سوك قلم
نهايت سادهانگاري است كه در تربيت جوانان جامعه، تمام همّ وغم را به علوم محض و زبانهاي خارجي و تكنولوژي معطوف و متوجه كرد. «نوشتن» اساس و زيربناي «آموزش و تفكر» است اگر سست باشد هيچ بنايي، ولو بسيار فريبنده و چشم و دهان پركن، به اصالت برجاي نخواهد ماند. خواهي نخواهي ابتذال و دغلكاري و تقلب در اركان آن رخنه خواهد كرد. اما همه ماجرا اين نيست. خود «قلم» هم در اين ميانه بيتقصير نيست. معشوقي است كه بسيار اتفاق ميافتد عاشق را سخت دچار مرارتهاي گرانبار كند. به چاله و چاهش اندازد. همنشيني با قلم و مصاحبت با او، بي«تاوان» ميسر نيست. بايد از خوشي و لذت و رفاه و... در يك كلمه، از «داشتنهاي» بسيار گذشت تا «قلم» را در دست داشت. با قلم نميتوان به آرزوها رسيد مگر آنكه به سرشكستگي قلم رضايت داد. اين دو باهم جمع نميآيند. يا بايد سوكوار خود بود يا سوكوار قلم.