پرونده ويژه « اعتماد» درباره روابط ايران و تركيه
كوتاهي تهران، بيملاحظگي آنكارا
همراه با گفتارها و نوشتههايي از :
فيروز دولتآبادي و سيدعلي قائممقامي
شهاب شهسواري
در شرايطي كه يكسال از آغاز به كار دولت سيزدهم در تهران ميگذرد، روابط تهران و آنكارا در طول ماههاي گذشته به شكل روزافزوني سردتر ميشود. هفته گذشته اظهارات وزير خارجه اسراييل در آنكارا و در حضور وزير خارجه تركيه در خصوص شكست توطئه ادعايي ترور شهروندان اسراييلي در خاك تركيه توسط ايران، با سكوت و تاييد ضمني وزير خارجه تركيه مواجه شد. اين واقعه در كنار تعويق چندباره سفر وزير امورخارجه كشورمان به تركيه و آماده شدن تركيه براي حمله به شمال سوريه، در نزديكي مناطقي كه نيروهاي متحد ايران خط قرمز تلقي ميكنند، باعث شده است تا نگرانيها در مورد آينده روابط دو كشور افزايش پيدا كند. فيروز دولتآبادي، سفير پيشين جمهوري اسلامي ايران در تركيه، معتقد است كه بخش عمده مشكلات كنوني ايران و تركيه ناشي از بيتوجهي طولاني مدت دستگاه سياست خارجي كشور به روابط منطقهاي است. به گفته دولتآبادي وزارت امورخارجه ايران از ابتداي دولت محمود احمدينژاد تاكنون، استراتژي روشني در خصوص روابط با دولتهاي منطقه نداشت و همين موضوع باعث شده است كه ايران بسياري از موقعيتهاي خود را در منطقه و به ويژه تركيه از دست بدهد. در ادامه متن كامل گفتوگوي «اعتماد» را با فيروز دولتآبادي، سفير پيشين ايران در تركيه مطالعه ميكنيد.
در طول دو دهه گذشته سياست خارجي تركيه به صورت متناوب دچار تغيير و تحول شده است، آنكارا گهگاه به سمت تنش با يكسري از كشورهاي منطقه و پيرامون خود ميرود و ناگهان مسير خود را به سمت دوستي با همين كشورها تغيير داده است. الان شاهد تقويت قابل توجه روابط تركيه با اسراييل و محور عربي متحدان عربستان سعودي هستيم، فكر ميكنيد اين سياست اخير تا چه اندازه پايدار باشد و تا چه اندازه دولت تركيه موفق به استمرار اين رويكرد جديد باشد؟
ابتدا بايد دركي از فهم سياست خارجي و روابط بينالمللي در كشور تركيه داشته باشيم، بدون اين درك نميتوان پاسخ قابل اعتمادي در رفتار سياست خارجي تركيه پيدا كرد و علت اين رفتارهاي متناقض و تصميمهاي خلقالساعه را درك كرد. خيليها در ايران تصور ميكنند كه تناقضهاي رفتاري تركيه با انگيزه حفظ منافع ملي يا رفتاري مبتني بر عقلانيت با هدف حفظ و تامين منافع ملي و امنيت ملي تركيه است. حقيقت اين نيست. واقعيت اين است كه در تركيه عمق مسائل سياسي و روابط بينالملل ادراك نميشود و به همين دليل رفتارها نابهنجار و خلقالساعهاي و جابهجاييها ميان دوستان و دشمنان در فواصل بسيار كوتاه و موازن افراطي و تفريطي نسبت به يك طرف خارجي در روابط تركيه مشاهده ميشود. تركيه به دليل اينكه شديدا در مقابل مواضع و رفتارهاي تند كشورهاي اروپايي، امريكا و بعضي از كشورها و قدرتهاي منطقهاي آسيبپذير است، دايما تلاش ميكند كه به دركي از سياست خارجي برسد تا رفتاري با ثبات داشته باشد. مزيد بر اين تركها خيلي، رويايي و متوهمانه رفتار ميكنند. به محض اينكه آثار مثبتي در نتيجه يك عملكرد يا سياست تازه مشاهده ميكنند، تصور ميكنند كه رويهاي باثبات و پايدار براي هميشه پيدا كردهاند، اما خيلي زود ميبينند كه اشتباهي انجام دادهاند و بلندپروازيها هزينه سنگيني به آنها تحميل كرده است. مثلا در قضيه