• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5240 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۴ تير

نگاهي به نمايش «شپي» به كارگرداني علي‌سام صادقي

مسافري بدون كفش

پريسا اخوان

«براي خويش هيچ چيز نمي‌خواهد، مگر آنكه آن را براي تمام افراد بشر آرزو كند.»

باروخ اسپينوزا

«شپي» ماجراي آرايشگري ايرلندي است به همين نام كه در يك قرعه‌كشي بليت بخت‌آزمايي، مبلغ قابل‌توجهي برنده مي‌شود. اين موضوع پلكاني مي‌شود براي ورود او به دنيايي ناشناخته و تحولي عظيم كه بنيان‌هاي فكري او را در هم مي‌ريزد و از او انساني ديگر مي‌سازد. شپي يادآور تمام آموزه‌هايي است كه دير زماني ‌است در جامعه انساني ناكارآمد شده‌اند. فضايل اخلاقي كه در دنياي بي‌سامان شهري امروز تمسخر مي‌شوند و دغدغه‌مندان را وا مي‌دارند تا در پستوي ذهن خود به دنبال راهكاري منطقي باشند براي احياي دوباره آنها در جامعه؛ به اين اميد كه اين‌بار حمل بر ديوانگي مبلغان نشود؛ اينكه انسان‌هاي خوب لزوما انسان‌هاي موفق نيستند و موفقيت و شكست در قاموس انساني چيزي فراتر از برد و باخت يا سود و زيان است. انتخاب اين متن اثرگذار از ويليام سامرست ‌موام -كه قلمش در خدمت بازگرداندن روح از دست رفته بشري است- در اين وانفساي سقوط ارزش‌هاي واقعي انتخابي به‌جا و شايسته است و اگر اين اشاره بهنگام را وظيفه اصلي تئاتر ندانيم، راه به بيراهه برده‌ايم.
اين اثر در كليت خود و در راستاي برجسته كردن هرچه بيشتر درونمايه متن، به دو بخش تقسيم مي‌شود؛ بخش نخست نمايش با ضرباهنگ تند، ديالوگ‌هاي كوتاه، بده‌بستان‌هاي زباني، طراحي حركات اغراق‌آميز و ميزانسن و گريم و لباس‌هاي فانتزي نقش‌آفرينان، نوعي سرخوشي در بي‌خبري را نمايان مي‌كند. گويي روال زندگي قشر متوسط را نشان مي‌دهد؛ مشتري‌مداري و نشاط و فروش و بساط تبليغات كم‌هزينه براي كسب درآمد بيشتر؛ آنچه براي مشتري دلچسب و براي صاحبان پيشه پرمنفعت است. همسويي اين مولفه‌ها با موسيقي پرهيجان و رقص و ديالوگ‌هاي مطايبه‌آميز نمادي از رضايتي سطحي در حد و اندازه‌ روزمرّگي‌هاي طبقه اجتماعي مورد‌نظر است؛ آنها كه نه آن‌قدر دارند كه به آرزوهاي‌شان برسند و نه آنچنانند كه گرسنه بمانند؛ اما يك خبر هيجان‌انگيز ريتم هميشگي را 
بر هم مي‌زند؛ يك موفقيت بزرگ كه همان برنده شدن بليت شپي در بخت‌آزمايي است. با اين خبر، ريتم تند و تندتر شده، نهايتا در بخش پاياني پرده اول با يك اتفاق و در يك لحظه ساكت مي‌شود. فرجام همه دويدن‌ها و خواستن‌ها و آرزو بافتن‌ها به‌‌يك‌باره همچون حمله‌اي عصبي قطع مي‌شود. گويي شپي در گودال وجدان خويش سقوط مي‌كند؛ گودالي كه از آن راه فراري نيست. پرده دوم آغاز مي‌شود. تمهيد علي‌سام صادقي در مقام كارگردان اين اثر براي پرده دوم، به‌درستي، ريتمي كندتر است؛ ايجاد فضايي براي بيان استحاله شپي و يأس و اميد خانواده او؛ آفريننده اتمسفري كه در آن هم دگرگوني‌هاي روحي و ذهني شپي اتفاق مي‌افتد و هم به اندازه كافي بوي دسيسه‌چيني مي‌دهد. از فضاي فانتزي اثر در پرده دوم به بعد كم مي‌شود و جاي آن را ديالوگ‌هاي بلندتر و كشمكش‌هاي عميق‌تر مي‌گيرد.
شپي، شخصيت اصلي نمايش، در قامت مردي با آرزوهاي شيرين طبقه متوسط و تلاش براي تحقق آنهاست با تعريفي بي‌عيب و نقص از خوشبختي؛ خريد زمين و خانه‌اي در جزيره شپي و ترتيب دادن عروسي دخترش و آوردن مستخدمه‌اي كه گوش به فرمان همسرش باشد در سال‌هاي بازنشستگي. انتخاب درست و سنجيده وحيد نفر به عنوان بازيگر اصلي اين نمايش از نقاط قوت اثر است. چه از حيث مشخصات ظاهري و چه از جنبه بازي دروني و پاساژهاي حسي، او به تمام معنا در نقش خود درخشيده است. تفاوت بازي او در پرده اول و پرده‌هاي ديگر نمايش خود مويد توانايي‌اش در تغيير حس و نمايش ورود شپي به دنياي ناشناخته معنويت است. آنجا كه قطعه‌اي از انجيل را مي‌خواند يا شيشه انفيه را به مرد بي‌خانمان مي‌دهد، بي‌شك بازي‌هاي متفاوتي مي‌طلبد؛ نوعي دگرگوني كه به مدد آن نوعي فاصله‌گذاري نسبت به شپي سرحال و پرانرژي پرده اول ديده مي‌شود. سكوت، نگاه، خنده، بي‌تفاوتي و طنز گفتار او با تغيير در لحن و صدا يك شپي تمام‌عيار را مي‌سازد.
كنتراست شديد اين شخصيت با ساير اعضاي خانواده‌اش و همچنين شخصيت بولتون در اين اثر به خوبي از آب درآمده است. گرچه قدرت بازي همه بازيگران اين اثر هم‌سطح نيست اما اكثر آنها به واسطه تمرين زياد از عهده نقش برآمده‌اند، به استثناي بسي. نتيجه اجرا به خوبي نشان مي‌دهد كه وقتي قرار بر اين است كه يك شخصيت در طول اثر در دو نقش ظاهر شود، مي‌بايست اين كار برعهده بازيگري باتجربه‌ گذاشته شود، اما بسي كه در پرده اول يك دختر خياباني‌، در پرده دوم يك دختر بي‌خانمان و در پرده پاياني فرشته مرگ است، در عمل هر سه حالت را به يك‌سان، خالي از احساس و با بياني بي‌تفاوت اجرا مي‌كند. معصوميت از دست رفته‌اش، قدرداني‌اش از شپي، دلبري‌اش از داماد شپي، درگيري‌اش با مرد بي‌خانمان به ‌خاطر شپي، مديون بودنش به همسر شپي و تبديل شدنش به فرشته مرگ، همگي زير يك چهره سنگي و بيان سرد و غيرمنعطف و طوطي‌وار محو مي‌شوند.
ذكر اين نكته بسيار ضروري است كه كوتاه شدن نمايشنامه اصلي و بازنويسي آن براي اجراي حاضر باعث از دست رفتن بسياري لحظات درخشان متن شده است. به‌ طور مثال همسر شپي، آدا كه در متن اصلي شخصيتي قوي و متكي به نفس با هيكلي درشت و قلبي مهربان دارد و همواره حامي شپي و همراه او در فراز و نشيب زندگي بوده، در اين نمايش تبديل شده به زني منفعل، مريض احوال، بدون قوه تصميم‌گيري و تماما تحت تاثير دختر و دامادش. كشمكش‌هاي دروني اين شخصيت جالب كه گويي نمادي از تلاطم روح بشري است، فداي