• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5236 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۳۰ خرداد

گفت‌وگو با مهديه ابوالحسن، طراح و مجسمه‌ساز به بهانه دو نمايشگاه اخيرش

زخم‌هايي كه نويد آغازي دوباره مي‌دهند

مريم آموسا

مهديه ابوالحسن از جمله هنرمندان پركار و بي‌قراري است كه قرار و آرامشش را در طراحي و خلق حجم‌هايي لايه‌لايه مي‌يابد. حجم‌هاي ابوالحسن متشكل از لايه‌هاي متعدد طراحي هستند كه روي كاغذهاي دست‌ساز خلق شده‌اند و گاه با آينه و پلاكسي با هم تلفيق شده‌اند و درنهايت اين شعله‌هاي آتش هستند كه روي آثار او زخم‌هايي به وجود آورده‌اند و هر نشاني از انساني‌ است كه از بقاياي زخم‌ها نيرو مي‌گيرد او معتقد است؛ تنها خاكسترِ به يادمان مي‌آورد كه چيزي زماني وجود داشته بي‌آنكه باقيمانده‌اي از خود برجاي بگذارد. با گذر هر لحظه چيزي در ما مي‌ميرد و زخم‌ها و تكرار آنها در لايه‌ها و آينه‌ها در آثار من گواهي بر تجربه خاكسترها هستند. تجربه خاكسترها نه ‌فقط تجربه‌اي است از فراموشي، بلكه تجربه‌اي است از فراموش‌ كردنِ خودِ فراموشي، تجربه‌اي است از فراموش‌ كردنِ آن‌ چيزي كه هيچ باقيمانده‌اي ندارد. لايه‌هاي زمان همچون آينه وفادار است چنان‌كه فقط به شما حقيقت را آشكار مي‌كند. تصويري كه در آينه آثار من مي‌بينيد بقاياي زخم‌هاي ماست؛ زخم‌هايي كه حتي گذر زمان آنها را از ميان نمي‌برد و همواره مي‌تواند در مقامِ آغازي دوباره باشد. مهديه ابوالحسن متولد ۱۳۵۹؛ تهران است. آثارش تاكنون در ولتا آرت بازل سوييس و در آرت‌فر آنكارا ۲۰۱۹ به نمايش درآمده است. ابوالحسن تاكنون پنج نمايشگاه انفرادي در گالري شوادون، نيروگاه اهواز، گالري سرادي‌پور و طراحان آزاد و در بيش از 20 رويداد گروهي حضور داشته است. ابوالحسن در ماه اخير دو نمايشگاه در خوزستان برپا كرد. او مجموعه آثارش را در يك تجربه يك روزه در نيروگاه زرگان اهواز به نمايش گذاشت و مجموعه ديگري از آثارش نيز در قالب نمايشگاه انفرادي در گالري شوادون به نمايش درآمد، از اين‌رو با او گفت‌وگو كرده‌ايم.

    خانواده‌ و نوع زيست‌تان چقدر كمك كردند تا شما تصميم بگيريد كه در عرصه هنر فعاليت كنيد؟ 
من در روزهاي ابتدايي جنگ سال ۱۳۵۹ به دنيا آمدم و فضاي كودكيم با خاطرات جنگ و دهه شصت گذشت، دهه‌اي كه فراز و نشيب زيادي داشت و من نيز مستثني از اين دهه نبودم و اين فراز و فرودها، امروز من را ساختند. من در خانه‌اي قديمي بزرگ شدم. خانواده ما همراه خانواده مادري‌ام زندگي مي‌كردند. خاله‌ام كتابخانه بزرگ و خوبي داشت و هميشه به مطالعه تشويقم ‌مي‌كرد و يكي از دغدغه‌هاي كودكي من كتاب بود. يادم مي‌آيد تازه جنگ تمام شده بود و من هفته‌اي سه روز كتابخانه ‌مي‌رفتم؛ مسوول كتابخانه خانمي بود كه دانشجوي نقاشي بود و بعد از مدتي آشنايي، از من خواست تا مدل طراحي‌هايش بشوم و از آن پس، بزرگ‌ترين دلمشغولي من در كودكي رفتن به كتابخانه و مدل طراحي شدن بود و اين اولين جرقه‌هاي هنر و كتاب براي من بود كه بعد از آن من در كانون پرورش فكري ثبت‌نام و نقاشي را شروع كردم. 
