• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5252 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۰ تير

پايان سلطنت محمدعلي ‌شاه (1)

مرتضي ميرحسيني

روايت مستوفي: محمدعلي‌شاه وقتي به باغشاه رفت، فقط چند نفر آزادي‌خواه افراطي را كه به او توهين كرده بودند، مي‌خواست. بعد از بمباران مجلس و تفرقه وكلا و آزادي‌خواهان، وعده مي‌داد كه به زودي مجلس آينده را با وكلاي صالح باز خواهد كرد. 
تا اينجا بعضي آزادي‌خواهان معتدل كه از بي‌مزگي‌هاي افراطي‌ها عصباني بودند با او هم‌عقيدگي داشتند. اگر موقعيت را فهميده، بلافاصله انتخابات را اعلان و به قول خودش وكلاي صالح انتخاب و مجلس را به راه مي‌انداخت، خود را پيشقدم آزادي معرفي كرده و مردم بيش از پدرش گل نثار كالسكه او مي‌كردند. ولي اين مرد مستبد و لجوج، به حرف‌هاي اطرافيان خود معتقد و همين كه از يغماي كاغذ و اثاثيه مجلس خلاص شد و انتقام‌هاي شخصي خويش را از چند نفر افراطي گرفت، به آينده اميدوار شده، ديگر حرفي از آزادي و افتتاح مجلس در كار نبود. امير بهادر وزير جنگ و مشيرالسلطنه كه به رسم استبداد لقب صدراعظمي هم به او داده بود، رييس‌الوزرا و سعدالدوله كه از يك‌سالي به اين طرف خود را از آزادي‌خواهان جدا كرده و مستبد شده بود، وزير خارجه او شدند. حتي اشخاص دولتخواه بي‌غرض را هم به خود راه نداد و خود را به كارهاي بچگانه مانند فرستادن سفيركبير به دربار روسيه مشغول مي‌داشت. ولي بعد از فتح گيلان و اصفهان به دست آزادي‌خواهان كه دانست پهناي كار از چه قرار است، فرماني راجع به اعطاي مشروطه صادر كرد. اما بازهم در همين قول خود راستگويي نداشت و تصور مي‌كرد با اين وعده‌ها مي‌تواند جلو هجوم بختياري‌ها و مجاهدين را بگيرد. براي سرگرمي مردم، از مرمت مجلس شروع كرده يك روز دو نفر عمله را با يك بيل و غربال به مجلس فرستادند كه با اين عمله و اين كارابزار، مجلس را مرمت كرده و انتخابات را شروع و وكلاي ملت را تعيين و مجلس را افتتاح كنند. مردم شهر كه خبر تعمير كعبه آمال ملت را شنيدند، دسته‌دسته براي تماشا به بهارستان رو آوردند و از ديدن اين دو نفر عمله حيرت كرده با دل پُر برگشتند. فردا فرستادن اين دو نفر عمله هم شايد به واسطه اينكه كسي به آنها مزد نداده يا شيخ فضل‌الله و اميربهادر اصلا اين كار را صلاح ندانسته بودند، موقوف شد و توجه هر دو طرف به رشت و اصفهان معطوف گشت. تبريزي‌ها در اين وقت گرفتار دفاع از هجوم قشون عين‌الدوله كه روز به روز بر شدت خود مي‌افزود بودند، براي پايتخت اميدي به كمك آنها نبود. قشون آزادي‌خواه گيلان كه اسم مجاهد روي خود گذاشته بودند از سمت رشت پيش آمدند و قزوين را هم تصرف كردند. بختياري‌ها هم در اصفهان مشغول تكميل عده و اسلحه شدند. ولي كار تبريز سخت شده و قشون عين‌الدوله كار را بر آنها خيلي تنگ گرفته و ورود خواروبار را به شهر 250 هزار نفري تبريز جلوگيري كرده، بيم آن است كه مردم شهر از گرسنگي مستأصل شوند. روس‌ها اين وضع را بهانه قرار داده، مي‌خواهند به عنوان حفظ اتباع خارجه كه در تبريز زيادند، قشون به به آنجا بفرستند... فكر آنها (روس‌ها) اين بود كه اين نزاع بين دولت و ملت تمام نشود تا ضعف دو طرف موجب پيشرفت خيالات آنها در اجراي قرارداد دو منطقه نفوذ شده، كار تسخير منطقه خود را در آينده آسان كنند... محمدعلي‌شاه جاهل‌تر از آن بود كه مقصود را بفهمد و با استبداد خود آتش اين جنگ خانگي را دامن نزند و درصدد اصلاح خبط گذشته خود برآيد... (ادامه دارد).

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون