كيسينجر و نگرانياش
احمد زيدآبادي
هنري كيسينجر در آخرين مصاحبه خود، بزرگترين مشكل براي آينده دموكراسي را «عوامفريبي» دانسته است. به گفته كيسينجر در دموكراسيهاي كنوني هر عوامفريبي ميتواند با سوءاستفاده از رنجشهاي فوري مردم، به نفوذ نامتناسبي در بين آنان دست يابد. از نگاه كيسينجر اين يك خطر بزرگ براي دموكراسيهاست.
آنچه كيسينجر بر آن انگشت گذاشته است، سابقهاش به عهد باستان در يونان ميرسد. در اوج تمدن يوناني، بسياري از دولت - شهرهاي آن به خصوص آتن، با نوعي دموكراسي مستقيم و محدود اداره ميشدند. با اين حال فلاسفه بزرگ يوناني از جمله سقراط و افلاطون و ارسطو، اين نوع از حكمراني را ناپسند و سبب به قدرت رسيدن عوامفريبان ميدانستند.
علاقه اين فلاسفه عمدتا آريستوكراسي يا حكومت افراد با فضيلت و داراي اصل و نسبِ فرهيخته بود؛ افرادي كه بهزعم آنان، براي تامين خير عمومي از منافع و آسايش شخصي خود گذشته و به ماهيت سياست آشنايي بيشتري داشتند.
با اين همه، نوع بشر پس از تجربه بسياري از مدلهاي حكمراني پس از فروپاشي تمدن يونان، سرانجام به اين نتيجه رسيد كه دموكراسي گرچه مدلي معيوب و همراه با خطرِ ظهور رهبران عوامفريب است، اما در مجموع بهترين الگوي حكمراني با كمترين سطح اعمال خشونت به شمار ميرود. از همين رو، به خصوص در دو قرن اخير، دموكراسي به عنوان بهترين الگوي حكمراني ممكن، در سطح جهاني مقبوليت يافته و ملتهاي بسياري، بزرگترين افتخارشان استقرار شيوه زمامداري دموكراتيك در كشورشان است.
در دو، سه دهه اخير اما دموكراسي به طرز بيسابقهاي با آفتِ ظهور رهبران عوامفريب حتي در برخي دموكراسيهاي نهادينه شده روبهرو شده و به نگرانيهايي در باره آينده دموكراسي دامن زده است. همانطور كه كيسينجر به درستي اشاره كرده است، رهبران عوامفريب با تكيه بر مشكلاتِ روزمره مردم ميتوانند بر موج نارضايتي آنها سوار شوند و با دادن وعده حل سريع مشكلات، آراي آنها را به سمت خود جلب كنند.
واقعيت اين است كه در نيمه دوم قرن بيستم، مردمِ كشورهاي دموكراتيك به وعدههاي بيپايه و اساس بازيگران سياسي اعتماد نميكردند و بازيگران سياسي نيز از ابزارهاي ارتباطي لازم براي تماس مستقيم با توده مردم كمتر برخوردار بودند.
امروزه اما به مدد انقلاب در صنعت ارتباطي، ابزارهاي گوناگوني براي تماس مستقيم هر نوع بازيگر سياسي با تودههاي مردم فراهم آمده است و بخشي از تودهها نيز خسته از مشكلات زندگي و سرخورده از سياستمداران متعارف، آغوش خود را به سمت عوامفريبان و وعدههاي رنگارنگ آنان ميگشايند.
اين تازه مشكل دموكراسيهاي نهادينه شده است. در دموكراسيهاي نيمبند يا نظامهاي مبتني بر انتخاباتِ گزينشي و محدود، وضعيت بسيار خطرناكتر از آن است كه كيسينجر نسبت به آن هشدار داده است.
در اين كشورها، هم سطح مشكلات عميقتر و حجيمتر است و هم توده مردم ناراضيتر و عاصيترند و هم عوامفريبان سياسي هيچ ملاحظهاي براي دادن وعدههاي بيپايه و پا در هوا به مخاطبان خود ندارند. كار اين افراد در مواجهه با توده مردم از يك طرف تكيه دايمي بر درد و رنج جامعه و از طرف ديگر، بيتفاوتي نسبت به راهحلها يا ارائه فرمولي بسيط و ابتدايي نه فقط براي غلبه بر مشكلات بلكه ساختن آينده كامل و باشكوهي است كه دنيا تاكنون تجربه نكرده است!
دقيقا به دليل وجود خطراتي از اين دست، از ديدگاهي مانند ديدگاه كيسينجر، آن دسته از بازيگران سياسي كه دايما بر رنجهاي جامعه انگشت ميگذارند، اما در ارائه راهحل يا به كلي سهلانگارند يا فرمولي دمدستي و پيش پا افتاده و تك بُعدي را براي غلبه بر مشكلات تكرار ميكنند، مورد سوءظن شديد قرار ميگيرند و به عنوان سوءاستفادهكنندگان از رنج مردم براي دستيابي به مطامع شخصي خود، شناخته ميشوند.
مهمترين وسيله خنثيسازي اين نوع خطرات، درخواست راهحلهاي كارشناسانه از اين قبيل بازيگران است؛ گرچه در شرايط بروز بحرانهاي فزاينده و تصاعدي، خنثي كردن خطر آنها بينهايت مشكل و چه بسا غيرممكن ميشود، چراكه آنها از اين توانايي تبليغاتي و عوامفريبانه برخوردارند كه درخواست راهحل را نيز به عنوان بخشي از مشكل و عاملي براي استمرار درد و رنج مردم به خورد تودهها دهند!