    فعاليت هنري را از چه زماني شروع و چه مسيري را طي كرديد؟ 
بعد از كانون من در ۱۳ سالگي در سال ۱۳۷۲ در كلاس‌هاي جهاد دانشگاهي ثبت‌نام كردم و به مدت ۴ سال دوره‌هاي طراحي و نقاشي و سفالگري و حجم را گذراندم و بعد از اين دوره سال‌ها نزد اساتيد مختلف در آتليه‌هاي شخصي به صورت خصوصي تئوري و عملي آموزش ديدم كه آخرين دوره‌اي كه بودم نزد آقاي فرهاد گاوزن در خانه طراحي سال بود. 
    تا جايي كه مي‌دانم شما مخالف تحصيلات آكادميك هستيد؛ چرا؟ آيا تحصيلات آكادميك موجب‌ روشن‌تر شدن راه نمي‌شود؟
سال ۱۳۷۵ در فراخواني شركت كردم و يكي از آرم‌هايي كه من طراحي كرده بودم، پذيرفته و در ارگاني ثبت شد؛ اما به دليل اينكه به سن قانوني نرسيده بودم به نامم ثبت نشد. در سال ۱۳۷۷ كه من بايد به دانشگاه مي‌رفتم، چهار عنوان كتاب از تصويرگري من چاپ شد. سال‌ها كار كرده بودم و مطالعه آزاد داشتم و در ۱۸ سالگي هيچ انگيزه‌اي براي دانشگاه رفتن نداشتم. من در هيچ كنكوري شركت نكردم و حاصل آموزش در آتليه شخصي هستم. از نظر من سيستم آموزشي ما مشكلات متعددي چه در مقاطع تحصيلي پيش از دانشگاه و چه در مقطع دانشگاهي به ويژه در رشته‌هاي هنر دارد و عمده‌ترين مشكل آن سيستم همسان‌سازي و وقت‌كشي است. دانشجويي كه ۴ سال از بهترين زمانش را در دانشگاه سپري مي‌كند، گاه در دانشگاه و گاه پس از پايان تحصيلاتش متوجه مي‌شود كه بيشتر اساتيدي كه در اين دوره را با آنها گذرانده اصلا مورد تاييدش نبودند و پس از پايان دانشگاه بيشتر دانشجوها تازه شروع به آموزش ديدن در آتليه‌هاي خصوصي‌ مي‌كنند و هر چه آموخته‌اند را سعي ‌مي‌كنند، فراموش كنند تا از اول شروع كنند. البته من دانشگاه را براي كساني كه از سنين كم شروع به آموزش هنر نمي‌كنند، توصيه ‌مي‌كنم، چون نداشتن آموزش و خود آموخته بودن را تاييد نمي‌كنم، ولي درست آموزش ديدن و پرورش يافتن و مطالعه در كنار آموزش امري بسيار ضروري است. متاسفانه ما در كشوري زندگي ‌مي‌كنيم كه مدرك‌محور است و تا زماني كه ارزش‌ها براساس مدرك نه مطالعه و تحقيق ما شكل مي‌گيرد، ما همچنان اندر خم يك كوچه‌ايم. 
