زيست مشترك
فياض زاهد
در ميانه اخبار منفي و نگرانكنندهاي كه چون سيلاب بنيانكن تتمه اعتماد و يكرنگي اجتماعي را هدف گرفته، گاهي حتي مرگ ميتواند موجب بركت، مرحمت، اميد و راهي به جلو باشد. مرگ سيد محمود دعايي كه براي بسياري از دوستدارانش نمادي از دينداري رحماني و اسلام ترقيخواه محسوب ميشد، سلسلهاي از حركتهاي نمادين را رقم زد. اتفاقاتي كه شايد در يك شرايط معمول، طبيعي و بديهي به نظر آيد، در شرايط امروزين ميتواند به نشانهاي از اميد بدل شود. رحلت او مانند زيستش منشا الهامات بزرگي بود. پس از مدتها مرگ يك عالم ديني همان حسي را در جامعه به وجود آورد كه در يك شرايط طبيعي بايستي منبع الهام و تشويق فضائل اخلاقي شود. براي نسل من كه دوران پيش از انقلاب را درك كرده، اين امري بديهي بود كه وقتي عالمي مشهور از دنيا ميرفت، واكنشهاي اجتماعي متفاوتي را شاهد بوديم. تعداد محدودي از تشييع جنازهها در ذهن شكل گرفته كه بخش مهمي از آنها به تشييع علمايي بازميگردد كه در ديارمان رخ داده بود. مثلا در رشت تشييع جنازه آيتالله ضيابري يا آيتالله لاكاني و حتي پزشك ارمني و انساندوستي چون مسيو آرسن ميناسيان و برخي روحانيون خانواده ما كه تمايل چنداني براي مداخله در امر سياست نداشتند اينگونه بود. مردم گيلان به ياد دارند كه در چند ماه گذشته رحلت آيتالله رودباري با چه واكنشي روبهرو شد. نه نيازي به تعطيلي مدارس بود و نه بسيج امكانات حكومتي و نه به راه انداختن اتوبوسهاي ادارات.
مردم يكسان و خودجوش به احترام تقوا و دينداري به خيابان آمدند. هر كدام از دوستان در ولايات خود با چنين نمونههايي روبهرو شدهاند و كنه سخنان مرا درك ميكنند.
متاسفانه در سالهاي اخير فوت و رحلت علمايي كه در حكومت ردپايي داشتند، با اقبال عمومي روبهرو نشدهاند. اين يك زنگ خطر واقعي است. بايد از خود پرسيد چه اتفاقي در جامعه رخ داده كه مرگ بسياري از اين بزرگان چه بسا با واكنشهاي نامتعارفي همراه بوده است. اما خبر مرگ سيد محمود دعايي با خود الهامات و بركاتي به همراه داشت. اولا بخشهاي بسياري از مراجع و شخصيتهاي هنري و ادبي و ديني و سياسي پاي جنازه وي حضور يافته و اظهار تالم و تاسف كردند. شخصيتهاي تاثيرگذاري كه معمولا در اتفاقات يكسان در سالهاي اخير كنار هم جمع نشدهاند. دعايي از ياران امام و مومنين به رهبري رهبر انقلاب بود. اما نحوه زندگي و منش وي موردپسند بخشهاي وسيعي از جامعه بود. او به دين از منظر رحماني نظر داشت و به انسانها بما هو انسان به ديده تكريم مينگريست. زيست وي عملي رفيع در تبيين ارزشهاي مداراگرايانه زيست مومنانه بود. براي اين امر هيچ تبليغي را برتر از عمل صالح نميدانست. با اخلاص از آن ميراث مراقبت ميكرد. حضور معنادار او در تشييع بسياري از نويسندگان، هنرمندان و روشنفكران اين سرزمين كه كمتر مورد احترام حكومت قرار گرفته بودند، هويتي را معنا ميداد كه كيمياي زمانه ما بود، بهگونهاي كه اين روزها از خود ميپرسيم: به راستي اگر مركب مرگ به درب خانه ما برسد، چه كسي بر پيكر ما نماز خواهد گذارد؟
از سوي ديگر حضور توامان شخصيتهايي كه در دو سوي نگرش سياسي و رفتاري نظام سياسي قرار دارند، ويژگيهايي نمادين را پديد آورد. سيدمحمد خاتمي در حسينيه جماران حضور يافت و سخن گفت؛ در حالي كه حسين شريعتمداري پاي اين سخنان نشست. آنگاه مقام رهبري بر پيكر سيدمحمود ما نماز گزارد و در فرداي تشييع عمومي اين سيدحسن بود كه اين امر عبادي را متجلي ساخت، در حالي كه بسياري از شخصيتهاي با نگرشهاي متفاوت در كنار سيدمحمد خاتمي به وي اقتدا كردند.
اما مهمترين بخش اين رويداد، انتصاب سيدعباس صالحي به عنوان نماينده رهبري در روزنامه اطلاعات بود. به حجم واكنش شخصيتها و مراجع و عناصر موثر در حوزه فرهنگ و هنر بنگريد. به پيام رهبري نگاهي بيندازيم. شايد يكي از معدود پيامهايي بود كه در سالهاي اخير بر لزوم درك و فهم و تبيين و تحمل انواع نگرهها تاكيد داشته است. شايد در سالهاي اخير هيچ اتفاقي به اين اندازه مورد اقبال همگاني نهادها و نيروهاي موثر اجتماعي واقع نشده باشد. در حالي كه از داخل و خارج بر طبل دوئيت و چندگانگي و تنفر دميده ميشود، مرگ سيدمحمود دعايي و انتخاب سيدعباس صالحي اينقدر توانست روياي اميد براي زيست مشترك را معنا بخشد. همه ما و جامعهمان به اين نگرش جامع در بيشتر حوزهها نيازمنديم. چتر رهبري و نحوه تعامل اين نهاد مهم با ديگر اركان اجتماعي ميتواند و بايسته است به نمادي از جامعيت مشترك نهاد قدرت بدل شود. اين كنش نمادين نشان داد كه عليرغم همه گرانيگاههاي خطرناك و وسواسگونه، چگونه كوچكترين توجهي به نحوه نگرش و زيست مشترك اجتماعي ميتواند وحدتآفرين و اميدافزا باشد. جاي تاسف است كه در اين روزها بارها ميشنويم كه آيا اجازه حضور سيدمحمد خاتمي در جماران و سخن گفتن او، يا انتخاب صالحي يا اجازه برگزاري نماز توسط سيد حسن و واكنش معنادار رهبري در حرم امام، ميتواند به معناي آغاز راهي براي تبيين راه درست باشد يا نه؟ تاسف آنجا است كه با اعتماد و اميد اجتماعي چه كردهايم و سطح انتظارات را به كجا رساندهايم كه حضور در يك مراسم ترحيم ميتواند اين همه اميد ايجاد كند. به راستي اگر سياستهاي نظام به گونهاي رقم بخورد كه اين اميدها به عرصه سياست، فرهنگ، جامعه و از همه مهمتر زندگي باز گردد، چه اندازه ميتواند نيروآفرين و اثرگذار باشد! آيا به نظر آقايان شرايط به جايي نرسيده كه از سياست قبض به فضاي بسط رهنمون شويم؟!