بهار عربي تصور ميكردند كه مرجع و الگوي همه كشورهاي اسلامي شدهاند و بعد از بحرانهايي كه در مصر رخ داد، الگوي تركيه را به آنها توصيه ميكردند. اين كاملا نشان ميداد كه آنكارا نفهميده بود كه تحولات آن زمان اساسا تحولاتي ساختاري و بنيادي نيست، بلكه تحولاتي مصنوعي، طراحي شده و تحت كنترل است و نتيجه آن را هم ديديم كه چه شد. در مصر امريكاييها نميخواستند كه جانشينان حسني مبارك، فرزندان او باشند، بلكه ترجيح ميدادند او را از نظام خارج كنند. واشنگتن بهترين بازي را در مصر انجام داد و خيليها از جمله تركيه، فريب اين بازي را خوردند. باز در تحولات ديگر، در رويدادهاي نظامي-امنيتي منطقه، آنكارا كه سياست تنش صفر با همسايگان را انتخاب كرده بود و نتايج مثبتي گرفته بودند، ناگهان دچار اين توهم شدند كه كار دولت سوريه در عرض دو هفته تمام ميشود و ميتوانند يك دولت اخواني را آنجا سر كار بياورند؛ در اين مسير وارد باتلاقي در سوريه شدند كه الان ۱۰ سال است در آن درگيرند و هزينههاي زيادي به آنها تحميل و تعداد زيادي از مسائل تحت كنترل، مانند مساله كردي، در نتيجه اين دخالت بيجا دوباره از كنترل آنها خارج شده و بلكه به آن اضافه شده است. اگر روزگاري در مساله كردي، در يكجا با كردها مساله داشتند، الان اين مساله به چند كشور گسترش پيدا كرده است و نميتوانند آن را مديريت كنند. غرض از اين مقدمه طولاني اين بود كه اين رفتارها را نبايد بر پايه يك خرد و درك عالمانه از سياست گذاشت، بلكه به دليل عدم درك سياست است. اين مساله را در كشورهاي بسياري شاهد هستيم، مثلا در روسيه هم شاهد چنين رفتارهايي هستيم. فقدان ارزيابي كامل و عدم توجه به ساختارهاي نظام بينالملل و قوانين آمره نظام بينالملل كه چگونه يك كشور را تحت فشار قرار ميدهد و لهاش ميكند و قدرت تصميمگيري را از آن ميگيرد، مورد توجه تصميمگيران و سياستگذاران كشورهاي اينچنيني مانند تركيه نيست. تركيه الان هم دچار تناقضها و مشكلات اينچنيني است. تركيه به روسيه نزديك شد و تصور ميكرد كه منافع زيادي از اين دوستي ميبرد، الان بحران گسترده اقتصادي براي تركيه درست كردهاند و اين بحران كل نظام سياسي تركيه را به لرزه درآورده است. حالا دوباره آنكارا به سمت عربستان و به كشورهاي عربي متحد عربستان و اسراييل روي آورده است و تصور ميكند كه اين رويكرد يك راهحل نهايي است، در حالي كه اين دوستان جديد تركيه هم در شرايط بحران اوكراين كمال استفاده و سوءاستفاده را از تركيه ميبرند و به موقع با يك بحران شديدتر از دايره اين همزيستي اخراجش ميكنند. عربها و تركها هرگز همديگر را نميبخشند. خصومتي بين اين دو هست كه ريشههاي تاريخي دارد. تركها معتقدند كه عربها باعث فروپاشي امپراتوري عثماني شدند و عربها هم از سلطه ۷۰۰ ساله تركها بر همه شؤوناتشان ناراضي هستند. اسراييل هم اختلاف ريشهاي با فرهنگ و جامعه تركيه دارد. تركها هرگز با اسراييل همراهي نداشتند و نميتوانند داشته باشند. كينهاي كه مردم تركيه از رژيم صهيونيستي دارند، به جرات ميگويم اگر بيشتر از ما نباشد، كمتر از ما نيست. در ايران مخالفت با اسراييل، ظهور و بروز دارد، اما در تركيه ظهور و بروز اين مخالفت بسيار كمتر است، اما جامعه تركيه در باطن از اين رژيم جنايتكار به شدت متنفر است. كساني كه از نزديك مسائل تركيه را پيگيري ميكنند به اين موضوع واقف هستند.