    باتوجه به اينكه مهديه ابوالحسن را در ابتداي امر به عنوان طراح ‌مي‌شناسيم، طراحي‌هاي شما چه مسيري را طي كردند تا تبديل به حجم شدند؟ 
من با تصويرسازي كتاب و بعد طراحي شروع كردم و با مجسمه‌سازي ادامه دادم ولي در جايي نه مجسمه و نه طراحي، هيچ‌ كدام براي من كافي نبودند. دغدغه كتاب از كودكي با من بود و همين‌طور در كنار هنر شغل و حرفه من صفحه‌آرايي كتاب بود و هميشه با كتاب و موضوعيت ساخت كتاب سر و كار داشتم. از سال ۸۹ شروع و طراحي‌هايم را به صورت كلاژ كردن ارايه كردم و به مرور اين كلاژها قطور شدند و با ابزارهاي مجسمه‌سازي شروع به كندن اين كلاژها كردم و در همين تجربه‌ها بود كه طراحي‌هاي من حجيم شدند. دستاوردي كه اين تجربه براي من به همراه داشت، حسي از ساختن كتاب بود در سال‌هاي اوليه اين حجم‌ها ورق نمي‌خورد و به صورت حجم بودند و بعد از يكي، دو سال حجم‌ها شروع به ورق خوردن كردند و براي بيشتر كتاب‌گونه شدند.
    با توجه به اينكه شما در عرصه كاغذسازي فعاليت‌ مي‌كنيد، درباره چگونگي آشنايي‌تان با كاغذ بگوييد. همين‌طور بگوييد كه كاغذ چه ويژگي دارد كه شما براي ساختن حجم‌هاي‌تان هم سراغ آن‌ مي‌رويد؟ 
آشنايي و دغدغه من با كاغذ برمي‌گردد به تجربه‌هاي من در چاپخانه‌ها و سال‌ها كار در انتشارات كه تا به امروز ادامه دارد. يكي از بزرگ‌ترين ويژگي‌هاي كاغذ انعطاف‌پذيري و در عين حال برندگي بالاي آن است. كاغذ دو قطب مخالف هم دارد؛ نرمي و تيزي، سفتي و سختي. اين تضاد براي من تداعي‌كننده حال روز امروز ماست.
    به نظر مي‌رسد پروسه ساخت آثار شما بسيار زمان‌بر و دشوار است، از روند آماده شدن كارهاي‌تان بگوييد.
مهم‌ترين قسمت‌ اثر من پروسه خلق آن است. از نظر من كشف و مكاشفه در پروسه خلق اثر شكل مي‌گيرد. اين مسير است كه انسان يا اثر را به كمال مي‌رساند و نه لزوما به قله. در پروسه خلق اثرم معمولا خيلي اتفاقات رخ مي‌دهد و من همه را حفظ مي‌كنم از لكه‌هايي كه در كار ايجاد مي‌شود تا تكه‌هايي كه از كار جدا مي‌شود يا از بين‌ مي‌رود يا هر اتفاق نابهنگامي كه ممكن است بيفتد. من همه اين اتفاقات را در كارم حفظ مي‌كنم و ادامه كارم را براساس اتفاقي كه افتاده پيش مي‌برم.
معمولا ايده اوليه را دارم ولي در پروسه كارم، اگر هر لكه‌اي روي كار بنشيند يا هر اتفاقي پيش بيايد من اتفاق پيش‌آمده را اصلاح نمي‌كنم و اثر را به سمت طرح اوليه پيش نمي‌برم و مانند جريان زندگي با اثرم زيست مي‌كنم. براي همين پروسه اثرم براي من به شخصه از اثر تمام شده قطعا مهم‌تر است. 
    شما زماني كه حجم‌ مي‌سازيد باز هم طراح هستيد، ايده‌هاي كارهاي‌تان چگونه به ذهن‌تان خطور‌ مي‌كند؟
من حجم‌هايم را بيشتر طراحي مي‌دانم؛ خطوطي كه از اين حجم‌ها ايجاد شدند براي من طراحي‌هايي هستند با ابعاد بزرگ‌تر و بيشتر. خطوطي كه در سطح كشيده و در بعد امتداد داده شده‌اند. خطوطي از طراحي كه حجم‌وار هستند.
