در باب آمدن و نيامدن كيروش
من جرب المجرب!
محمد ذاكري
در دانشگاهي چند سال پيش يكي از اساتيد قديمي را به عنوان مدير گروه انتخاب كردند. اين استاد بزرگوار مثل مربيان فوتبال در آستانه شروع ترم جديد، ليستي از استادان مورد نظرش براي همكاري و ليستي از استادان مازاد را براي قطع همكاري به مسوول برنامهريزي گروه داد و گفت بر اساس اين ليستها براي كلاسها برنامهريزي كند. مسوول برنامهريزي دروس، ليستهاي مدير گروه را به رييس دانشكده نشان داد تا پس از اخذ تاييد وي، كار برنامهريزي را انجام دهد. اما واكنش رييس دانشكده بسيار جالب بود. ايشان پس از ديدن ليست مدعوين گفته بود: «ما سالها تلاش كرديم پاي بعضي از اينها را از اين دانشكده قطع كنيم كه هم دانشجويان و هم بقيه استادان نفسي بكشند. جان عزيزت، دوباره پاي اينها را اينجا باز نكن كه اگر دوباره با هم اينجا جمع شوند به اين راحتي نميشود از دستشان خلاص شد.» حالا جالب بود كه آن آقاي مدير گروه، تعدادي از دانشجويان را تحريك كرده بود كه در مطالبه حضور استادان مورد نظر و قطع همكاري با ليست مازاد، نامههايي بنويسند و امضاهايي جمع كنند و الخ. ولي «شيوه او نشدش حاصل» و اين بار «سالم بماند». ضمن آنكه دوران صدارت مدير محترم گروه هم ديري نپاييد.
حالا داستان كيروش و اسكوچيچ و تيم ملي و مواضع بازيكنان و مربيان و خبرنگاران فوتبالي و فضاي مجازي و اينها هم چيزي شبيه به داستان همان دانشكده ماست در مقياسي بزرگتر. اينكه رهايي از دست كيروش و رفتارهاي او به خواست خدا و همت فدراسيون و بالاتر از فدراسيون محقق شد يا پيشنهادهاي كاري خودش را من دقيقا نميدانم. ولي خاطرم هست تا مدتها بعد از رفتنش از ايران همچنان برخي پاي صفحات اينستاگرامي و حسابهاي توييتري هر چهره پرمخاطبي (از سران كشور گرفته تا فوتباليستها و هنرمندان و شاخهاي اينستاگرامي) مينوشتند #كيروش_را_برگردانيد. آنها گفتند و گفتند تا فدراسيون پنج ستاره آقاي تاج گشت و از ناكجا، جايزهبگيري به نام مارك ويلموتس را پيدا كرد و بر صندلي تيم ملي نشاند. داستان اين شارلاتان مربينما را هم كه همه فوتبالدوستان ميدانند كه چه كرد و تيم را در چه وضعيتي رها كرد و دنبال شكايت و غرامت رفت و يكي از تحقيرآميزترين قراردادها و آراي انضباطي فيفا را به كشور تحميل كرد. حالا فوتبال مانده بود و تيم ملي كه براي اولينبار پس از سالها، عنقريب بود در همان دور اول مقدماتي حذف شود. اينكه چه كسي بيايد تا تيم ملي را از اين بحران نجات دهد و اصلا چه كسي حاضر است مسووليت فني اين تيم را در چنين شرايطي بپذيرد مساله روز فوتبال بود تا آنكه فدراسيون به دراگان اسكوچيچ رسيد. مربياي كه در ملوان عملكرد خوبي از خود به جاي گذاشته و نامي آشنا براي فوتبالدوستان ايراني بود، اما بسياري او را در حد مربيگري تيم ملي نميدانستند و همين واكنشهايي را از سوي مربيان و پيشكسوتان فوتبال ايران به همراه داشت. اما عملكرد درخشان تيم ملي با هدايت اسكوچيچ در مرحله اول و دوم مقدماتي و صعودي بيدردسر به جامجهاني كه با پذيرش تنها يك شكست برابر كره جنوي در خانه حريف اتفاق افتاد سروصداهاي مخالف را تا مدتي خاموش كرد. از سوي ديگر كيروش نيز كه طرفداران و لشكر سايبرياش هميشه او را يگانه گزينه محق براي هدايت تيم ملي ميدانند در مسووليتهاي خود در تيمهاي ملي كلمبيا و مصر ناموفق بود و نتوانست هيچ يك از اين دو تيم را به جام جهاني برساند و نهايتا به همكارياش با تيمهاي ملي دو كشور فوق خاتمه داده شد. حالا اينجا كيروشي مانده بدون تيم و ايراني صعود كرده به جام جهاني كه سرمربياش از كاريزماي لازم براي جلب نظر مساعد افكار عمومي فوتبال برخوردار نيست و شرايط فدراسيون و برنامه آمادهسازي تيم ملي براي جام جهاني هم اصلا در مسير خوبي پيش نميرود. چه فرصتي بهتر از اين براي كيروش كه با قراردادي سنگين اسب زينكرده را سوار شود؟