مواضع دولت تركيه كه آن را كوتهبينانه توصيف كرديد، درست بيخ گوش ايران اتفاق ميافتد. جمهوري اسلامي ايران بهرغم تمام اختلافنظرها، روابط صميمانهاي با تركيه داشت، اما به نظر ميرسد كه در حال نزديك شدن به يك نوع روابط تنشآلود با تركيه هستيم. فكر ميكنيد كه چرخش سياسي تركيه به سوي طرفهايي كه دشمن يا رقيب ايران محسوب ميشوند، چه تاثيري بر روابطش با ايران خواهد داشت؟
از نظر من بخشي از اين چرخش به دليل فقدان ارتباط گسترده لازم ميان ما و تركيه است و باعث شده تركيه را در اوهامي نسبت به مواضع ما قرار بدهد كه بعضا از آن بوي تنش و ضديت ميآيد. اما حقيقت اين است كه ما به عنوان كشور محور در منطقه و كشوري كه رفتارها و سياستهايش خيلي سريع روي حكومتهاي پيرامونياش سايه مياندازد، بايد مراقبت لازم را از روابطمان با همسايگانمان بكنيم. ما متاسفانه از آغاز دولت محمود احمدينژاد تا امروز سياست منطقهاي نداريم. هم آقاي احمدينژاد به شكلي دنبال امريكا و رسيدن توافق با امريكاييها بود، گرچه در ظاهر مواضع انقلابي ميگرفت، اما در باطن پيش كشيدن بود براي اينكه آنها با او صحبت بكنند. بعد از آن هم دولت حسن روحاني، خصوصا بر پايه برجام، كل سياستهاي منطقهاي متوقف شد و كارش شد مذاكره با امريكا و برجام. آن دولت هم در پارهاي موارد با عدم توجه به مصالح كشور و در پارهاي موارد عدم توجه به مباني سياست كه قدرت را بايد در مقابل بقيه كشورها از منطقه بگيريم، توجهي به كشورهاي پيراموني، به خصوص تركيه نداشت. حتي توجه ما به عربستان در اين دورهها بيش از توجه ما به تركيه بود. فعلا هم در دولت سيزدهم سيد ابراهيم رييسي در يكسال اخير، چيزي براي گفتوگو و مذاكره در كشورهاي منطقه نداشت و اساسا نوعي سردرگمي در سياست خارجي اين دولت حاكم است. نميتوان مواضع سياست خارجي نسبت به همسايگان، چه اهداف و چه سياستها و چه راهبردهايي دارد و چه مذاكراتي بايد در دستور كار آن قرار بگيرد. لذا اين تعطيلي ۱7-۱6 ساله در مسائل منطقهاي يكي از دلايل گريز همسايگان از ماست.