    با توجه به اينكه شما دوره‌هاي مختلفي چون طراحي، نقاشي، مجسمه‌سازي و سفال را گذرانده‌ايد، چه شد كه از ميان آنها، طراحي و حجم را انتخاب كرديد؟ 
من در دوره‌هايي از كارم، فضاهاي مختلفي را تجربه كردم و از ميان آنها به فضاي حجم و طراحي علاقه‌مند شدم؛ ولي هميشه فضاي ذهني‌ام، درگير حجم بود. به دليل نداشتن شرايط كار به سمت طراحي رفتم و زماني كه شرايط براي كار حجم براي من مهيا شد، دانسته‌ها و تجربياتم را با هم در يك اثر به اشتراك گذاشتم.
    شما حجم‌هاي‌تان را هم طراحي مي‌دانيد و اين، تلقي خاصي از طراحي است. لطفا درباره تصورتان از طراحي بگويد.
تصور من از طراحي خطوطي در دو بعد نيست شايد به نوعي خطي در محيط اطرافم. همواره ذهن من درگير طراحي است. من از جايي به بعد آنقدر درگير خط شدم كه خط‌هاي محيط اطرافم براي من پررنگ‌تر شد و هر خطي كه در محيط با آن روبه‌رو مي‌شدم، جذبم مي‌كرد. چطور مي‌توانم بگويم فقط خط در دو بعد طراحي است و خط‌هاي محيطي اطرافم كه در سه بعد و در فضا ايجاد شده، طراحي نيست؟ خطوطي كه به صورت حجم‌وار هستند و ما فقط حجم آنها را مي‌بينيم و از خطوط آنها رد مي‌شويم.
    چون تلقي عمومي از طراحي چيز ديگري است.
تلقي عموم از طراحي به صورت كلاسيك است ولي حتي سايه يك سيم روي زمين كه تا روي ديوار و بعد روي درختي كشيده شده و به اين صورت در فضا چرخيده، خود يك خطي از خطوط طراحي است.
    حجم‌هاي شما با افزودن و بعد كاستن و زخم زدن با آنچه ساخته شده خلق مي‌شوند؛ پشت اين سبك كاري چه عواملي نهفته است و چه عواملي شما را به اين سمت سوق داد؟
هر كسي در اثرش عموما دنياي خودش و اطرافش را به تصوير مي‌كشد. در قسمتي از حجم‌هاي من خودم هستم و در قسمتي از حجم‌هايم محيط اطرافم هستند؛ ما در دنيايي زيست مي‌كنيم كه پيوسته در حال ساختن و از بين بردن و دوباره ساختن و از بين بردن آن هستيم. اين پروسه‌اي كه ما هر روزه در دنيا با آن مواجهيم؛ مي‌سازيم و از بين مي‌بريم و اين يكي از پايه‌ها و اساس كار من است. كار من با اين افزودن و كاستن شروع مي‌شود در اين پروسه بي‌شك به اثر صدماتي نيز وارد مي‌شود كه در خود اثر ديده مي‌شود. 
