در برنامه «يك روز با كيارستمي» مطرح شد
مردي كه فيلمنامه را با دوربين مينوشت
ويژه برنامه «يك روز با كيارستمي» با نمايش و تحليل سه فيلم «طرح»، «گزارش» و «بليتها» فرصتي براي دوستداران زندهياد عباس كيارستمي فراهم آورد تا بار ديگر درباره سينماي اين فيلمساز متفاوت به گفتوگو بنشينند . در اين برنامه كه در خانه هنرمندان ايران برگزار شد، محسن آزرم گفت: كيارستمي هيچ وقت لو نداد كه تحت تاثير كسي بوده يا نه، بخشي از هوشمندي او به اين برميگشت كه خود را تحت تاثير كسي معرفي نكند. محمد شيرواني هم در اين نشست گفت: «طعم گيلاس» نشان ميدهد كه كيارستمي ظرافت و دقت زيادي دارد و انگار فيلمنامه خود را با دوربين مينويسد. آقاي كيارستمي را تا قبل از فوتش در اين مملكت قبول نداشتند و حتي ميگفتند او فيلمسازي و فيلمنامهنويسي بلد نيست! اين خيلي غمانگيز است كه در كشوري زندگي ميكنيم كه اينقدر آدمها را ناديده ميگيرند.
مساله شنيدن يا نشنيدن
از «گزارش» تا «جدايي نادر از سيمين»
در ادامه پس از نمايش فيلم «گزارش» محمد شيرواني به همراه نويد پورمحمدرضا و محسن آزرم به نقد اين فيلم پرداختند.
پورمحمدرضا در ابتدا با اشاره به رئاليسم كيارستمي بيان كرد: هنر كيارستمي در همه سالهاي فيلمسازياش، اين بود كه كلام آدمها در فيلمهاي او آنقدر ارگانيك بود كه به نظر ميرسيد او هيچ دخالتي در آن نداشته و در اين فيلمها گويي كلام خود زندگي است. «گزارش» از آن دسته فيلمهايي است كه صدا به شكل همزمان در آن ضبط شده است كه اين كار باعث درست نشنيدن كلام ميشود و به همين دليل فيلم پر از تكرار است. 40 سال بعد هم «جدايي نادر از سيمين» متاثر از همين فيلم ساخته ميشود و در آن فيلم هم درباره شنيدن يا نشنيدن يك موضوع بحث وجود دارد. اگر ميخواهيم از رئاليسم كيارستمي صحبت كنيم بايد توجه داشته باشيم كه اين يك رئاليسم خودآگاه است.
محسن آزرم هم در ادامه و در پاسخ به اين سوال كه كيارستمي در فيلمسازي تحت تاثير چه فيلمسازي بوده است؟ مطرح كرد: كيارستمي هيچ وقت لو نداد كه تحت تاثير كسي بوده يا نه، بخشي از هوشمندي او به اين برميگشت كه خود را تحت تاثير كسي معرفي نكند. «گزارش» در كارنامه كيارستمي در آن سالها يك اتفاق ويژه است. او در «گزارش» به ما نميگويد شخصيت اصلي فيلم كيست. او خوب بلد بود با نابازيگران كار كند و معتقد بود اگر تماشاگر نداند شخصيت اصلي فيلم كيست با كنجكاوي بيشتري همه شخصيتها را دنبال ميكند.
سپس پورمحمدرضا درباره اخلاقگرايي در آثار كيارستمي بيان كرد: در اغلب ملودرامهاي سنتي وضعيتي وجود دارد كه ما به نقطهاي ميرسيم كه در آن كلمات و نمودهاي كلامي، نابسنده و ناكافي هستند. در واقع كلمه نميتواند جلوي سوءتفاهم را بگيرد، وقتي كلمه خودش كم ميآورد ملودرامها از موسيقي و ژستهاي باشكوه كمك ميگيرند. «گزارش» اما اولي را تصديق ميكند و ميگويد كلام چندان كارآمد نيست. اما علاوه بر اين هيچ معجزهاي هم در كار نيست يعني موسيقي و ژستهاي فاتحانه و... نميتوانند اين زندگي را نجات بدهند. ملودرام مدرن براي اولينبار سعي كرد اين كار را انجام بدهد اما «گزارش» يكجور ملودرام كلانشهري است و قواعد را كاملا رعايت ميكند.