براي مثال ما بهترين همكار را در پاكستان داشتيم، اما نتوانستيم با او كار كنيم. فردي بود كه مريد حضرت امام(ره) است و اين موضوع را علنا هم در دوره انتخابات و هم بعد از آن اعلام كرده است. فقط يك سفر نصفهنيمه به تهران و بعد از آن هم هيچ! طرفهاي ديگرمان هم همينطور است. روابط ما با عراق، اگر اين جبر امنيتي و نظامي برداشته شود، خواهيد ديد كه چه خلأ عظيمي بين ما و عراق در حوزه سياست خارجي اتفاق ميافتد. همين را در سوريه به خوبي ميتوان ديد. اگر نظاميان ما در سوريه نبودند كه اين پيوندها را حفظ بكنند، سياست خارجي ۱۶ سال پيش بار ارتباط با اين منطقه را بسته بود، آقاي احمدينژاد كه دنبال سقوط بشار اسد بود، آقايان بعدي هم كه اصلا حاضر نبودند، رفتار درخور سياست خارجي با منطقه داشته باشند، تا جايي كه بشار اسد، بدون اطلاع دستگاه سياست خارجي به تهران سفر كرد. بايد موشكافانه مورد بررسي قرار بگيرد كه چرا تركيه مناسبات تجارياش با ما از ۱۰ ميليارد دلار عبور كرده بود، الان در سطح ۲ ميليارد و خردهاي است. چرا كشوري كه با ما در آستانه جنگ بود، به قرارداد امنيتي رسيد و همه نوع ارتباطات سازنده بين نهادهاي مختلف ما با هم برقرار شد، به جايي رسيده است كه بيم نزديكياش به اسراييل وجود دارد. اينها را بايد در سمت ما جستوجو كرد، در تركيه نبايد دنبال دلايل گشت. روابط ايران و تركيه به لحاظ تاريخي، چندين دشمن اساسي در طول سدههاي گذشته داشته است. به ترتيب تاريخي عرض ميكنم، در ابتدا انگليسيها و روسيه تزاري و فرانسويها مخالف دوستي ميان ايران و تركيه بودند و عملكردشان هم روشن بود. در سدههاي بعدي، علاوه بر اين كشورها، امريكا به هيچوجه تمايلي به نزديكي روابط بين ايران و تركيه نداشت. در دهههاي بعدي، اعراب جنوب خليج فارس تمايلي به اين رابطه نداشتند. اسراييل هم بعد از انقلاب اسلامي، جرثومه فساد اصلي بود براي جلوگيري از ارتباط ايران و تركيه و توسعه و تعميق اين روابط. نزديكي تهران و آنكارا، خيليها را آزار ميدهد. روسيه، اروپا، امريكا، كشورهاي عربي و اسراييل، اساسا تمايلي به توسعه روابط تهران و آنكارا ندارند. ما بايد براي همسايگان اعتبار ويژهاي در روابطمان قرار بدهيم و به ويژه با تركيه مزيد بر ديگر كشورها. بايد اين نكات و تذكرات به گوش تصميمگيران و سياستگذاران برسد. بايد مسوولان آگاه باشند كه اگر روابط نظامي و امنيتي ما با عراق و سوريه و لبنان نبود، سياست خارجي ۱۵ سال بود كه با اين منطقه قطع رابطه كرده بود. جايي كه بايد سياست خارجي، منافع و ثمره از جانگذشتگي جوانان ما و بيرون كردن داعش را برداشت كند، اساسا از اين منطقه فراري است. اگر اين رويكرد در تهران اصلاح شود، آنگاه بايد ببينيم باز هم تركيه همين رفتار را خواهد داشت؟ وقتي ما با همسايگانمان به ويژه با تركيه مناسباتمان اينقدر سرد است كه در عرض ۱۶ سال گذشته ۱۰ تا سفر هم بين مقامهاي عالي صورت نگرفته است، چه انتظاري ميتوان داشت؟ تعداد سفر وزراي خارجه را به اروپا حساب بكنيد و ببينيد كه چند برابر سفرهايشان به كشورهاي منطقه است. وقتي شرايط ما اينطوري است و وزير خارجه ما در ۸ سال دوران ماموريتش دو بار هم به چين سفر نميكند، سه بار تركيه نميرود، نشان ميدهد كه سياست خارجي مشكلات اساسي دارد. يا وقتي يك وزير خارجه درگيرياش در مساله برجام باعث ميشود از اين حوزه دور شود، آنگاه مشكلات در منطقه هم عميقتر ميشوند. البته من قصد ندارم همه مشكلات در سياست خارجي را بر عهده خودمان بگذارم، اما معتقدم كه دستگاه سياست خارجي ما در ۱۷ سال گذشته به دليل بيتوجهي به مسائل منطقهاي مستحق سرزنش است و تا اين سياست خارجي براي همكاري راه نيفتد، نميتوانيم اميدوار باشيم كه ديگران براي همكاري پيشقدم شوند.
يعني ميفرماييد كه ما راهبرد منطقهاي جامع در طول دو دهه گذشته نداشتيم؟
۱7-۱6 سال است، ما بعد از دولت آقاي خاتمي، سياست خارجي نداريم، موضعگيري در سياست خارجي داريم، اما سياست خارجي نداريم. موضعگيري سياست خارجي با سياست خارجي با هم فرق ميكند. ما اعلام مواضعمان نسبت به امريكا خيلي پررنگ است، اما سياستي وجود ندارد، برنامهاي نداريم. ما راجع به همسايگان از هر وزير خارجهاي بپرسيم، جواب خواهد داد كه خيلي مهم است و خيلي اساسي است و بايد رابطهمان را توسعه دهيم. بعد اگر دنبال عملكرد برويم، ميبينيم كه برآيند عملكرد صفر است. ما مواضع را خيلي خوب اعلام ميكنيم، اما اين سياست نيست. ضمن اينكه مواضع نبايد از مناسبات سازنده با همسايگانمان را دور كند و اينها را از زير چتر سياست خارجي ما خارج كند.
از آنجا كه اشاره كرديد در دو دوره متوالي، عمده نگاه سياست خارجي ما به امريكا بوده است، من اين سوال را مطرح ميكنم، عدهاي از تحليلگران مدعي هستند مادامي كه ما روابطمان را با قدرتهاي جهاني به ويژه ايالات متحده امريكا اصلاح نكنيم، فشار امريكا بر كشورها كه روابط خوبي با امريكا دارند، باعث خواهد شد كه ما توانايي بهبود روابطمان را در منطقه هم نداشته باشيم.
اين حرف از بنيان غلط است. شما فكر ميكنيد عربستان يا امارات متحده عربي يا تركيه يا سوريه يا پاكستان رابطه ايدهآلي با امريكا دارند؟ امريكا با همه اين كشورها جنگ و تنش و درگيري دارد. اما اين درگيري به نوعي است كه بروز و ظهورش را مثل جامعه ايراني مشاهده نميكنيد. اما درگيري وجود دارد، نميخواهم چنين درگيريهايي را خيلي رمانتيك كنم و بگويم كه خيلي شديد است و مانند ماست. اختلافات ما با امريكا بنيانهاي استراتژيك دارد، اما اختلافات آنها با امريكا عمدتا تاكتيكي است. اگر ما بخواهيم روابطمان را با پاكستان گسترش دهيم و بر مبناي رفتار عاقلانه و متكي بر اصول همكاري مشترك باشد، مگر امريكا ميتواند جلويش را بگيرد؟ اگر ما سرمايهگذاري كنيم و پالايشگاهي در پاكستان بسازيم، مگر امريكا ميتواند جلويش را بگيرد؟ همين كار را ميتوانيم در تركيه بكنيم. اينگونه مسائل و راهكارها فراوان است و اصلا كسي نيست كه جلوي آن را بگيرد. رابطه ما با افغانستان، بر اساس يك استراتژي از قديم در دولتهاي هاشميرفسنجاني و خاتمي بود كه با مردم افغانستان و اقتصاد و فرهنگ افغانستان ارتباطمان را توسعه دهيم و با آنها كار كنيم. در طول هشت سال در دو دولت معادل ۸۰۰ ميليارد دلار پول وارد كشور شد، چه كاري با آن در توسعه مناسبات با همسايگان شد؟ اقتصاد ملي را نميگويم كه نه تنها هيچ كاري نشد، بلكه همه چيز آن نابود شد، در كشورهاي همسايه حتي دو ميليارد دلار هم اگر سرمايهگذاري ميشد، مناسبات ما با آنها به مراتب پايدارتر ميشد. ميخواهم بگويم كه نميتوانيم بگوييم كه به امريكاييها مربوط ميشود. خيلي از مسائل ما در منطقه اساسا ارتباطي به امريكا ندارد. امريكاييها در يمن به عربستان و امارات همه جور كمكي كردند، آيا توانستند موفق شوند؟ ما بايد الگوي همكاري براي توسعه اقتصادي و سياسي يمن درست كنيم و مذاكره كنيم. يمن همواره پرچم دفاع از ايران را در منطقه شبهجزيره عرب و شمال آفريقا داشته است، يمنيها متحدان تاريخي ما هستند، از صدها سال پيش با ما متحد هستند. با همين وضعيت فقر در دهههاي گذشته عربستان و امريكا و انگليس را هم شكست دادهاند. آيا راهبرد سياسي در ايران براي همكاري با يمن وجود دارد؟ ما بايد از همان موقعي كه سعوديها جنايتشان را عليه يمن آغاز كردند، راهبردي براي حمايت و دفاع هم از اقتصاد و سياست يمن داشتيم. همين يمني كه امروز ميبينيد روزگاري رابطه مبادله يك به سه با امريكاييها و اروپايي داشت، يعني آنها يك دلار ميدادند و سه دلار در ميآوردند. موارد استثنايي وجود دارد كه چيزهايي در مناسبات ما با اين كشورها به مسائل خيلي حاد اين كشورها با امريكا بر بخورد. چنين مواردي به دليل رابطه غيردوستانه ما با امريكا، سخت خواهد بود. اما بقيه موارد كه به امريكا ربطي ندارد. نظام بينالملل هم كه اينگونه سخت و متصلب نيست، ما جنگ سرد را تمام كردهايم، نظم جهاني در شرايط سيالي به سر ميبرد. در نظم سيال كشورها به اندازه ظرفيتشان ميتوانند كار كنند و امنيت داشته باشند. اگر نظم سيال بينالملل نبود كه امريكاييها در اين ۳۰ سال ما را خورده بودند. اين نظم سيال در كنار قدرت داخلي است كه به ما اجازه داده در مقابل امريكاييها بايستيم، مقاومت كنيم و اجازه ندهيم كه در خيلي از حوزهها پيشروي بكنند.
به تركيه بازگرديم. در طول چند سال اخير به نظر ميرسد كه راهبرد سياست خارجي تركيه در حال نظامي شدن است. در شمال عراق، شمال سوريه، در ليبي و قفقاز جنوبي شاهد حضور پررنگتر نظامي تركيه هستيم. اين نظاميگري و آنچه از سوي برخي كشورهاي منطقه از آن توسعهطلبي ياد ميشود، چه تاثيري در سياست خارجي تركيه خواهد داشت و تا چه زمان منطقه اين رويكرد را تحمل ميكند؟
آنچه مورد اشاره قرار ميدهيد يك سياست نيست، چراكه سياست يك وجه پايدار و مستمر دارد. امنيت ملي تركيه تحت فشارهاي خيلي سنگيني قرار دارد. دولت تركيه در معرض يك واگرايي بزرگ از سوي كردها قرار دارد. در داخل جامعه تركيه هم مشكلات زيادي را در فضاي مذهبي و هويتهاي مختلف دارد. برخي از اين اقدامهاي تركيه با روياي ايجاد يك حاشيه امن انجام ميشود، اما بر مشكلاتش اضافه ميكند. روياي دولت اخواني در سوريه كه جزيي از پيكره دولت عثماني باشد و سپري براي امنيت ملي و تماميت ارضي تركيه باشد، با يك ديواره دفاعي برخورد كرده است. در شمال عراق هم اين اقدامها با توجه به فعاليتهاي PKK و آن ارتباط و كنترلي كه دولت تركيه داشت و با همين رفتارهاي نسنجيده به هم خورد، الان مشكلاتش در كردستان تركيه و جغرافياي بينالمللي در كردستان عراق، خيلي شديدتر شده است. اين استقرارهاي نظامي در بلندمدت كمكي به تركيه نخواهد كرد. در عين حال نشانه توسعهطلبي جغرافيايي هم نيست. تركيه ۴۰ سال است كه نميداند چگونه از قبرس شمالي خارج شود و آنقدر هزينه و مشكلات براي آنكارا تراشيده است كه حساب و كتاب ندارد. اين توسعهطلبي نظامي اگر به عنوان يك سياست از سوي دولت تركيه انتخاب شود، فكر ميكنم كه همين تركيه كنوني، خيلي سريعتر از آنچه هر كس فكر كند، تجزيه خواهد شد. برداشت من اين است كه اين يك سياست پايدار نيست. آنچه در قفقاز رخ ميدهد، بيشتر نوعي خودنمايي است و نبايد چندان اهميتي به آن داد. روسها در آنجا كنترل دارند و ما هم كنترل داريم. اما عرض كردم وقتي توجه نظام سياست خارجي ما و بهتبعش دستگاههاي فعال در حوزه اقتصاد و تجارت و سرمايهگذاري خارجي كمرنگ شود، ما هم نفوذ و قدرتمان در منطقه كمرنگ ميشود. زماني بدون نظر ما در قفقاز جنوبي دولتي تشكيل نميشد، اما حالا اگر كسي بيايد و برود، اصلا توجهي نميكنيم! وقتي جنگ اخير بين ارمنستان و آذربايجان شروع شد، تهران ۵ روز بعد متوجه شد. مقامهاي سياست خارجي ما اعلام موضع و تصميمگيريشان با چند روز تاخير انجام شد. سياست نظاميگري تركيه در حد تصور است، اصلا توانايي اين كار را ندارد. اروپاييها اجازه نميدهند، چون ميدانند كه اگر توسعهطلبي نظامي تركيه آغاز شود، قرن پر آشوبي در پي آن خواهد آمد، در نتيجه در همان نطفه خفهاش ميكنند. نه روسها اجازه ميدهند، نه امريكاييها و نه خود ما ميگذاريم كه چنين اتفاقي بيفتد. كسي حق ندارد از مرزهاي شناخته شده بينالمللي عبور كند و به آنها دستاندازي كند. اين يك سياست نيست، بلكه ترس و نگراني است.
راهكار برونرفت از بيتصميمي و بيابتكار عملي سياست خارجي ايران در برابر تركيه و در مجموع در منطقه چيست؟
با اين ماشين سياست خارجي، هيچ كاري نميتوان كرد. به قول معروف «حاجي با اين ريش نميتوان رفت تجريش». اين تيم مفاهيم را درك نميكنند. درست نيست كه من به عنوان يك فرد وزارت خارجهاي اين حرف را بزنم، اما شما مواضع وزير امور خارجه را در يكسال گذشته بررسي كنيد. چه چيزي از اين ميتوان استنباط كرد؟ مواضعش را در مورد هر آنچه فكر ميكند مهم است بررسي كنيد، در مورد برجام، در مورد همسايگان و در مورد هر مساله ديگري كه تاكنون سخن گفته است، مواضع را كنار هم بگذاريد و ببينيد آيا انسجامي، ذهنيتي، يكپارچگي هست كه بتوانيد آن را استخراج كنيم؟ يكسري مواضع گنگ، نامفهوم و بدون برنامه. چه ميخواهيم؟ چرا بايد رابطه ما با عربستان درست شود؟ چرا نبايد درست شود؟ بايد براي هر يك از اين سوالات جواب مشخص و استدلالي داشته باشيم. با اين وزارت خارجه من فكر نميكنم كه ما حتي يكي از مسائلمان را هم بتوانيم حل كنيم. راهبردي وجود ندارد، وزارت خارجه نميتواند در مورد تركيه و ديگر همسايگان هدف انتخاب كند. وقتي نتواند هدفگذاري كند، سياستي وجود نخواهد داشت، وقتي سياستي وجود نداشته باشد، شما راهبردي بر اساس آن طراحي نميكنيد، وقتي راهبردي نداشته باشيد، برنامه اجرايي يا Action Plan نخواهيد داشت. وقتي برنامه نداريد، اينطور ميشود كه هر گاه كسي موضع گرفت ما هم موضعي ميگيريم. لذا سياست خارجي، يك امر مهم، جدي و متكي به تفكر طولاني است. بايد هزار مساله در نظر گرفته شود تا يك نظريه براي بهبود و اصلاح روابط با كشوري درست و اجرا شود و نتيجه بدهد و تازه بتوانيم آن را حفظ كنيم. ما شاهديم يك مجموعه سياستي براي كشور مفيد بود و دستاورد داشت، بعد رييس دولت بعدي ميآيد و كشور را شخم ميزند. تراكتور فرگوسن انداختهاند و تقريبا دو تا سه لايه مديريتي كشور را در عرض يكسال حذف كردهاند. نظم مالي كشور را منهدم كردهاند. شما فكر ميكنيد كه اين سيستم دوباره جان ميگيرد؟ مشكل فقط در وزارت خارجه نيست، جاهاي ديگر هم برنامهاي وجود ندارد، يك آقايي ميگويد من با يك ميليون تومن شغل درست ميكنم! روغن كيلويي ۱۵۰ هزار تومن است! با اين دولت ميخواهيد در مورد راهبرد سياست خارجي سخن بگوييد؟ اگر قدرت ذاتي جمهوري اسلامي ايران نبود كه با اين تفكرات معلوم نبود كشور به كجا سقوط ميكرد. اگر بقاياي معتقدين به نظام در درون سيستم نبودند كه جلوي اين كارهاي غيرمنطقي و غيراصولي و بيبرنامه را بگيرند، همان روغن الان كيلويي ۵۰۰ هزار تومن بود و آن وزير بايد با دو كيلو روغن شغل درست ميكرد. من فكر ميكنم تا زماني كه سازمان وزارت خارجه و مديران سطح اولش از ميان افرادي كه دلسوزند و كاربلندند و در مسائل سياست خارجي كار كردهاند و تئوريها و جايگاه جمهوري اسلامي ايران را در منطقه و جهان ميشناسند، انتخاب نشوند، سيستم نميتواند خودش را به نقطه اعمال سياست برساند و كاري بكند كه كسي بدون توجه به خواستهاي ايران به خودش اجازه ندهد كه وارد همكاري با ديگران شود و برود با اسراييل همزيستي بكند.
