• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۱ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5256 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۲۵ تير

خاطرات سفر و حضر (246 )

اسماعيل كهرم

وقتي كه دانشگاه شيراز قبول شدم به شيراز رفتم. ساماندهي عالي بود. دانشجويان سال بالا را گماشته بودند كه در فرودگاه‌ها و ايستگاه‌هاي اتوبوس ميزهايي را براي راهنمايي دانشجويان تازه‌وارد، برقرار كنند. آنها ما را به خوابگاه‌مان راهنمايي كردند. يك ساعت بعد از ورود به شيراز، در اتاق خوابگاه ساكن بوديم. روش نوين زندگي. شهر جديد، دانشگاه جديد و دوستان جديد! بچه‌هايي كه از شهرهاي بزرگ آمده بودند خيلي اجتماعي‌تر بودند. تهران، شيراز، اصفهان، مشهد، تبريز، اروميه اهالي اين شهرها اجتماعي‌تر و زودآشناتر بودند. بچه‌هايي كه از روستاها آمده بودند مثل آب، شفاف، زلال، پاك و دوست‌داشتني. من با رضا در دارالفنون آشنا شدم او اينك در امريكا طبابت مي‌كند. به ديدارش رفتم. زنش به من گفت، ديشب رضا تا صبح نخوابيد. نيم ساعت بعد از شوق و شعف اوليه ديدار بعد از 20 سال مفارقت به من فرمود: «به عشق من هم اينجا نيا.» دليل بي‌تابي ديشب او را فهميدم. فكر مي‌كرد كه خيال دارم هوار او شوم. بعدها از ايراني‌هاي مقيم امريكا فهميدم كه دكتر رضا خان تمام عهد دوستي و دوستان را فراموش كرده!
چه چيز باعث اين رفتارهاي ناپسند مي‌شود؟ گذشت زمان؟ شرايط جغرافيايي؟ تفاوت‌هاي فرهنگي؟ با جامعه ميزبان مثلا اگر آقا رضا به يك كشور آسيايي رفته بود رفتارش متفاوت مي‌بود؟ يكي ديگر از دانشجويان دانشگاه شيراز كه او هم دكتر رضا را مي‌شناخت فرزند بيمار خود را به درب خانه‌اش برد. آقا رضا از پذيرفتن بيمار خودداري كرد. دليل؟ گواهي‌هاي لازم را همراه نداشت. مدارك؟ 150 دلار حق ويزيت را به دكتر مي‌پرداخت!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون