ملاحظاتي در باب چالشهاي آموزش موسيقي در ايران
كمك به توليد آثار دورريز
پدرام پهلواننژاد
مبحث آموزش موسيقي و آواز بسيار گسترده است كه در اين نوشتار به بخشهاي مختلف آن خواهم پرداخت؛ در ابتدا درباره كلاسهاي موسيقي و نحوه عملكرد آموزشهاي موسيقي بايد تعريفي علمي صورت بگيرد كه اين تعريف هيچگاه وجود نداشته و اگر هم وجود داشته به خصوص درباره كودكان و نوجوانان اصلا به چشم نميآيد. به دليل اينكه بحث آينده اين رشته مدنظر است بايد نگرشي عميق و علمي صورت بگيرد چون وقتي كودكان پرورش علمي پيدا كنند، در آينده يك اركستر علمي يا يك هيات علمي و دانشگاهي استاندارد شكل ميگيرد و اساتيد دانشگاهي در رشته موسيقي ميتوانند از اين نسل باشند.
مبحث بعدي، فصلي و مقطعي بودن نگرش به آموزش موسيقي است. متاسفانه در جامعه ما اولويت و فرهنگ غالب اين است كه فارغ از علايق افراد، يك دانشآموز بايد به درسش بپردازد و هنر در اولويتهاي بعدي زندگياش است. بنابراين اين آموزش در آموزشگاهها به صورت مقطعي و فصلي صورت ميگيرد كه ابتداي فصل تعطيلي مدارس، ورودي بسيار زيادي به آموزشگاههاي موسيقي هست ولي امكان دارد كه سطح كيفيت بسيار كاهش يابد و حتي مدرساني كه تدريس ميكنند نيز ممكن است مقطعي انتخاب شوند كه بتوانند پاسخگوي ازدحام شديد هنرجويان باشند ولي به لحاظ خروجي هيچ كيفيتي ندارند و بعد از سه، چهار ماه تعطيلات تابستان كه به بازگشايي مدارس ختم ميشود، دوباره كلاسها تا سال آينده تعطيل ميشوند. البته چند سالي است كه نگرش خانوادهها نسبت به موسيقي مقداري تغيير كرده و شايد در طول سال نيز دانشآموز و هنرجو را به كلاس موسيقي بفرستند كه آموختههايش مقطعي نباشد. اين اتفاق خوبي است كه اين فرهنگ جا افتاده كه در كل سال هنرجو تحت آموزش قرار ميگيرد.
مبحث بعدي آموزشگاههاي موسيقي هستند كه بسياري از آنها مبناي درآمدزايي صِرف دارند. بنابراين درآمدي كه به خصوص در حيطه كودكان است، منجر به اين شده كه تعدادي كلاس كودك با نگرشهاي مختلف برگزار شوند و مدرسان فراواني در همان فصل محدود در اين حيطه كار كنند و گروه بسيار زيادي از خردسالان و فرزندان مردم با هزينههاي گزاف در اين كلاسها شركت كنند و در سطح بسيار پايين آموزش ببينند اعم از اينكه كودكان از لحاظ علمي و بنيه علمي موسيقي، آموزش چنداني نميبينند چرا كه بسياري از آموزشگاههاي موسيقي، فقط با نگرش مالي كلاسها را برگزار كرده و متاسفانه بعد از يك اجرا (كه آنسامبل يا گروه آوازي يا... باشد) ميبينيم كه اجراي بسيار ضعيفي خواهد بود. در كشورهاي پيشرفته دنيا، ديدگاهها كاملا متفاوت است و به اين نسل از كساني كه هنرجوي موسيقي محسوب ميشوند، بسيار عميق نگاه ميكنند چرا كه معتقدند كودكان آيندهسازان سرزمينشان هستند و اگر اين كلاسها از لحاظ علمي و تعريفهاي رفتاري و روانشناسي به شكل صحيح برگزار شوند، خروجي كلاسها بعد از گذشت زمان و سالهاي مديد، خروجي مناسبي خواهد بود كه ميتوان روي آنها به عنوان نسل علمي موسيقي حساب باز كرد. در واقع گاهي شاهد هستيم كه خانوادهها به گونهاي مسووليت كودك يا نوجوان را از سر باز ميكنند كه فرزندشان در فصل تابستان صرفا مشغول باشد و در كلاس موسيقي ثبتنام كند. حتي ممكن است از روي چشم و همچشمي باشد و اصلا به سلايق فرزندشان اهميت نميدهند؛ اين مساله براي كودك سرخوردگي ايجاد ميكند و حتي ممكن است معلم با او برخوردي نامناسب داشته باشد كه بالاخره طبيعي هم هست چرا كه ميبيند در كلاس پيشرفتي حاصل نميشود و نهايتا ممكن است اين كودك و نوجوان هنرجوي موسيقي، به خاطر اين برخورد غلط خانواده كه اجبار در كلاس رفتن او داشته است، موسيقي را براي هميشه كنار بگذارد و هيچ موقع به سمت موسيقي و هنر گرايش پيدا نكند. پس در واقع اگر عميقتر به اين مساله نگاه كنيم، ميبينيم كه بنيه موسيقي و شكلگيري نسل آينده موسيقي در هر كشوري از همين