در خيال موزه
سارا كريمان
زيست موازي را ميتوان يكي از ويژگيهاي اصلي انسان دانست. ذهن، ما را همزمان در چندين جهان قرار ميدهد به گونهاي كه گاهي در حقيقت جهان واقعي خود دچار ترديد ميشويم. اين پرسش براي افراد زيادي پيش آمده كه آيا وضعيتي كه ما به عنوان زندگي واقعي ميشناسيم جهان مبنايي ماست يا آنچه بر خيال ما ميگذرد؟ پاسخ بداهه و اوليه در اغلب مواقع قاطع است كه انسان جانداري است كه از ديگر موجودات پرقدرتتر است و در كنار يا مسلط بر آنها روي كره زمين زندگي ميكند و پس از مرگ به صورت مواد آلي به چرخه طبيعت باز ميگردد. اين پاسخ نقطه خوبي براي طرح مجموعهاي از سوالات است. اينكه ما در ظاهر فيزيكي از بسياري جانوران ضعيفتر هستيم اما بر بخش بزرگي از جهان حاكميت داريم از كجا نشأت ميگيرد؟ اگر پاسخ را بر پردازش مغزي انسان استوار كنيم، آنگاه در برابر سوال ماهيت خيال قرار ميگيريم. تكامل انسان فارغ از نقش خيال امري غيرممكن به نظر ميرسد. خيال حركت با سرعتي فراتر از اقتضاي فيزيكي انسان، او را به رام كردن اسب سوق داد و بر همين شيوه انسان امروزي در آسمان پرواز ميكند. انديشمندان بزرگي چون ابن عربي، ملاصدرا، ابن سينا، سهروردي و فارابي مبحث خيال را مورد تامل قرار دادهاند. ابن عربي با حفظ نقش منفعل خيال به عنوان مجمعي براي حواس، از خيال فعال و خلاق سخن ميگويد. با كمي اغماض فانتزي در فرهنگ غربي را ميتوان در مجاورت خيال درنظر گرفت. موزهها اماكني براي بازنمايي سير تحول و تطور خيالات انساني هستند. بهترين مثال براي تبيين اين نكته موزههاي باستانشناسي است. ابزارسازي انسان اوليه، ريشه از خيال انساني ميگيرد و وسعت خيال جان مايه ظهور هنرهاست. موزه جهاني خيال در خيال در چنبره كانسپچواليسم است كه موزهپرداز و مخاطب، گريزي از آن ندارند. اين نظر قابل تعميم به گونهها و عناوين مختلف موزهاي با هرگونه ساختار و محتوايي است. ويژگيهاي اقليمي و جغرافيايي، دخيل و موثر در خيال فردي و گروهي جوامع هستند و زمان عامل افتراق. پس مخاطب فضاي خيالي خود را در موزه پيجويي ميكند و نه جهان سازندگان آثار و موزه و اين نكتهاي است كه از قدرت خيال هر انسان دريافت ميشود. اگرچه تلاش فردي مبتني بر فهماندن خيال شخصي بر گستره اجتماعي است اما تنوع دريافت، امري اجتنابناپذير است. كلمه خيال با تعداد چشمگير در ابيات شاعران مختلف ديده ميشود كه تعداد زيادي از آنها تصويرگر نهايت امر مطلوب هستند اما در پارهاي موارد به خود خيال پرداخته ميشود به عنوان نمونه بيتي از حافظ كه ميگويد؛ «هر كو نكند فهمي زين كلك خيال انگيز/ نقشش به حرام از خود صورتگر چين باشد» اين نشان از دلنگراني شاعر از درك غير منطبق است. شايد موزهدار نيز دغدغهاي از همين جنس داشته باشد اما نهايتا او نيز بايد پذيرنده جهان خيالي تكتك مخاطبان شود.