نگاهي گذرا به استراتژي امريكا در قرن بيست و يكم در قبال روسيه و چين
از كييف تا پكن
ارشك كياني
استقرار سامانه موشكي دفاعي امريكا در اروپا يكي از مهمترين مباحث مورد مناقشه ميان اروپاييان و امريكا از پايان جنگ سرد تا به امروز، مساله استقرار موشكهاي هستهاي امريكا در خاك اروپا ست كه اكنون پس از گذشت نزديك به سه دهه از پايان جنگ سرد اين بحث جاري از مرحله آزمايشي به مرحله عملي رسيده است. رييسجمهور امريكا وظيفه اصلي خود را فراهم ساختن امنيت كشور مبتني بر بازدارندگي در مقابل حملات به خاك كشور و نيروهاي آنها در خارج از كشور استوار نموده كه اين سياست پس از جنگ جهاني دوم همواره خطمشي كلي تمام روساي جمهور پيشين امريكا نيز بوده است.
بهرغم مخالفت روسيه و برخي اروپاييان با استقرار اين سامانه موشكي و از ديگر سو استيصال متحدان اروپايي امريكا در قاره سبز از رويايي مستقيم با فزونخواهيهاي روسيه، اين پرسش همواره براي كاخ سفيد مطرح بوده كه دليل عدم همكاري كشورهاي غربي اروپا با اين استراتژي امريكا چه ميتواند باشد؟ برخي منتقدان اروپايي بر اين باورند كه برنامه ضدموشكي امريكا، دفاع امريكا از اروپا را جدا خواهد ساخت، زيرا پس از استقرار موشكي دفاعي امريكا در خاك اروپا، ايالات متحده به لاك دفاعي خود فرو رفته و به دليل عدم احساس خطر از رقباي نظامي خود ديگر ضرورتي را براي دفاع از همپيمانان خود احساس نكند. سخني كه لابهلاي اخبار جنگ اوكراين از زبان سرگئي لاوروف خطاب به متحدان اروپايي اوكراين با بياني ديگر مطرح شد. از ديگر سو ارگانهاي اقتصادي، سياسي و ساير سازمانهاي مردمنهاد جهاني و منتقدان امريكا در صحنه بينالملل بر اين باورند كه اهتمام دولتمردان امريكايي در به ثمر رساندن نظام دفاع موشكي امريكايي علاوه بر نقض پيمان ضدموشكي بالستيك موسوم به ايبيام در سال 1972 منجر به گسترش سلاحهاي هستهاي در جهان خواهد شد كه اين ادعا همواره با تكذيب كاخ سفيد همراه بوده، زيرا اتخاذ چنين استراتژي را براساس سياست بازدارندگي ميداند.
هر چند كه سياست استقرار سامانه دفاعي موشكي ابتدا در زمان نيكسون و سپس در دوره بيل كلينتون سبب اختلاف نظرهاي گسترده ميان مخالفان و موافقان اين طرح در امريكا شد، اما وجود زرادخانههاي روسيه و همچنين گسترش سلاحهاي كشتارجمعي و دامنهدار شدن شيوع آن به ساير كشورهاي منطقه پس از دوران جنگ سرد و دستيابي كشورهاي در حال توسعه و توسعه نيافتهاي همچون هند، كرهشمالي، پاكستان به اين فناوري و از ديگر سو عدم امضاي پيمان ايبيام (پيمان منعقده ميان امريكا و اتحاد جماهير شوروي سابق در راستاي محدود كردن موشكهاي هستهاي ميانبرد و كوتاهبرد) توسط چين، امريكا را بيش از پيش در موقعيت تصميمگيري و اجراي اين دكترين استراتژي دفاعي موشكي كه برنامه عملي آن را از حدود يك دهه پيش در مناطق شرقي اروپا آغاز نموده، در لابهلاي جنگ اوكراين در حال تكميل و تثبيت نهايي اين طرح دفاعي موشكي قرار داده است.
به نظر ميرسد كه امريكا، استقرار سامانه موشكي دفاعي خود در نزديكي كييف كه علاوه بر مهار روسيه تا پكن را نيز زير پوشش هوايي خود قرار ميدهد، به عنوان يكي از چند راهكار همهجانبه در جهت محاصره چين، به عنوان بزرگترين تهديد اقتصادي خود در قرن معاصر در پيش گرفته است.
استراتژي امريكا در قبال روسيه:
روسيه در طول تاريخ پر فراز و نشيب خود با اصولي مبتني بر ديپلماسي پايدار و صبورانه و در عين حال فرسايشي از صعبالعبورترين پيچهاي تاريخي عبور كرده است.
