شهيد بهشتي به روايت
خسرو تهراني به مناسبت
چهل و يكمين سالگرد 7 تير
بهشتي جريانهاي روشنفكري را درك مي كرد
اميرحسين جعفري
زنده ماندن افراد در آيينه تاريخ بر ادامه روندهاي انديشهاي آنها و كم نظير بودنشان در زمينههاي مختلف است؛ اگرچه بهشتي سالهاست كه ما را از دور ميبيند اما جاي خالي او در عرصههاي مختلف با گذر زمان بيشتر و بيشتر احساس شد. يكي از نكات قابل تامل درباره بهشتي، مخالفين او هستند كه عامل زمان در اين زمينه مشخص كرد بهشتي در كدام سوي تاريخ ايستاده و مخالفين او در كدام سمت قضاوت تاريخي ملت ايران ايستادهاند اگرچه هيچ شخصيتي گل بيعيب نيست و نبايد با وجود تمامي حسنهاي رفتاري و فكري در يك فرد، دريچه انتقاد را به روي او ببنديم زيرا بهشتي نيز چنين خصوصيتي نداشت كه با نگاهي يك سويه به خود و ديگران راه انتقاد آزاد را ناديده بگيرد و با همين منطق نيز پاي بحث با تمام نظرات حتي متضادترين افكار در مقابل خود مينشست كه نمونه صادق آن گفتوگوهاي ميان گروههاي سياسي در سالهاي 59 و60 است. حالا پس از گذر اين سالها بايد قرائت دقيقتري از خصوصيات رفتاري و مديريتي بهشتي در فاصله ميان سالهاي 57تا حادثه هفتم تير داشت كه همراهان و همكاران او شايد نمونههاي خوبي براي اين قضاوت باشند. به مناسبت چهل و يكمين سالگرد واقعه هفتتير و به جهت نگاهي دوباره به زيست سياسي- فلسفي شهيد بهشتي، خسرو قنبري تهراني، استاد دانشگاه و معاون شهيد رجايي نكاتي را در اين زمينه يادآور شده است كه مشروح آن را ميخوانيم:
ادبيات معنايي، مولفه هويتي و نكاتي كه ميتوان شهيد بهشتي را با آن معنا كرد، از نگاه شما چيست؟
در مورد ابعاد شخصيت شهيد بهشتي افراد زيادي از جهات مختلف صحبت كردهاند. من هم تلاش ميكنم با توجه به شناختي كه از نزديك و بعضا در پي همكاري با ايشان به دست آوردهام، نكاتي را مطرح كنم. نكته اول نظم است؛ نظم در شهيد بهشتي واقعا يك ملكه بود. اين نظم را فقط از منظر اخلاق -كه اتفاقا براي ايشان واجد اهميت بود- نميگويم بلكه منظورم كاركرد نظم و زمان است كه اگر از دست برود، جايگزيني ندارد و از اين زاويه مولفه نظم براي شهيد بهشتي اهميت پيدا ميكرد. يكي از بزرگان تعريف ميكرد قبل از انقلاب با شهيد بهشتي در منزلشان قرار داشته است و مقداري زودتر ميرسد. ايشان در را باز كرده و گفته بود شما قدري زود آمديد و من برنامه مطالعه دارم! در اتاق بنشينيد تا من سر ساعت خدمت برسم. در محل كارش نيز اينگونه بود كه عرض ميكنم. خاطرم هست يكبار زمانيكه ايشان رييس ديوان عالي بود قراري داشتيم كه كمي دير كردند... شخصا از جلسه بيرون آمدند و از ما بابت تاخير عذرخواهي كردند. بهنظر من كمتر سياستمدار و متفكر حوزوي داريم كه اينقدر به مساله زمان اهميت بدهد؛ شايد يكي از دلايل موفقيت شهيد بهشتي بهرهگيري خوب از زمان بوده است. در هر حال بهنظر من در اين زمينه و بهطور كلي در مديريت زندگي از ديگران بسيار جلوتر بود. كدام مسوول حتي در ردههاي پايينتر اينگونه وقتشناس است و بابت تاخير عذرخواهي ميكند؟ من در مفهومسازي نكته دوم تعبير «كنشگر مرزي» را از دكتر فراستخواه وام ميگيرم. در تاريخ معاصر ايران انسانهايي وجود داشتهاند كه ضمن آنكه دغدغه اصلاح داشتهاند، تكبعدي نبودهاند. اين مصلحان فهم اقتصادي، جامعهشناختي و... داشتهاند بنابراين فقط از يك دريچه مسائل را بررسي نكردهاند. بهنظر من اين سنخ انسانها يا همان كنشگران مر زي معمولا موفقتر هستند. مثلا امام خميني فقيه و فيلسوف و عارف بود و اين چندبُعدي بودن از زاويهاي كه اشاره كردم، به او كمك كرده است. آقاي بهشتي حقيقتا همهجانبهنگر بود و مسائل را فقط با عينك سياست تحليل نميكرد. مطالعات متعدد داشت و زبان خارجي ميدانست، جهانبيني داشت و به تشكيلات بها ميداد. مهندس بازرگان را هم ميشود در همين چارچوب تحليل كرد؛ او نيز خود را محصور در يك فكر و نظرگاه نميكرد.
آيا بهشتي يك روشنفكر بود؟
بگذاريد از منظري ديگر به سوال شما پاسخ بدهم. ببينيد! افراد زيادي اروپا رفتهاند، اما لزوما جهان را نميشناسند. بهشتي جهان را ديده بود و ميشناخت. او يك روحاني است كه جريانهاي روشنفكري را درك كرده و در نتيجه نسبت به جهان بيرون بيتفاوت نيست؛ اين ميتواند تعريفي از روشنفكري باشد. يكي از مباحث امروز ما تكليفمداري ايشان و توجه به حقوق مردم است كه وجهي ديگر از روشنفكري است. مساله حق بهطور كلي براي ايشان خيلي مهم بود و در مجلس خبرگان نيز مشاهده كرديم بحث مهمي بين آقاي مشكيني و شهيد بهشتي درباره شكنجه مطرح شد. بهشتي افق را ميديد و مسائل و تنشهاي جاري او را تحت تاثير قرار نميداد؛ حتي در مورد ترور شهيد مطهري آقاي مشكيني گفت ما با فشار ساده ميتوانيم از متهم اقرار بگيريم اما آقاي بهشتي مخالفت كرد.
حضور شهيد بهشتي در مناظرههاي سال ۱۳۵۹ را ناشي از همين نگاه ميدانيد يا يك رقابت سياسي در قامت دبيركل يك حزب؟
در مناظرههاي اول انقلاب معمولا بزرگان ما آمادگي مناظره نداشتند يا اساسا قبول نداشتند با ماركسيستها مناظره كنند. كدام روحاني است كه قبول كند با نمايندگان حزب توده مناظره كند؟ شهيد بهشتي اين كار را قبول كرد و بهخوبي از پس آن برآمد. به گمان من مفهوم آزادي با نقد كردن، نظارت و آسيبشناسي همراه است. كسي نميتواند بگويد من آزادي را قبول دارم ولي نقد را قبول ندارم.
دبيركلي حزب جمهوري اسلامي در زندگي سياسي او چه اهميتي داشت؟ آيا نگاه سياسي وي به سمت كار تشكيلاتي سياسي بود يا صرفا به عنوان يك مسوول دولتي به اين پديده نگاه ميكرد؟
سازماندهي و اساسا مساله تشكل براي آقاي بهشتي واجد اهميت بود و او در اين زمينه كمنظير بود. شما با شناختي كه از روحانيت داريد، ميتوانيد كسي را تصور كنيد كه بگويد «حزب معبد من است»؟! در حالي كه ميدانيم در ميان اين صنف چه نگاهي به نهادهاي مدرن وجود داشته و دارد. شهيد بهشتي بعد از انقلاب به اين نتيجه رسيد كه با حزب است كه ميتوان انقلاب را ادامه داد و به آن تشكل و انسجام بخشيد. انگيزه و اعتقاد ايشان به تحزب، حزب جمهوري اسلامي را شكل داد و اكنون ميبينيم پس از چهار دهه هنوز فقدان يك حزب فراگير، كارآمد و همهجانبهنگر و از همه مهمتر فردي كه در راس آن قرار بگيرد، احساس ميشود. بهشتي اعتقاد به حزب داشت اما حزب را ابزار تنگنظري و رقابت فرسايشي و حذف نميديد و اينجاست كه جاي خالي او احساس ميشود. از اين گذشته، امروز تعدد احزاب باعث شده ظرفيتهاي محدود ما را فرسوده كند و ميبينيم احزاب ناكارآمد شدهاند و به دستگاه توليد بيانيه تقليل پيدا كردهاند.
تفاوت شهيد بهشتي با ديگر هملباسان مذهبياش در نگاه به كدام پديدهها عيانتر ميشود؟
شهيد بهشتي معتقد بود در عرصه تحولات سياسي اتفاقاتي در جهان افتاده است كه نميتوانيم نسبت به آنها بيتوجه باشيم. اول مساله تفكيك قوا، دوم مساله حق و تكليف و سوم مساله تحزب. او معتقد بود دنياي مدرن خصوصياتي دارد كه نميتوان نسبت به آنها بيتفاوت بود. بهشتي اعتقاد داشت فرهنگ ما ميتواند با دموكراسي پيوند داشته باشد. به عبارتي ايشان به خصوصيات دنياي مدرن و مباني نظري و تجربي سياستورزي مدرن باور داشت هر چند خاستگاه وي، يعني نهاد روحانيت با اين مسائل لزوما سازگاري نداشت. جا دارد نكتهاي را اضافه كنم و آن اينكه اين قبيل كنشگريها و اقدامات بهشتي را نبايد به سطوح روانشناختي تقليل داد و گفت، برخي خصلتهاي شخصي وي را به چنين كارهايي سوق داده است. او مفصلبندي دقيقي از مولفههاي مدرن مانند حق و تكليف به دست آورده بود كه نشان ميدهد به مباحث جامعهشناختي و فلسفي هم نظر داشته است حال آنكه در اغلب روحانيون نگاه شخصي برجسته است.
تفاوت شهيد بهشتي به عنوان يك مدير در صحنه انقلاب با ديگر مسوولان آن دوران و حتي اين زمان در چه بود؟
ايشان يك سخنراني دارد و ميگويد حرام است بين مردم و مسوولان حجاب گذاشته شود و هيچ حكومتي حق ندارد آزادي اعتقاد را از مردم بگيرد و ميگويد اين اتفاق در اسلام يك دگم است. مثالي هم ميزند كه حضرت علي با دشمنان زيادي مواجه بود ولي براي خود محافظ نميگذاشت و حكومت نظامي اعلام نميكرد و نتيجه ميگيرد روزيكه فساد در جامعه رخنه كند و مسوولان با مردم رابطه نداشته باشند، پايان حكومت فرارسيده است. اولين كسي كه در جمهوري اسلامي باب عذرخواهي را باز كرد، شهيد بهشتي بود.
از مديريت شهيد بهشتي در فضاي آشفته آن روزها بسيار گفته ميشود؛ مدير خطاب كردن بهشتي ناشي از كدام عملكرد اوست؟
اگر شرح مذاكرات مجلس خبرگان را بخوانيد، نقش آقاي بهشتي مشخص ميشود. از خصيصههاي يك مدير آن است كه بتواند جلسه را به جمعبندي برساند و از آن خروجي بگيرد. من اعتقاد دارم اگر بهشتي نبود، قانون اساسي به نتيجه نميرسيد. آقاي منتظري هم به اين مساله صحه گذاشته و گفته است مديريت آقاي بهشتي بود كه توانست قانون اساسي را به سرانجام برساند. شرح مذاكرات مجلس خبرگان يك منبع بسيار خوب براي شناخت شهيد بهشتي است و همينجا اشاره كنم كه آقاي سروش محلاتي مطلبي در رابطه با نسبت آقاي بهشتي و قانون اساسي دارد كه من خواندن آن را در راستاي شناخت شهيد بهشتي توصيه ميكنم.