    با توجه به اينكه اساس و پايه كار شما كاغذ است و اين لايه‌لايه شدن آثار شما و فرم‌هايي كه گاه مخاطب را به سمت كتاب سوق مي‌دهد و استفاده‌اي كه شما از آتش براي خلق آثارتان مي‌كنيد، من را در مقام مخاطب به ياد كتاب‌سوزي‌هايي كه در ادوار مختلف شاهدش بوديم، مي‌اندازد. نابود كردن چيزهايي كه بوده‌اند و شاكله فرهنگي و انديشگاني يك ملت را مي‌سازند اما سوزانده مي‌شوند. آيا به اين موضوع هم توجه داشته‌ايد؟
به نكته جالبي اشاره كرديد؛ سانسور در پنهاني‌ترين لايه‌هاي اثر من وجود دارد. معمولا هر لايه مقوا كه من روي هم مي‌گذارم پر از چك‌نويس استتمنت يا هر نوشته‌اي است و تقريبا تمام لايه‌ها پر از تست‌هاي طراحي و اتود كارهايم هستند كه درنهايت زير هر لايه مدفون مي‌شوند و از چشم مخاطب هميشه پنهان و دور هستند و براي تنها شخصي كه نمايان است، خودم است. آثارم بيشترين نزديكي را به كتاب دارند، ورق مي‌خورند و چيدمان كتابي دارند و گاه سوخته شده‌اند. اين اتفاق نه از روي عمد كه گاه بر اثر فشار برش و گرماي دستگاه مي‌افتد و آنها را مي‌سوزاند. يعني به نوعي تحت اجبار محيط خودش به خودسانسوري و سوختن مي‌رسد به نوعي فنا شدن براي بقا.
    آتش يكي از عناصر اصلي هستي است و شما نيز از آتش براي خلق آثارتان به صورت مستقيم استفاده مي‌كنيد. چرا؟ سهم آتش در شكل‌گيري نهايي آثارتان چقدر است؟ 
شايد به ظاهر اولين تصوري كه ما از آتش داريم؛ فنا يا ازبين رفتن باشد ولي آتش، ميلي براي ويراني ندارد، بلكه تلاش آن براي دوباره ساختن است. آتش زخم ايجاد مي‌كند و هنر زخم‌ها نه در ترميم شدن كه در اثر آنها بر آگاهي‌مان است.
    چيرگي بشر بر آتش يكي از مهم‌ترين عواملي است كه نشان مي‌دهد، انسان در مسير رشد و شكوفايي قرار گرفته است. آيا شما در پروسه خلق آثارتان همواره بر آتش چيره شده‌ايد يا نه اين آتش است كه بر شما و آثارتان چيره مي‌شود؟
رابطه من و آتش همواره مسالمت‌آميز بوده و هرگز يكي بر ديگري تسلط پيدا نكرده است. معمولا آتش چيزي نيست كه صددرصد بشود كنترلش كرد ولي به نوعي هم مي‌توان آن را كنترل كرد و از هر اتفاقي كه به واسطه استفاده از آتش براي اثر مي‌افتد؛ به نفع اثر استفاده كرد. 
    چرا شما براي خلق آثارتان همواره خودتان را در معرض زخم زدن، خراشيدن و سوزاندن قرار مي‌دهيد؟ 
نه، به اين صورت هم نيست. اين فقط اتفاقي است. من ۱۲ سال در يك اتاق يك متر در يك متر و نيم با كلي وسايل برقي كار كردم و در تمام اين سال‌ها چيزي كه خيلي معنا داشت توان ادامه كار بود. طي اين سال‌ها اتفاقي كه افتاد، عادت‌هاي كاري بود كه در من نشست كرد و امروز كه  دو تا كارگاه دارم، هنوز نتوانسته‌ام از عادت‌هاي كاري خودم دست بكشم. يكي از آنها پوشيدن لباس كار مناسب هنگام كار است، چون من در فضاي بسيار كوچكي كار مي‌كردم و تهويه مناسبي نداشت از اين‌رو از خير پوشيدن لباس كار مناسب گذشته بودم. لباس كار يعني افزودن گرماي مضاعف و به اين صورت شد كه امروز ترك عادات گذشته براي من سخت شد. هر چند كه نسبت به گذشته با ايمني بالاتر كار مي‌كنم ولي باز حجم‌هاي من تيز و برنده هستند كه حتي در جابه‌جايي و حمل و نقل‌شان هم امكان ندارد كسي كه آنها را جابه‌جا مي‌كند، دچار آسيب نشود. البته تمام اين المان‌ها بخشي از اثر هستند.