سپس آزرم هم درباره اتهام زنستيزي كه به كيارستمي نسبت داده ميشود، گفت: در فيلمي مثل «گزارش» زن نقش مهمي دارد، اما چه ميشود در فيلمهاي بعدي كيارستمي شكل حضور زن تغيير ميكند؟ در فيلمهاي روستايي كيارستمي زن اتفاقا هست و وجود دارد. وجود زنها در فيلمهاي او كاملا به مساله حجاب وابسته است، به هر حال در جامعه روستايي وضعيت متفاوت است و حتي نوع بستن روسري فرق دارد، با اين حال او جواب همه اين نبودن زنها را بعدها با «شيرين» ميدهد و زنها در اين فيلم ديده ميشوند.
«بليتها» چگونه طراحي و ساخته شد؟
سپس نوبت به نمايش فيلم «بليتها» رسيد.پس از نمايش اين فيلم بابك كريمي كه به عنوان تهيهكننده و بازيگر در اين فيلم حضور داشت به صورت اينترنتي روي خط آمد و بيان كرد: من هفت سال قبل از اين تجربه در جشنواره كودكان با كيارستمي آشنا شدم و از آنجايي كه ايشان روز به روز موفقتر ميشد و مدام از طرف ايتاليا به اين كشور دعوت ميشد، توانستيم هم را ببينيم و با هم كار كنيم. ما هفت سال شانه به شانه در سمينارها، وركشاپها و... كار كرديم تا به فيلم «بليتها» رسيديم و همكاري در اين فيلم به گونهاي امتحان نهايي من بود.
او درباره ايده همكاري چند كارگردان در «بليتها» اظهار كرد: اين موضوع خيلي قدم به قدم پيش آمد، ما كارگردانهاي ديگر را هم از قبل ميشناختيم و بر سر اينكه بتوانيم يك همكاري سينمايي ايجاد كنيم، صحبت كرديم. گفتوگو با كيارستمي هماني بود كه ثمره بيشتري داشت و قرار شد يك فيلم سه اپيزودي بسازيم ما با آقاي ديويد لينچ هم تماس گرفتيم كه او درگير چند پروژه بود و همكاري با او پيش نيامد و رخ نداد. از آنجايي كه كن لوچ وابسته به ملودرام است، من با حضور او موافق نبودم اما در نهايت كيارستمي به همراه كن لوچ و ارمانو اولمي اين فيلم سه اپيزودي را كارگرداني كردند.
كريمي با بيان اينكه در ابتدا كيارستمي ميخواست فيلمي درباره رنگها بسازد، گفت: بعد از چند جلسه كه به راهحلي نميرسيديم، قرار شد اين فيلم جنبه مكاني مشترك داشته باشد خلاصه به فرمول ترن رسيديم ولي يكسالي طول كشيد به اين فرمول برسيم. مراحل ساخت پروژه از روز اول تا نمايش سه سال طول كشيد.
او درباره بخشي از پشت صحنه فيلم «بليتها» كه در آن كيارستمي در حال توضيح دادن موضوعي از طريق نقاشي است، توضيح داد: ما يك روز پلاني داشتيم كه آن پلان سه كارگردان داشت و بايد درباره آن به توافقي ميرسيديم. به همين دليل كيارستمي سعي كرد با نقشه كشيدن روي كاغذ، به درك مشتركي برسند. اين توضيح را بايد بدهم كه بالاخره سينما و تئاتر هنر تصويري هستند و آدم بايد كلام را در ذهن خود تصويري كند، نقاشي كشيدن باعث ميشود تصورات خودمان را مشترك كنيم و به همين دليل كيارستمي خيلي از اين روش استفاده ميكرد.