در كدام بخش از قانون حضور بهشتي را پررنگتر ميدانيد؟
در قانون اساسي برخي اصول وجود دارد مثل اصل پنجاهوششم. اين اصل و اصولي شبيه به آن كه ناظر بر مفهوم «حق» است، حاصل تفكر و انديشه شهيد بهشتي است. نكتهاي كه همينجا ميتوانم به آن اشاره كنم اين است كه شهيد بهشتي در امور تاسيسي از ديگران خيلي جلوتر بود و قادر بود نگاه ديني، حقوقي و سياسي را تلفيق كند و ميان آنها پل بزند. از طرف ديگر، در تاريخ معاصر هم اگر نگاه كنيم، ميبينيم كسانيكه فهم اقتصادي داشتند تاثير بيشتري بر سياست گذاشتهاند. مثلا اميركبير و مصدق اينگونه بودهاند. بهنظر من شهيد بهشتي هم چنين نقشي داشت. انساني كه فهم اقتصادي دارد، دقيقتر است و بهشتي فهم اقتصادي خوبي داشت. آن زمان كه بحث كاپيتاليسم و سوسياليسم مطرح بود نسبت به مسائل شناخت خوبي داشت و نگاهش عرشي نبود، نگاه فرشي هم داشت. فكر ميكنم آقاي هاشميرفسنجاني هم اينگونه نگاهي داشت.
در سال اول انقلاب شنيده ميشود كه شهيد بهشتي در مورد بهكارگيري برخي كارشناسان رژيم سابق ازجمله در امور فني وزارتخانهها نظر مساعدي داشتند. نظر شما در اين باره چيست؟
اساسا شهيد بهشتي قائل به نگاه صفر و يكي نبود و ميگفت اگر كسي تخصصي دارد بايد از آن استفاده كرد. بهشتي خيلي پختهتر از فضاي انقلابي آن روز عمل ميكرد. او معتقد بود اگر كسي جنايتي كرده است، بايد رسيدگي شود در غير اين صورت ميتوان از تجريباتش به عنوان كارشناس استفاده كرد. بهكارگيري برخي نيروهاي زمان سابق در آن زمان تاحدي ناشي از همين تفكر شهيد بهشتي بود. برخي ازجمله منافقين و ماركسيستها در اوايل انقلاب به دافعههاي او دامن ميزدند درحالي كه بهشتي جاذبههاي زيادي داشت. در تجربه زيستن و بهتر زندگي كردن بهشتي هرجا بود، بدون تبليغ از همه بالاتر بود و از همترازهاي خودش بدون تكبر بالاتر بود. اهل استدلال بود و در اين زمينه هم از همترازهايش بالاتر بود. يعني، سرانجام ديگران به تواناييهاي او رجوع ميكردند.
آزادي در كلام و انديشه شهيد بهشتي بسيار مطرح ميشود؛ آزادي كه بهشتي از آن سخن ميگفت تا چه حد با آزادي كه آن زمان مدنظر انقلابيون بود، متفاوت است؟
آزادي از قديميترين مفاهيم انديشه سياسي است و متفكران عموما راجع به آزادي صحبت كردهاند. نويسندهاي بهنام آقاي رحمت مهدوي كتابي بهنام «آزادي مترقي در انديشه شهيد بهشتي» نوشته است كه كتاب خوبي است. ايشان توضيحاتي درباره مفهوم آزادي و متفكراني كه در اين رابطه بحث كردهاند، ارايه ميكند و گريزي به آراي آيزايا برلين و مفاهيم «آزادي مثبت» و «آزادي منفي» ميزند و توضيح ميدهد به دليل محدوديتهايي كه جامعه اسلامي دارد نميتوان انتظار طرح اين مباحث را در چارچوب مباحث ديني داشت. بهشتي آزادي را به رهايي از فقر و ناداني و جهل و داشتن حق انتخاب ترجمه كرده است و از انسان مختار صحبت ميكند. نويسنده اين كتاب اعتقاد دارد براساس اين مولفهها نظريه مناسب جهت تبيين انديشه آقاي بهشتي درباره آزادي نظريه موريس كرنستون باشد زيرا قرابت و نزديكي بيشتري با آراي شهيد بهشتي دارد. كرنستون به انواع آزادي قائل است و موانعي را براي هر كدام ميشمارد و شهيد بهشتي نيز ضمن احصاي انواع آزاديها رفع موانع را مقدم بر مسائل ديگر ميداند. بهشتي معتقد بود انسان آزاد خلق شده است و اين آزادي را به ساحتهاي مختلف مانند آزادي عرصه عمومي، آزادي اقتصادي و... تعميم ميداد. اين نگاه اكثريت نبود...