اتحاد با پروس و اتريش در مقابل شبح استيلاي فرانسه (دوران ناپلئون)، اتحاد با فرانسه عليه امپرياليست آلماني، اتحاد با انگلستان، فرانسه و آلمان هيتلري به منظور پرهيز از انزوا و پيوستن به اردوگاه متفقين در جنگ جهاني دوم در مقابل آلمان هيتلري و اتحاد با اروپاي شرقي در دوران جنگ سرد، پتانسيل بالقوهاي را ميطلبد كه اين ويژگيها با جغرافياي پهناور روسيه و توان تحمل مردم آن همخواني دارد. پيش از به وجود آمدن جنگ اوكراين و به ويژه در دهه اول قرن 21 زمزمههاي متفاوتي كه حكايت از تشتت آراي سياستمداران اروپايي در قبال روسيه بود به گوش ميرسيد كه اين تناقض ريشه در گذشتههاي تاريخي كشورها و روابط آنها در صحنه سياست بينالملل داشته است. آلمانيها معتقد بودند كه علت اصلي همه اين مصايب كنار گذاشتن ميراث بيسمارك مبتني بر «باز گذاشتن گزينه ديپلماتيك با روسيه» است. فرانسه نيز عامل پيروزي و جان سالم به در بردن از دو جنگ جهاني را اتحاد با روسيه ميداند. ولي در انگلستان حافظه تاريخي آنها پيروزيهايشان را مرهون ايستادگي در مقابل روسيه ميدانند. حال با وقوع بحران اوكراين سياستهاي اتخاذ شده در لندن و پاريس و برلين و واشنگتن، چندان غيرمرتبط با گذشتههاي تاريخيشان نيست. بريتانيا سياستهاي سختگيرانهتري در مقابل با روسيه درقبال جنگ اوكراين در پيش گرفته است. آلمان بهرغم اعمال تحريمها همچنان بر موضع گفتوگو با مسكو پافشاري دارد و فرانسه بهرغم افزايش كمكهاي اقتصادي و تسهيلاتي و افزايش همكاريها با امريكا در مقابله با روسيه و كاهش واردات نفت از مسكو، همچنان نيم نگاهي به سياستهاي تعامل و موازنه قدرت با در نظر گرفتن روسيه در صحنه سياست بينالملل دارد.
از ديدگاه كسينجر روسيه و ايالات متحده از ديرباز رسالت جهاني را براي ملتهاي خود عنوان ساختهاند. وي معتقد است «كه در ايدهآليسم امريكايي همه سهيم هستند كه از آزادي نشأت ميگيرد، اما ايدهآليسم روسيه از نوعي فرمانبرداري در مقابل حاكميت ناشي ميشود. ايدهآليسم امريكايي از انزواگرايي كشور خود جانبداري ميكند ولي ايدهآليسم روسيه سبب توسعهطلبي و مليگرايي شده است. هر چند كه ايالات متحده همواره بر اين اصل مهم تاكيد داشته حضور روسيه را در ظهور عصر جديد صحنه سياست بينالملل محترم شمرده و در صورت ضرورت در راستاي امنيت آن مشاركت نيز خواهد داشت اما به نظر ميرسد كه پس از وقوع بحران اوكراين و نطق ايراد شده رييسجمهور بايدن در كييف مبني بر «زمان آن فرا رسيده كه با همپيمانان خود شراكتهاي اقتصادي را آغاز و توسعه دهيم.» سعي در كنترل مسكو با تقويت و گسترش ناتو و همچنين استفاده از ابزارهاي اقتصادي چون گسترش پيمان نفتا و ادغام آن با ساير سازمانهاي اقتصادي ديگر دارد. به نظر ميرسد كه تصميمگيرندگان كاخ سفيد سياستهاي خود را درقبال مساله اوكراين و نقش روسيه در صحنه كلان سياسي جهان در ميانمدت پيريزي نموده، زيرا كنترل سياستهاي توسعهطلبانه روسيه را هدفي متوسط و راهي ميانبر براي رسيدن به هدف غايي و نهايي خود يعني مهار و كنترل چين ميشمارد.