بازيگر فيلم سينمايي «فروشنده» در بخش ديگري از صحبتهاي خود مطرح كرد: وقتي استارت پروژه زده شد با آقاي كيارستمي به شهر تورين رفتيم، آنجا يك سمينار ۱۰ روزه برپا بود ما در آنجا پسر جواني را ديديم كه بدون اطلاع از فراخوان اين سمينار به يكباره به رم آمده بود، زماني كه عوامل شروع به ساخت «بليتها» كردند، يك جايي از فيلم كسي بايد پيانو ميزد اما كسي را نداشتيم، اين پسر جوان چون پيانو ميزد، با حالت قلدري گفت من بلدم و به زور به فيلم آمد كيارستمي اما از انرژي او خوشش آمد و گفت دوست دارم او قهرمان فيلم باشد. من هم به صورت اتفاقي در «بليتها» بازي كردم، دو سال بعد از اين ماجرا وقتي در جشنواره ونيز بودم دوست مشترك من و آقاي اصغر فرهادي آنجا بود، او به من گفت فرهادي «بليتها» را ديده، از بازي تو خوشش آمده و دوست دارد با تو همكاري كند. از آنجايي كه نگاه آقاي فرهادي به طبقه متوسط شهري را دوست داشتم اينچنين همكاري ما با هم شروع شد.
كريمي در پاسخ به اين سوال كه گفته ميشود كيارستمي هيچوقت فيلمنامه نداشت و آيا در «بليتها» هم چنين بود يا نه؟ اظهار كرد: در «بليتها» فيلمنامه اينچنين رقم خورد كه كيارستمي راه ميرفت و انگار فيلمنامه به ذهنش ميآمد، او آنچه به ذهنش ميآمد به فارسي ميگفت و من همزمان به ايتاليايي مينوشتم، بهگونهاي كه نسخه فارسي نداشتيم و اينگونه فيلمنامه شكل گرفت. پس ما فيلمنامه داشتيم ولي هيچكس حتي بازيگران از فيلمنامه خبر نداشتند، ما سر هر پلاني توضيحاتي به بازيگران ميداديم، اما كسي داستان كلي را نميدانست. در واقع اپيزود به اپيزود به بازيگران خط داده ميشد.
«طعم گيلاس» درباره خودكشي نيست
در بخش ديگري از اين برنامه پس از نمايش مستند «طرح»، صالح نجفي و محمد شيرواني به نقد و بررسي اين فيلم مستند پرداختند.
صالح نجفي در ابتداي اين نشست مطرح كرد: همه وقتي ميخواهند خلاصه داستاني از «طعم گيلاس» ارايه بدهند، ميگويند اين فيلم درباره مردي است كه دچار بحران ميانسالي شده و ميخواهد خودكشي كند، در اين فيلم، مردي يكسري آدم پيدا و آنها را سوار ماشين خود ميكند تا آنها كمك كنند كه او خودكشي كند، اما معمولا كسي براي خودكشي از ديگري كمك نميگيرد، حتي اين موضوع را اعلام هم نميكند. به هر حال همه آدمها گاهي اميدي براي زندگي پيدا نميكنند. پس من خيلي محكم نميتوانم بگويم «طعم گيلاس» درباره خودكشي است.
اين منتقد اظهار كرد: اين فيلم درباره خودكشي نيست، بلكه درباره شخصيتي است كه ميخواهد كسي را پيدا كند تا به پاسخ اين پرسش برسد كه آيا ميتوان به اين زندگي ادامه داد يا نه؟ در «طعم گيلاس» نحوه قصهگويي و زمانبندي متفاوت است، اين فيلم درباره زمان مرده و صدا و تصويرهاي مرده است. قبل از اينكه فيلم درباره مرگ و خودكشي باشد در واقع فيلمي درباره «زمان مرده» است.
محمد شيرواني هم در اين نشست گفت: «طعم گيلاس» نشان ميدهد كه كيارستمي ظرافت و دقت زيادي دارد و انگار فيلمنامه خود را با دوربين مينويسد. آقاي كيارستمي را تا قبل از فوتش در اين مملكت قبول نداشتند و حتي ميگفتند او فيلمسازي و فيلمنامهنويسي بلد نيست! اين خيلي غمانگيز است كه در كشوري زندگي ميكنيم كه اينقدر آدمها را ناديده ميگيرند.