علاقه سبب شد به سمت پرندگان كشيده شوم. در واقع جدا از تاثيرات مثنوي، در ساخت پليكانها و ماهيها تحت تاثير محصص هم بودهام.
مقوله جان بخشي به طبيعت را ما در نقاشي ايران لااقل از دوران سلطان محمد يكي از بزرگترين نگارگران اوايل دوره صفوي شاهد هستيم كه البته برگرفته از آموزههاي عرفان اسلامي است. هر چند پيشينه آن را در نقشمايه واق ميبينيم كه يكي از اصول نقاشي ايران محسوب ميشود و از قرن پنجم به تدريج وارد هنر ايران به خصوص نگارگري شد. تا چه حد در رويكرد جانبخشي به نگارگري ايراني توجه داشتهايد؟
در جواب پرسش شما درخصوص تاثير نگارگري در آثارم بايد بگويم من از دو جهت به نگارگري ايراني علاقه دارم. اول اينكه نقاش ايراني سعي در بازنمايي واقعگرايانه اشيا نداشته بلكه عصاره فيگورها و اشيا و گياهان و بناهاي موضوع كارش را نمايش ميداده است، يعني درخت از فيلتر تخيل نگارگر و همينطور فيلتر سنت و سليقه زيباييشناسي دوران او عبور ميكرده و روي كاغذ ميآمده. دومين دليل علاقه من به نگارگري رنگ است، به همين دليل براي اينكه كمي مشكلاتم در رنگ برطرف شود چهل روز از ساعت چهار تا هفت صبح سلطان محمد و بهزاد و بعد ماتيز كه بسيار از نگارگري ايراني تاثير گرفته كپي كردم. چلهنشيني هنري روش يادگيري استانداردي نيست ولي به من كمك ميكند. در مورد جان بخشيدن به طبيعت كه در نگارگري وجود داشته است مثال درخت واق و آثار سلطان محمد را زديد. فكر ميكنم در اين دو نمونه جان بخشيدن به شكل مستقيم صورت گرفته است، يعني در درخت واق نقاش بهطور واضح سر يا بدن انسان يا حيوان را روي شاخههاي درخت كشيده يا در آثار سلطان محمد در صخرهها و درختان گاهي ميتوان صورت انسان يا حيواني را تشخيص داد. من در آثارم چنين اشارههاي مستقيمي ندارم.
در استيتمنت نمايشگاه به ارتباط كارهايتان با فابلها اشاره شده است. اين برداشت چقدر منطبق با ذهنيت شما بوده است؟
اين ارتباط را اول بار دوست خوبم فرزاد محمدي متوجه شد و در استيتمنت به آن اشاره كرد. همانطور كه فابلها يكسري داستان تمثيلياند كه وضعيت بشر را از زبان حيوانات بيان ميكنند، اين كارها هم وضعيت بشر را از زبان گياهان و حيوانات بيان ميكنند.