كوتاه شدن متن اصلي شده و كاملا از دست رفته است. ظاهر آدا نيز در اجرا با متن اصلي متفاوت است و البته با آنچه شخصيت تغييريافته او در متن جديد است، همخواني دارد؛ ظاهري پريده‌رنگ و مستأصل كه اختياري از خود ندارد. اين در حالي است كه در متن اصلي نمايشنامه، آدا با يادآوري خاطرات كودكي خود در فقر و محروميت، همراه مصممي در تصميم شپي براي كمك به مردم است كه هر چند رفته‌رفته با هيجانات كاذب و پوچ اطرافيان از همراهي شپي باز داشته مي‌شود اما تا آخر ايمانش را به شپي از دست نمي‌دهد. كشمكش آدا با خود، شپي، جامعه و با دختر و دامادش، چالشي بزرگ براي اين شخصيت است. او نقطه مركزي تصميم‌گيري براي ادامه راه شپي است كه ناتوان و بي‌اراده نشان داده مي‌شود.
 مصداق ديگر از آسيب‌هاي ناشي از خلاصه كردن متن اصلي، شخصيت حذف شده دكتر است. ديالوگ‌هاي او در متن اصلي و جلسه‌اي كه با همكارش براي روانكاوي شپي ترتيب مي‌دهد و رويكرد او به عنوان عضوي از اجتماع و واپسگرايي فكر و انديشه او از مهم‌ترين بخش‌هاي نمايشنامه است كه حذف شده و جاي آن را نامه كوتاه و بي‌سر و تهي گرفته ‌است مبني بر ديوانگي شپي. اين تغييرات بزرگ براي آنها كه متن اصلي را نخوانده‌اند و اولين مواجهه با داستان شپي براي‌شان از طريق اين اجرا اتفاق مي‌افتد، سوال‌هاي فراواني ايجاد مي‌كند كه بي‌پاسخ مي‌مانند. در بازنويسي متن، رخدادهاي اصلي بر جاي مانده درحالي كه دليل و پشتوانه منطقي آنها حذف شده و به همين نسبت گستردگي معناي اثر نيز از دست رفته است.
با همه اينها از نقاط قوت نمايش شپي نبايد غافل ماند، ازجمله مي‌توان به بهره‌مندي آن از دكور خوب و كارآمد اشاره كرد. در اين روزها كه به قول استاد فرهاد ناظرزاده كرماني طراحي صحنه و دكور نمايش مانند بيماري در بستر احتضار است، شپي از دكوري خوش‌ساخت با قابليت تبديل و جابه‌جايي برخوردار است. لباس‌ها و گريم شخصيت‌ها دقيق و درست است و همراهي اين مولفه‌ها به باورپذيري اثر كمك بسيار كرده است. اسباب صحنه به اندازه‌اند و اين امر كار تبديل فضاي آرايشگاه به خانه را ساده‌تر مي‌كند. استفاده از نور و افكت‌هاي صوتي نيز كاملا در خدمت اجراست. شپي مانند هر اثر تئاتري ديگر مجموعه‌اي است از درست‌ترين و غلط‌ترين تصميم‌هاي يك كارگردان كه تماشاگرانش را با خود همراه مي‌كند يا نه؛ اما اثري با اين حجم از پيام‌هاي فراموش‌شده، آينه‌اي است در برابر ديدگان تماشاگران و تاكيد بر اينكه فضايل اخلاقي، گمشده بشر امروز است كه در فلاكت دست و پا مي‌زند و آن‌كس كه رضايت دروني را در خوشي ديگران مي‌بيند، نيلوفري است سربرآورده از مرداب خودخواهي و فردگرايي. همين كه در لحظه مرگ شپي، اشكي در چشم تماشاگري حلقه زند به اين معناست كه اثر، رسالت خود را انجام داده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون