وداع با مردي از جنس خرداد
ماهرخ ابراهيمپور
ساعت 8:40 دقيقه صبح ۱۷ خرداد است و از دور صداي حزنانگيز قاري قرآن ميآيد كه در ماتم انساني متواضع ميخواند.
صدا از محوطه روزنامه اطلاعات است و اين قاري در حزن رفتن ناگهاني سيد محمود دعايي چنين حزين قرآن ميخواند. خيل دوستداران مديرمسوول روزنامه اطلاعات در اين صبح گرم خرداد گرد آمدهاند تا مردي را بدرقه كنند كه به گفته ساعد باقري فارق از هر تعارف و تمجيدي، انسان بينظيري بود و به اعتراف محمدجواد ظريف پدري مهربان و متواضع. چشمها اشكآلود است و صداي ضجه دختر بزرگ دعايي دل همه را به درد ميآورد، وقتي ميگويد چرا پدرم با پيكان نيامده و اين آمبولانس
براي چيست؟!
همه بغض دارند از اهالي فرهنگ تا سياسيون كه فارغ از سمت و سو گرايش سياسي به بدرقه سيدمحمود دعايي
آمدند.
مردي كه رسانهايها دوستش داشتند و او در اطلاعات را به رويشان گشوده بود. خيليها آمدهاند پير و جوان: اما اين جمعيت همه آن جمعي نيست كه دعايي بزرگشان ميداشت و در غمها تنهايشان نگذاشت.
فكر ميكردم حضور چهرههاي فرهنگي بيشتر باشد اما به چشم من اهالي سياست پررنگترند، از محمدرضا باهنر با چشمهاي خيس اشك تا حجتالاسلام نقويان و اسحاق جهانگيري، محمدعلي ابطحي و ته مجلس كه سيد محمد خاتمي ميآيد و عكاسان خيز برميدارند براي شكار خاصترين تصوير از كاكاي دعايي. من بيخيال آن همه شتاب به زنان جمع شده زير عكس مرد مهربان رسانه نگاه ميكنم كه دخترش بيتابانه صدايش ميزند و همسر محزونش كه ناي گريه ندارد در سكوت رفتن يار ديرينش را به نظاره نشسته است.
حالا همه اعوان و انصار و اغيار آمدهاند و صلا در ميزنند كه راه دهيد پيكر سيد آمد اما كليك دوربينها امان نميدهد و برخي زنجير انساني تشكيل ميدهند تا شايد تن سيد آرام بر زمين گذاشته و نماز وداع به آرامي و متانت خوانده شود، سيدحسن خميني نماز را اقامه ميكند و حالا وقت دل كندن از سيد محمود دعايي است و وداعش با همسر، دختران و پسران و روزنامهاي كه بيش از چهار دهه عمرش را
صرف آن كرد. صداي گريه مردان بلند است و من به حرف وزير سابق وزارت خارجه را زمزمه ميكنم رسانه پدري مهربان و متواضع و غمگسار را از دست داد.