شهيد بهشتي ميان ديگر نيروهاي مطرح انقلاب به كادرسازي مشهور است؛ بهشتي در اين رابطه باب چه اتفاقي را گشود؟
ايشان از ابتداي انقلاب اين مساله را درنظر داشت و روي جوانهاي بسياري سرمايهگذاري كرد با اين هدف كه بايد مدير پرورش داد. بسياري از مديران پساانقلاب خصوصا در جهاد سازندگي تحت چنين نگاهي كه شهيد بهشتي نماد آن بود، ساخته شدند. بهشتي اهل ريسك بود با اين اميد كه در آينده مديران خوبي داشته باشيم. بهخاطر دارم براي مشورت جهت پذيرش مسووليت دفتر اطلاعات و تحقيقات اطلاعات نخستوزيري در ديوان عالي كشور خدمت ايشان رسيدم؛ ايشان گفت وقت كم است، بيا در ماشين من سوار شو تا در مسير صحبت كنيم؛ موتور من را هم به محافظانش داد و با هم به سمت دفتر حزب رفتيم. آقاي بهشتي به من روحيه داد و تشويق كرد كه مسووليت پيشنهادي را قبول كنم.
از ديدارها و همكاريهايتان با شهيد بهشتي در زمان حوادث خرداد ماه60 بفرماييد.
بله، ديدارهاي زيادي داشتيم كه بحث جداگانه ميطلبد... وقتي بنيصدر فراري شد بچهها به همسر بنيصدر رسيدند، او را دستگير كردند و معتقد بودند از اين طريق ميتوانند به بنيصدر برسند. وقتي شهيد بهشتي فهميد با تندي دستور داد همسر ايشان بايد فورا آزاد شود.
اگر بهشتي نبود، قانون اساسي به نتيجه نميرسيد. آقاي منتظري هم به اين مساله صحه گذاشته و گفته است مديريت آقاي بهشتي بود كه توانست قانون اساسي را بهسرانجام برساند. شرح مذاكرات مجلس خبرگان يك منبع بسيار خوب براي شناخت شهيد بهشتي است.
انساني كه فهم اقتصادي دارد، دقيقتر است و بهشتي فهم اقتصادي خوبي داشت. آن زمان كه بحث كاپيتاليسم و سوسياليسم مطرح بود نسبت به مسائل شناخت خوبي داشت و نگاهش عرشي نبود، نگاه فرشي هم داشت. فكر ميكنم آقاي هاشميرفسنجاني هم اينگونه نگاهي داشت.
شهيد بهشتي قائل به نگاه صفر و يكي نبود و ميگفت اگر كسي تخصصي دارد بايد از آن استفاده كرد. بهشتي خيلي پختهتر از فضاي انقلابي آن روز عمل ميكرد. او معتقد بود اگر كسي جنايتي كرده است، بايد رسيدگي شود در غير اينصورت ميتوان از تجريباتش به عنوان كارشناس استفاده كرد. بهكارگيري برخي نيروهاي زمان سابق در آن زمان تا حدي ناشي از همين تفكر شهيد بهشتي بود.