استراتژي امريكا در قبال چين:
صرفنظر از مسائل زيست محيطي و آينده منابع آبي در جهان شايد موضوع تقابل دو قدرت اقتصادي و فراگير جهاني در عرصه نظام بينالملل را بتوان تعيينكنندهترين موضوع براي ترسيم و تعيين شكل جهان در قرن بيست و يكم دانست. صرفنظر از تفاوتهايي كه وضعيت سياسي جهان در شرايط كنوني و دهههاي آينده با دوران پس از جنگ جهاني دوم و جنگ داشته، نميتوان از سياستهاي توسعهطلبانه قدرتهاي جهاني در هيچ دورهاي از ادوار تاريخ چشمپوشي كرد كه همواره ميان ظرفيتهاي اقتصادي و نظامي آنها با حد و مرز توسعهطلبيشان رابطه مستقيم و خطي وجود داشته است.
هر چند كه دولتمردان چين برخلاف روسيه مبناي توسعهطلبي خود را مبتني بر تصرف بازارهاي اقتصادي كشورها بنا نهاده تا تصرف مرزهاي جغرافيايي، اما جغرافيايي و سياسي و مسائل ژئوپليتيكي منطقه همچنان در قرن حاضر از چنان اهميتي برخوردار است كه بهرغم حساسيت پكن بر ضميمه كردن تايوان به خاك خود، امريكا خود را محق به واكنش و رويارويي نظامي با چين ميداند. در حقيقت، اين موضوع مليگرايي و پيشينههاي تاريخي مبتني بر جغرافياهاي سياسي مربوط به آن در تاريخ دو كشور است كه سبب افزايش تخاصمات و درنهايت صفآرايي نظامي ميشود و نه تضاد ميان دو ايدئولوژي سرمايهداري و كمونيستي. هرچند كه از ديگر سو ميتوان ريشههاي اين مليگرايي را در تضاد منافع طرفين جستوجو نمود. مساله تايوان موضوعي بيشباهت با سرنوشت فلسطين (از نظر لاينحل ماندن) در خاورميانه نيست. تايوان، امروزه با داشتن نيروي متمركز، پويا، كارآمد و اقتصادي شكوفا و با سرعت، در حال تبديل شدن به يك قطب اقتصادي بزرگ در آسيا ست، اما خطر حمله نظامي چين و رويايي نظامي امريكا در اين منطقه و به رسميت شناخته نشدن استقلال اين كشور توسط چين، سايهاي خوفناك را بر آينده سياسي و اقتصادي اين كشور انداخته است. مسائلي چون احتمال اتحاد دو كره يعني ادغام كره صنعتي با كره اتمي و از ديگر سو، شورش و استقلال كرهايهاي ساكن در خط منچوري و همچنين حمايت امريكا از به رسميت شناختن دولت تايوان از سال 1995 همواره روابط امريكا و پكن را در هالهاي از ابهامات بزرگ و تنشزا فرو برده است كه عكسالعمل و عدم خويشتنداري هر كدام از طرفين وقايع بزرگتر و تعيينكنندهتري براي آينده جهان در سالهاي پيش روي قرن معاصر رقم خواهد زد كه پيشبيني هر يك از اين تحولات چندان نامرتبط با پاسخ به پرسشهاي ذيل نيست.
1. سياستمداران كاخ سفيد چه موضعي را در برابر قدرتهاي اقتصادي نوظهور جهان به ويژه چين به عنوان بزرگترين رقيب خود در قرن بيست و يكم اتخاذ ميكنند؟
2. در صورت عدم خويشتنداري هر كدام از طرفين يعني امريكا و پكن درخصوص مساله تايوان چه واكنشهاي عملي در پي خواهد داشت؟
3. نقش تايوان و اتخاذ سياست آنها در قبال طرح موضوع استقلال و به رسميت شناختن كشورشان به عنوان كشوري مستقل با جغرافياي سياسي مستقل يا پذيرفتن چين واحد چه واكنشهايي را ميتواند از سوي امريكا به دنبال داشته باشد؟
4. چرا امريكا و چين هر دو به تحولات و رويدادهاي شبهجزيره كره و همچنين درياي چين به شدت حساس بوده و در اين منطقه جغرافيايي خاص خود را تا سر حد رويايي نظامي ملزم ميدانند؟
به نظر ميرسد كه با توجه به تغيير نوع مناسبتهاي اقتصادي و به تبع آن شكلگيري متفاوتتري از مناسبتهاي سياسي در هزاره سوم ميلادي و همچنين تغييرات ويژه اقليمي جهان به ويژه در حوزه منابع آبي و مسائل زيست محيطي و گسترش رقابت تسليحاتي اتمي در جهان، واشنگتن در نظر دارد كه ساير قدرتهاي جهاني و منطقهاي را با وضعيت جديدي كه در گذشته در آن قرار نداشته و تجربهاش را نيز نداشتهاند مواجه سازد.
كارشناس ارشد روابط بينالملل