من قصد ندارم در اين يادداشت به لحاظ فني از اسكوچيچ تمجيد يا دفاع كنم، چون تخصصش را ندارم. اما آنچه براي من مخاطب روشن است همين تيم ملي با همين بازيكنان كه امروز تريلر نامشان را نميكشد و در موافقت و مخالفت با سرمربي تيم ملي دوشقه شدهاند در زمان ويلموتس به عراق و بحرين باختند و شكي نيست كه ادامه آن روند (به فرض ماندن آن جايزهبگير) نتيجهاي جز حذف ايران از همان دور اول مقدماتي نداشت. اسكوچيچ با كادر مورد احترامش همان تيم را احيا كرد و بدون آنكه آب در دل كسي تكان بخورد به جام جهاني رساند. پس اينكه بگوييم بازيكنان چنين و چنان بودند و گروه آسان بود و ... اگرچه درست است، اما دليل منطقي براي رد كارنامه اسكوچيچ نيست.
ديگر آنكه كيروش هم مثل بسياري از مربيان ديگر تيم ملي در طول ساليان دراز همكارياش زحمات زيادي براي فوتبال ايران كشيد، اما حضورش آسيبها و حاشيههاي متعددي هم داشت و ضرباتي هم به پيكره فوتبال ايران وارد كرد. راهاندازي لشكر حاميان سايبري و رسانهاي، چالش بيپايان با برخي مربيان و تيمهاي ليگ برتري، تحقير مكرر مربيان ايراني و اظهارات توهينآميز گاه و بيگاه، پافشاري لجبازانه و غيرفني در بازي دادن به برخي بازيكنان و حذف برخي ديگر و ترويج رفتارهاي نادرست به اسم حرفهايگري و درآوردن بازي و ... در فوتبال ايران برخي از اين آسيبهاست. ضمن اينكه كيروش هم در تيمهاي ديگري كه بعد از ايران مربيگري كرده نتايج مطلوبي نگرفته و هر دوتيم را از حضور در جام جهاني محروم كرده است. در تيم ملي ايران هم طي اين سالها جز راهيابي به جام جهاني دستاورد چنداني نداشته است و در دو دوره حضورش نتوانسته از گروه خود صعود كند. تجربه دو دوره حضور تيم ملي در جام ملتهاي آسيا با اميد و آرزوي فراوان فوتبالدوستان هم به حذف تيم ملي در مراحل مختلف انجاميده است. پس با كيروش هم دوران خارقالعادهاي نداشتهايم كه اكنون حسرت آن را ببريم و براي بازگشتش يقه چاك دهيم.
اينكه بعضي از بازيكنان يا عوامل رسانهاي و مجازي خواهان جدي بازگشت كيروش هستند قابل درك است، چراكه احتمالا «فيه منافع للناس» البته نه همه. اما اينكه برخي تيمهاي فوتبال يا پيشكسوتانشان يا مربيان با اين موج همراه شدهاند كمي عجيب است و البته به نظر ميرسد بيشتر از بغض معاويه است تا حب علي (ع) . گروهي به خاطر تخاصم كيروش با تيم رقيبشان طرفدارش هستند و گروهي نيز خود را ارجح از اسكوچيچ براي هدايت تيم ملي ميدانند پس حال كه به دلايل مختلف به آن نميرسند، ترجيح ميدهند كيروش با همه بياخلاقيهايش باشد ولي اسكوچيچ نباشد. به هر حال اگر مديريت ورزش و فوتبال كشور قصد دارد در اين مقطع اسكوچيچ را بركنار كند (كه موافقين و مخالفيني دارد و من هم به عنوان يك هوادار تيم ملي شخصا چندان موافق آن كار نيستم و يادآور رفتار با مرحوم ايويچ در آستانه جام جهاني 98 است) قطعا كيروش گزينه مناسبي براي جايگزيني او نيست. امروز او را به صد دليل ميآوريد اما فردا كه به هزار دليل ميخواهيد كنارش بگذاريد، نميتوانيد.
هر چند كآزمودم از وي نبود سودم
من جرب المجرب حلت به الندامه
گفتم ملامت آيد گر گرد دوست گردم
والله ما راينا حبا بلا ملامه