خاطرات سفر و حضر (239 )
اسماعيل كهرم
در طول تلاش براي نجات محيطبانها از طناب دار متوجه شديم كه در نزد طوايف منطقه زاگرس اهالي كهگيلويه و بويراحمد يك جوان متعلق به كل طايفه است و نه فقط متعلق به خانواده و پدر و مادرش. به خاطر دارم كه يك انگليسي از من پرسيد بدترين ناسزا در فرهنگ ايرانيان چيست و بنده ناسزاي خواهر و مادر را ذكر كردم و او گفت خب به تو چه؟ به قول آذريهاي عزيزمان، تو را سنن؟ به تو چه؟ خب جدا از طوايف گوناگون، در فرهنگ ما ايرانيها و اساسا شرقيها هم يك دختر متعلق به كل خانواده و اطرافيان است مانند درجه دوم مثل دايي و عمو و عمه و خاله. همه نگران و علاقمند به پسر و بخصوص دختر فاميل ميباشند و وقتي كه سروصداي ازدواج مثلا خواهرزاده و برادرزاده پيش ميآيد، ذرهبيني به مساله دقت ميكنند! بالاخره داماد آينده دعوت شد و براي شام به خانه آمد! حدود تفاوت سني معقول بود. وقتي كه از ميزان تحصيلات پرسيدم سوت اخطار به صدا درآمد. عروس خانم فوقليسانس و داماد ديپلمه و بالاخره وقتي از شغل پرسيدم، ايشان بيكار و عروسخانم با حدود 20 سال سابقه استخدام در يك تشكيلات معتبر دولتي خوشنام و مشهور! زنگ خطر با صداي بلندتر به صدا درآمد. آهسته آهسته بنده متوجه شدم كه در ظرف 10 سال هيچ تلاشي در جهت پيدا كردن شغل و ترتيب دادن يك زندگي مرفه و عادي از طرف مرد خانواده صورت نميگيرد. اكنون كار به جايي رسيده كه ناندرآر خانواده خانم اوست. هر شب عروسخانم با دست پر به خانه ميرود و حتي غذاي او را تامين ميكند. در انگلستان ضربالمثلي است كه ميگويد: آنكه سرش زير آب ميرود نميميرد بلكه كسي كه سرش زير آب ميماند ميميرد. اگر ايشان تصميم به جدايي بگيرد با كمال ميل به او كمك ميكنم در غير اين صورت من را چه به عدالت حكم كردن و ....