درد غريبي و بيخانه بودن
نيوشا طبيبي
مهاجرت - صرفنظر از علت آن - در اكثر مواقع، كاري است استخوانسوز و جانكاه. كمتر مهاجري هست كه روزانه ياد وطن و خان و مانش نكند و از ته دل آهي نكشد. بسياري از ما ايرانيها، حتي اگر سالهاي سال از ميهن عزيز به دور مانده باشيم، همچنان دل در گروش داريم و تلاش داريم تا پيوند حقوقي و مادي و معنوي خودمان را با آن حفظ كنيم. پديده مهاجرت، نه مختص به ماست نه خاص اين زمانه. از ابتداي حيات بشري مهاجرت تمدنها را شكل داده و سبب امتزاج فرهنگها با يكديگر و پيشرفت شده است.
بسياري از كشورهاي جهان، بخشي از اقتصاد و فرهنگشان بر پايه همين مهاجرتهاي شغلي ميچرخد. آنها به مهاجرانشان به چشم سفيران فرهنگي و اقتصادي نگاه ميكنند و با راهاندازي سازوكارهايي دقيق و حمايتي، هم مانع انقطاع ارتباط بين اتباع مهاجر خود با سرزمينشان شدهاند و هم حضور آنها در خارج از كشور را تبديل به فرصت كردهاند. درآمد ارزي مهاجراني كه در كشورهاي ديگر شاغل هستند، بخشي از درآمدهاي ارزي هند و چين و فيليپين را تامين ميكنند. سهم اين درآمد در بودجههاي ملي گاه بسيار زياد و پر اهميت است. (جامعه تركيهاي مقيم آلمان نمونه جالب و قابل مطالعهاي است. دولت تركيه براي آنها اهميت فراواني قائل است و گاه از آنان به عنوان اهرم فشار بر دولت آلمان و به تبع آنها اروپاييها استفاده ميكند. با برنامهريزي، توانستهاند اين جامعه ترك تبار آلماني را در پيوند كامل با كشور خودشان نگاه دارند.)
همچنين رفت و آمد مهاجران و جذب سرمايههاي آنان ميتواند سالانه درآمد قابل توجهي را براي كشور به همراه آورد. از اقتصاد كه بگذريم، مهاجران، سفيران فرهنگي بيجيره و مواجب و بودجه هستند و ميتوانند بر نظر مردم كشور ميزبان نسبت به زادگاه خود تاثير بگذارند. اگر اين ظرفيت مديريت شود و نمايندگيها - سفارتخانهها و رايزنيها فرهنگي - بتوانند پيوند بين جامعه مهاجران را با ميهن برقرار و مستحكم كنند، دستاوردهاي بسيار بزرگي حاصل خواهد شد.
نسل دوم و سوم ايرانيان در خارج از كشور، علاقه و تعصب فراواني نسبت به فرهنگ ملي و مليت خود نشان ميدهند. اينها جوانان و نوجواناني هستند كه ميتوانند در آينده براي آباداني كشور به كار گرفته شوند. هزار راهكار عاطفي و مهرآميز وجود دارد تا بتوان پيوند ايرانيان دور از وطن را با خانه استحكام و تداوم بخشيد و از ظرفيتهاي آنان در كشورهاي ميزبان استفاده كرد. بسياري از اين راهكارها نيازي به بودجه و سرمايهگذاري و تشكيلات و شورا ندارند.
براي حفظ ارتباط، لازم است فضايي وجود داشته باشد كه ايرانيان در هر نقطه جهان كه هستند خود را شهروند ايران بدانند. يعني بدانند كه خانهاي دارند، در قبال آن خانه وظايفي بر عهدهشان هست و متقابلا از حقوق شهروندي برخوردارند. باعث تاسف است كه دسترسي به بسياري از خدمات ساده دولتي و بانكي براي عده زيادي از مقيمان خارج از ايران ناممكن است. مثلا دسترسي به سامانه ثنا متعلق به قوه قضاييه منوط به داشتن شماره موبايل است. تعداد زيادي از ايرانيهايي كه سالهاست در كشوري ديگر زندگي ميكنند هرگز شماره تلفن همراه ايراني نداشتهاند. هيچ راهكار جايگزيني براي احراز هويت آنان وجود ندارد. حتي پاسخگوي برخطي هم نيست كه افراد را راهنمايي كند.
دسترسي به سامانههاي بانكي هم چنينند. افراد بسياري را ميشناسم كه خارج از ايران شاغل هستند و مبالغي از درآمد ماهانه خود را براي خانوادههايشان ارسال ميكنند. وقتي دسترسي به سامانههاي بانكي داخل كشور محدود يا غيرممكن ميشود، افراد زيادي دچار گرفتاريهاي عميق و جدي ميشوند. از اين دست مثالها فراوان ميتوان زد. اين مشكلات، دردهاي مهاجرت را بيشتر از حد معمول آن ميكند. در اين شرايط مهاجر احساس ميكند كه از سوي كشورش ناديده گرفته ميشود و ديگر حقي ندارد. احساس رانده شدن از خانه و غريبگي، حس دردناكي است. دلايل مهاجرت به تعداد مهاجرين متفاوت است، درد دوري از خان و مان و عزيزان را ميتوان تاب آورد ولي درد بيخانه بودن آدمي را از درون تهي ميكند.
ايراني هرجاي دنيا كه باشد ميداند، خانهاش - ايران - برقرار است. ميداند از هر جا كه رانده شود آنجا خانه است و ميتواند به آن بازگردد. اگر موانع موهوم و ترشروييهاي بيجهت و بيدليل برداشته شوند، اگر دستگاههاي مختلف، ايرانيان مهاجر را هم به رسميت بشناسند، قدم بزرگي براي فرداي ايران برداشته خواهد شد.