كلاسها شروع ميشود اما نه به صورت فصلي و مقطعي بلكه با تعريف علمي كه در كل دنيا وجود دارد. البته نميخواهم هميشه منفي صحبت كنم در حال حاضر كلاسهايي هم هستند كه علمي شكل گرفتهاند اما تعداد آنها بسيار كم است و خروجي آنها هم خيلي محدود خواهد بود. بنابراين اگر اين كلاسها تغيير صحيحي داشته باشند، كودك، نوجوان و هنرجوي موسيقي چه از لحاظ درك ريتم و چه از لحاظ درك مباني موسيقي، با نگرشي علمي پرورش پيدا كرده و باعث ميشود كه در آينده، خودش هنرآموز يا مدرس موسيقي شود و بتواند علمي را كه ياد گرفته و هميشه بهروز بوده، به نسلهاي بعد از خود انتقال دهد؛ اما در حيطه رشته تحصيلي بنده كه وُكال هست، ميخواهم مساله را بيشتر باز كنم. در رشته آواز، كار بسيار حساستر ميشود چرا كه خردسال و كودك و نوجواني كه در اين رشته پا ميگذارد بافت حنجره و بافت صوتي بسيار حساسي دارد و بايد آموزش با دقت بسيار و به شكل علمي صورت بگيرد. متاسفانه در بسياري از كلاسهاي آواز خصوصا كلاسهاي سنتي فشار بسيار شديدي به حنجره كودكان ميآورند و حتي بارها شده است كه كودكان را ميفرستيم تا از حنجرهشان عكس بگيرند تا تورم و التهابي كه در صداي آن بچههاست را درمان كنيم البته به دليل اينكه جوان هستند و سلولهاي آنها سريع تراپي ميشوند، درمان هم سريع انجام ميشود و صداي آنها بر ميگردد اما مهمترين مساله اين است كه اگر آسيب جدي به حنجره وارد شود، شايد سالهاي سال اين حنجره بيمار بماند، به خصوص اينكه در سنين بلوغ هورمونها ثبات لازم را ندارند و خيلي وقتها شاهد بوديم كه در اين سنين مربي آواز ناآگاهانه فشار زيادي به حنجره ميآورد و تارهاي صوتي كودك يا نوجوان تحت فشار قرار ميگيرد و حتي خونريزي پيدا كرده و مسائل و بيماريهاي بسياري ايجاد ميشود. متاسفانه علم آموزش در ايران وجود ندارد و اگر هم باشد بسيار سطحي يا محدود است؛ حتي در ايران گروههاي كر كودكان و نوجوانان ميسازند كه اين بحث بعدي من خواهد بود.
در آن گروههاي آوازي و گروه كر متاسفانه به دليل اينكه آواز دستهجمعي صورت ميگيرد تمام بچههاي گروه، فشار صوتي خواهند داشت و جايگاه صوتي خود را نميدانند و بيماريهاي خاص حنجره را در پي خواهد داشت. بنابراين بايد واقعا يك تعريف علمي براي كلاسهاي آواز وجود داشته باشد. خصوصا آواز ايراني كه يكي از سختترين و دشوارترين آوازهاي دنياست. به خاطر تحريرهايي كه در آن استفاده ميشود يا زينتهاي آوازهايي كه در آن وجود دارد و اگر حنجره هنرجو تحت فشار قرار بگيرد و آسيب ببيند، شايد سالها طول بكشد تا درمان انجام شود و كار بسيار دشواري خواهد بود. بازخورد چنين كلاسهايي اين خواهد شد كه متاسفانه اركستر حرفهاي و موزيسين حرفهاي در آينده تحويل جامعه نخواهيم داد و در جامعه موزيسينهايي به وجود ميآيند كه به جاي اينكه كيفيت براي آنها حائز اهميت باشد، تنها ماديات برايشان مهم است و به جاي اينكه هنر، فرهنگ و تفكر در جامعه بسط پيدا كند، متاسفانه يك تعداد توليدات موسيقي صورت ميگيرد كه به هيچ دردي نميخورند و من اسم آنها را زباله ميگذارم، زبالهاي كه حتي در حد بازيافت هم نخواهد بود.
ريشه تمام اينها در برگزاري كلاسهاي موسيقي در تمام فصول سال و به صورت علمي و با مدرسان كار آزموده است نه مدرسي كه خود او با چند سال موسيقي كار كردن به حيطه تدريس وارد شده است. بايد دقت داشته باشيم كه خود رشته پداگوژي يا تدريس و آموزش موسيقي در دنيا، رشتهاي است كه در آن، فرد بايد بداند كه چگونه مدرس موسيقي پرورش دهد بنابراين اگر ما به اين قضيه ريشهاي نگاه كنيم خصوصا در حيطه موسيقي اركسترال، موسيقي اصيل ايراني در آينده به موسيقي حرفهاي و جدي تبديل ميشود اما اگر به اين حيطه مثل سالهاي گذشته خيلي سطحي نگاه شود، متاسفانه موسيقي در آموزشگاهها همين چيزي خواهد بود كه در حال حاضر ميبينيم و توليدات موسيقي بسيار سطحي خواهند بود.