ادامه از صفحه اول
مصدق، پيرنيا و مستر جكسون
در آن زمان انگليسيها مايل بودند، هزينه جابهجايي محصولات نفتي به عهده دولت ايران باشد و سود بيشتري نصيب انگليس شود. پيرنيا تلاش ميكند تا مصدق را متوجه تبعات مخرب چنين سياستي در خصوص قيمت بنزين كند. در آن زمان مصدق پيگير بود تا ابعاد مختلف موضوع را ارزيابي كند. بنابراين حسين مكي را همراه با يك يهودي به نام سدان (نماينده شركت نفت انگليس در تهران) راهي كرد تا ابعاد مختلف موضوع را از متوليان شركت نفت انگليس جويا شوند. نهايتا بعد از پيگيريهاي فراوان، اين پرسش در حضور مستر جكسون طرح شد. او اعلام كرد كه اگر قيمت بنزين در آبادان ارزانتر از ساير نقاط كشور باشد، اغلب سرمايهگذاران كشور راهي آبادان و خوزستان ميشوند و اين منطقه شلوغ ميشود. اين توجه عمومي به خوزستان برخلاف منافع شركت نفت انگليس بود، بنابراين تلاش ميكردند اين تصميم درست اقتصادي در ايران عملياتي نشود. اين دادههاي اطلاعاتي نهايتا در پروندهاي كه مصدق در لاهه ارايه كرد، گنجانده شد و راي نهايي دادگاه لاهه در ماجراي ملي شدن صنعت نفت به نفع ايران صادر شد. در واقع يكي از گزارههايي كه مصدق مبتني بر آن، شركت نفت انگليس را متهم و مغلوب كرد، مبتني بر يكسان بودن قيمت نفت در همه ايران بود. مصدق معتقد بود كه اين رويكرد انگليسيها باعث ميشود تا روند توسعه ايران با مشكلات عديدهاي مواجه شود و بر خلاف منافع ملي ايرانيان است. بهرغم اين دادههاي تاريخي، اما اقتصاد ايران در شرايطي كه بيشتر از 70سال از آن دوران گذشته است نيز هنوز بر اساس اين روند اشتباه پيش ميرود. در زمان احمدينژاد نه تنها كمكي به بهتر شدن وضعيت نشد، بلكه آسيبهاي عميقتري متوجه كشورمان شد. احمدينژاد نيز قيمت بنزين را در همه گستره تهران افزايش داد. مگر قيمت كباب در شهر ري و شميران يكسان است كه قيمت بنزين در همه گستره ايران يكي باشد؟ مگر قيمت خانه در لواسان و عليآباد تهران يكسان است؟ كسي كه درآمد بالايي دارد، بايد قيمت واقعي بنزين مصرفي خود را بپردازد. همانطور كه نرخ خريد خانه در شمال شهر تهران را ميپردازد. در شرايطي مردم ايران بايد هزينه بنزين مصرفي طبقات برخوردار را بپردازند كه اين كشور براي يكسانسازي حقوق بازنشستگان، طرح رتبهبندي معلمان، نوسازي مدارس كشور، نوسازي صنايع و... پول كافي ندارد. فردي كه در زعفرانيه پورشه سوار ميشود بايد هزينه بنزين مصرفي خود را بپردازد و پول آن صرف توسعه كشور شود. برخلاف تصورات عمومي، دولت سيزدهم هم در حال افتادن در همان چاهي است كه دولت احمدينژاد در آن افتاده بود. انداختن موضوع در يك روند بروكراتيك، مساله را به ضد خود بدل ميكند. برخلاف تصورات عمومي نخستين شخصي كه در خصوص تبعات مخرب بروكراتها صحبت كرده، ماكس وبر نيست، بلكه سعديشيرازي است كه قرنهاي قبل در خصوص بروكراتها ميگويد: «گزيري به چاهي در افتاده بود/ كه از هول او شير نر ماده بود». «گزير» در اينجا به معناي «داروغه» و نماد همه چهرههاي بروكراتي است كه در برابر روند توسعه و پيشرفت مانعتراشي ميكنند. بنابراين به نظرم زمان آن رسيده است كه موضوعي كه مرحوم حسين پيرنيا دههها قبل، تلاش براي اصلاح آن را در دستور كار قرار داده بود، اما به نتيجه مورد نظر ختم نشد، دوباره در دستور كار قرار گيرد تا پروژه انگليسيها، سرانجام متوقف شود. اگر بگذارند...
كار قابل ستايش پليس
شهروندان اطمينان و اعتماد خود را به ماموراني كه بيدارند تا شبها آسوده بخوابند و روزها آسوده زندگي كنند، بازيافتهاند. شايد اين حادثه در شرايط امروز كشور به اين دليل اتفاق افتاد كه پليس در برابر آزموني بزرگ قرار گيرد و سرافراز از آن بيرون بيايد. به وزير محترم كشور، سردار رحيمي و البته دولت محترم پيشنهاد ميكنم، اين فعاليت پليس را به فراموشي نسپارند و از كارگردانان بزرگ سينماي كشور دعوت كنند از اين حادثه به عنوان يك داستان واقعي فيلم بسازند، چرا كه بررسي نوع سرقت، تجربيات سارقان، نقشههايي كه داشتهاند و ورودهاي مكررشان به بانك و از سوي ديگر تلاش تيمهاي زبده پليس آگاهي و كشف جرم در كمترين ساعت بدون اينكه به سازمان فرصت فرار يا پنهان شدن داده شود اگر دست يك سناريونويس آگاه و تيم قدري از فيلمسازان مشتمل بر تهيهكننده و كارگردان و هنرپيشههاي حرفهاي بيفتد، ميتواند تبديل به يك فيلم سينمايي درخشان و پرمخاطب شود. در هر حال اين دستاورد پليس را به سردار رحيمي، نيروهاي زبده پليس كه در كشف جرم و دستگيري سارقان شركت داشتند و در كل به افراد پليس در سراسر جمهوري اسلامي ايران تبريك ميگويم.