من خيلي اميدوار نيستم. مگر اينكه بر اساس تجربه وقتي به بنبست خورديم، دنبال يك راهحل عاقلانه كمهزينهتري برويم. دولتها براي امور ايجابي تشكيل ميشوند و راي ميگيرند، نه براي اجراي روشهاي سلبي.
در تركيه عمق مسائل سياسي و روابط بينالملل ادراك نميشود و به همين دليل رفتارها نابهنجار و خلقالساعهاي و جابهجاييها ميان دوستان و دشمنان در فواصل بسيار كوتاه و موازن افراطي و تفريطي نسبت به يك طرف خارجي در روابط تركيه مشاهده ميشود.
ما متاسفانه از آغاز دولت محمود احمدينژاد تا امروز سياست منطقهاي نداريم.
تعطيلي ۱7-۱6 ساله در مسائل منطقهاي يكي از دلايل گريز همسايگان از ماست.
روسيه، اروپا، امريكا، كشورهاي عربي و اسراييل، اساسا تمايلي به توسعه روابط تهران و آنكارا ندارند.
بايد موشكافانه مورد بررسي قرار بگيرد كه چرا تركيه مناسبات تجارياش با ما از ۱۰ ميليارد دلار عبور كرده بود، الان در سطح ۲ ميليارد و خردهاي است.
بايد مسوولان آگاه باشند كه اگر روابط نظامي و امنيتي ما با عراق و سوريه و لبنان نبود، سياست خارجي ۱۵ سال بود كه با اين منطقه قطع رابطه كرده بود. جايي كه بايد سياست خارجي، منافع و ثمره از جانگذشتگي جوانان ما و بيرون كردن داعش را برداشت كند، اساسا از اين منطقه فراري است.
موارد استثنايي وجود دارد كه چيزهايي در مناسبات ما با اين كشورها به مسائل خيلي حاد اين كشورها با امريكا بر بخورد. چنين مواردي به دليل رابطه غيردوستانه ما با امريكا، سخت خواهد بود. اما بقيه موارد كه به امريكا ربطي ندارد.
من فكر ميكنم تا زماني كه سازمان وزارت خارجه و مديران سطح اولش از ميان افرادي كه دلسوزند و كاربلندند و در مسائل سياست خارجي كار كردهاند و تئوريها و جايگاه جمهوري اسلامي ايران را در منطقه و جهان ميشناسند، انتخاب نشوند، سيستم نميتواند خودش را به نقطه اعمال سياست برساند و كاري بكند كه كسي بدون توجه به خواستهاي ايران به خودش اجازه ندهد كه وارد همكاري با ديگران شود.
روياي دولت اخواني در سوريه كه جزيي از پيكره دولت عثماني باشد و سپري براي امنيت ملي و تماميت ارضي تركيه باشد، با يك ديواره دفاعي برخورد كرده است.
دوستان جديد تركيه هم در شرايط بحران اوكراين كمال استفاده و سوءاستفاده را از تركيه ميبرند و به موقع با يك بحران شديدتر از دايره اين همزيستي اخراجش ميكنند.