    شما در حجم‌هاي‌تان از آينه و پلكسي استفاده مي‌كنيد، اين متريال‌ها از چه زماني و چگونه به آثارتان راه يافتند؟ 
من از سال ۹۲ از آينه و پلكسي براي تلفيق طراحي با حجم‌هايم استفاده كردم. دغدغه اضافه كردن طراحي به حجم‌هايم از اين سال شروع شد. حجم‌هاي من لايه‌لايه هستند و من احتياج داشتم كه طراحي‌هايم لايه‌لايه باشند براي همين از كاغذ كالك و پلكسي براي طراحي‌هايم استفاده و به حجم‌هايم اضافه كردم.
    در فرهنگ‌هاي مختلف تعبيرها و تصورات مختلفي از آينه مي‌شود در فرهنگ ما هم چنين است. مثلا مولانا در مثنوي به غماز بودن (سخن‌چيني) آينه اشاره مي‌كند؛ در واقع شخص با در معرض خود قرار دادن در برابر آينه خود را در معرض اين قرار مي‌دهد كه آينه چهره‌اش را به او نشان بدهد. به نوعي آينه ما را به درون خود دعوت مي‌كند. شما با استفاده از آينه چه رابطه‌اي ميان زخم‌ها و لابيرنت‌هايي كه در آثارتان شاهد آن هستيم، ايجاد كرده‌ايد؟ 
من در آينه خودم را در جايي مي‌بينم كه آنجا نيستم در يك فضاي غيرواقعي كه به صورت مجازي در پشت سطح آينه است. «من» آنجا هستم. جايي كه نيستم. با حركت از آينه است كه من كشف مي‌كنم آنجا كه هستم غايب هستم. من در آثارم زخم‌ها را به آينه باز كردم، چون زمان به آينه اثر نمي‌كند و آينه «دگرجايي» خارج از مفهوم زمان است و دگرجايي كه تو در آن «هستي» و در عين حال «نيستي» و زخم‌ها تنها با يادآوري‌شان فراموش مي‌شوند. من با آوردن آينه در آثارم زخم‌ها را مرور مي‌كنم. 
    شما در ماه اخير با برپايي نمايشگاه يك روزه «مكان، لامكان» در فضاي نيروگاه زرگان اهواز تجربه متفاوتي براي نمايش آثارتان در فضايي خارج از گالري را كرديد، درباره اين تجربه بگويد؟ 
پيش از تجربه نمايشگاه در نيروگاه من در فضاي گالري نمايشگاه داشتم. شايد يكي از بهترين تجربه‌هاي من تجربه نمايشگاه در نيروگاه بود. فضايي كه بيشترين امكان را براي چيدمان آثارم مي‌داد و بيشترين همخواني را با آثارم داشت. تا زماني كه يك اثر هنري در ذهن زيست مي‌كند، در لامكان است و چنانچه خلق شود، مكاني را به وجود مي‌آورد. ادامه حيات در دنياي ماده، وابسته به قرارگيري در مكاني است كه با ماهيت خود هم‌ارتعاش باشد. كارخانه‌ها، زخم‌هايي هستند كه ما لاجرم بر تن زمين مي‌زنيم تا به حيات خود ادامه دهيم. همنشيني زخم‌ها و زيست اثر و فضا در يك نقطه، به من اين امكان را داد كه بيشترين هم‌ذات‌پنداري را با اين مكان ببينم. در اين نمايشگاه، من مكان و لامكان ذهن و اثر را در ارتعاشي همسو جمع كرده‌ام. يكي از جالب‌ترين اتفاقات پس از چيدمان آثارم اين بود كه بسياري از آثارم با دستگاه‌ها و فضا جوري به گونه‌اي همخواني پيدا كردند كه براي پيدا كردن‌شان با مشكل روبه‌رو شدم. براي خودم گاه تفكيك‌شان با ابزار و دستگاه‌هاي موجود در نيروگاه دشوار بود، به‌طوري كه سر يك كار با مدير قسمت بحثم شد. ايشان مي‌گفتند اين توربين است و براي نيروگاه است و من تاكيد داشتم كه آن اثرم است. البته من يكي از آثارم را داخل توربين گذاشته بودم و ايشان تصور مي‌كردند يك توربين را داخل توربين ديگري جاسازي كرديم و من كار را از توربين كه بيرون آوردم. او و پرسنل براي‌شان خيلي جالب بود كه نتوانسته بودند كار من و قطعات را از هم تفكيك كنند و خيلي از كارها به همين صورت تفكيك‌پذيري‌شان سخت شده بود، هم براي خودم در زمان جمع‌آوري آثار و هم براي پرسنل در زمان بازديد. خب اين همخواني به من اين امكان را مي‌داد كه بتوانم يك نگاه دوباره به آثارم در فضايي كه بيشترين همخواني را دارد، داشته باشد و با نگاهي تازه‌تر كارهايم را ببينم و تجربه كنم و مهم‌ترين قسمت نگاه پرسنل نيروگاه به آثار بود كه براي‌شان جنگ را تداعي مي‌كرد و زيباترين خاطره من زمان خداحافظي بود. هم‌ذات‌پنداري من و پرسنل آن‌قدر زياد بود به‌طوري كه كارگران هم به نوعي من را همكار خودشان مي‌ديدند. تجربه غريب و شگفت‌انگيزي بود. يكي از كارگران تقريبا مسن هنگام خداحافظي با حالتي بسيار دلنشين به من گفت خانم ما صنعتگريم. من شنيدم ما صنعتگرها هم هنرمنديم درست است؟ من تمام جوابم را در جمله آخر خداحافظي‌ام گرفتم. در ارتباطي كه نيروگاه و پرسنل نيروگاه با من و اثرم گرفتند و براي من و آنها ارزشمند و پاسخگو بود.


   در پروسه خلق اثرم اتفاقات زيادي رخ مي‌دهد و من همه را حفظ مي‌كنم؛ از لكه‌هايي كه در كار ايجاد مي‌شود تا تكه‌هايي كه از كار جدا مي‌شود يا از بين‌ مي‌رود يا هر اتفاق نابهنگامي كه ممكن است بيفتد. من همه اين اتفاقات را در كارم حفظ مي‌كنم و ادامه كارم را براساس اتفاقي كه افتاده، پيش مي‌برم.
   سانسور در پنهاني‌ترين لايه‌هاي اثر من وجود دارد... آثارم بيشترين نزديكي را به كتاب دارند، ورق مي‌خورند و چيدمان كتابي دارند و گاه سوخته شده‌اند. اين اتفاق گاه بر اثر فشار برش و گرماي دستگاه مي‌افتد و آنها را مي‌سوزاند. يعني به نوعي تحت اجبار محيط خودش به خودسانسوري و سوختن مي‌رسد به نوعي فنا شدن براي بقا.
    آشنايي و دغدغه من با كاغذ برمي‌گردد به تجربه‌هاي من در چاپخانه‌ها و سال‌ها كار در انتشارات كه تا به امروز ادامه دارد. يكي از بزرگ‌ترين ويژگي‌هاي كاغذ انعطاف‌پذيري و در عين حال برندگي بالاي آن است. كاغذ دو قطب مخالف هم دارد؛ نرمي و تيزي، سفتي و سختي. اين تضاد براي من تداعي‌كننده حال و روز امروز ماست.
    تصور من از طراحي خطوطي در دو بعد نيست... چطور مي‌توانم بگويم فقط خط در دو بعد طراحي است و خط‌هاي محيطي اطرافم كه در سه بعد و در فضا ايجاد شده، طراحي نيست؟ خطوطي كه به صورت حجم‌وار هستند و ما فقط حجم آنها را مي‌بينيم و از خطوط آنها رد مي‌شويم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون