پیرایش و نوسازی مجسمه های شهری
احمد مسجدجامعي
از جمله کارهای زندهیاد کیومرث درمبخش فیلمبرداری از مجسمههای شهر تهران برای معرفی و نگهداری و حفظ خاطره آنها بود. او خاطرهای هم از همین مجسمه جنجالی میدان فردوسی میگفت. میدانیم در خیابان بسیار طولانی آن سوی میدان آزادی تا میدان امام حسین و خیابان دماوند و پس از آن دهها خیابان و میدان کوچک و بزرگ قرار دارد که در طول این سالها نام همه آنها عوض شده جز نام خیابان فردوسی و میدان فردوسی. فردوسی یگانه همه دورانهاست. دلیل دیگر آن همین اجرای نمایش سیصد است که در آن شاهنامه فردوسی محور این نمایش و مهمترین جاذبه آن است. نکته مهمی که درمبخش از این تندیس میگفت آنکه زمانی نوشتهای به دست او داده که انسانم آرزوست و از آن عکسی برگرفته و این عکس موجب بسته شدن نشریهای در آن روزها بوده است. اگر از این خاطره بگذریم پیش از این تندیس دیگری پارسیان هند ساختهاند و همانجا گذاشتهاند که اینک در ورودی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران قرار دارد. بین این دو مجسمه، مجسمه دیگری از فردوسی بود ساخته شده به دست ارژنگ که آن را به میدان فردوسی مشهد بردهاند، زمانی در پایتخت مشهور شده که چهره او شبیه مدرس است که به دست پهلوی اول به شهادت رسید. شاید دلیل این جابهجایی همین تصور جنجالی بوده باشد. ولی به هر حال این قصهها درباره مجسمه میدان فردوسی ریشه در ارادت این مردم به آرمان او دارد که هنوز هم حتی نسبت به شستوشوی آن عکسالعمل نشان میدهند. چنانکه من هم به درمبخش از چگونگی فانوس به دست دادن مجسمه پرسیدم و اینکه آیا احتمال نمیدادید که این کار به این اثر فاخر هنری آسیب برساند؟ در میان مجسمههای شهری باز هم موارد مشابهی است. از جمله مجسمه خیام در بوستان لاله که آن هم به دست استاد صدیقی ساخته شده. استاد برای ساختن آن اثر به تاریخ زمانه رجوع کرده بود و دریافته که خیام به کسی که از حال و احوال او جویا بوده، گفته است موضع قبر من پر از گل خواهد شد. از اینرو استاد صدیقی در اطراف مجسمه گلشنی آراسته است. در حالیکه بعدها این باغچه دور مجسمه را با درختچههایی پوشاندهاند که از آن استناد تاریخی به دور است.
برای طراحی چهرهها و پردازش شخصیتهای ملی و سپس ساخت مجسمههای بزرگان شورایی در انجمن آثار ملی تشکیل میشده و شرایط زمانه و سنتهای پوشش و آرایش را برای شخصیت موردنظر لحاظ میکردند و اگر طرح به تصویب میرسید، اجرا میشده است درحالی که اکنون چنین نیست. حتی درباره مجسمههای شخصیتهای معاصر ناهماهنگی وجود داشته و دارد. در سنت دايرهالمعارفها نام و لقب مشهورتر را در نظر میگیرند. اگر این را ملاک قرار دهیم در کار سردیسها و تندیسهای معاصران هم میتوان همین روال را جاری کرد و عکسی را مبنای کار قرار داد که آن شخصیت با آن شناختهتر است. گاهی نگاه جهتدار در کار مجسمه دخالت كرده و شخصیتی را به شکلی تصویر میکند که با سابقه ذهنی مردم ناسازگار است. در همین سالها داشتیم مجسمههایی از هنرمندان معاصر که رونمایی شد و چنان بازتاب منفی داشت که پدیدآورنده عذرخواهی کرد و آنها را برداشتند و چیز دیگری جای آن گذاشتند. اکنون هم در تهران صدها مجسمه پرتره و غیر آن وجود دارد. مجسمه میدان حر ساخته استاد ارژنگ همیشه اثر میدانی و ماندگار و شهری است. در شوراهای پیشین شهر تهران مطرح کردیم که برای کارهای درجه یک از این قبیل موزهای در نظر گرفته و این آثار شناسنامهدار در آن نگهداری شود و از آنها به صورت حرفهای و اصولی قالبگیری کنند و در این سو و آن سو بگذارند. این کاری ضروری برای حفظ این میراثهای شهری است. چند سال پیش دزدی مجسمهها باب شده بود و هیچگاه دزد مجسمهها شناسایی و معلوم نشد چنین حجم بزرگ و سنگین چگونه ممکن است ربوده شود و ردپایی از ربایندگان نتوانستند بیابند. یکبار همراه گروهی از هنرمندان نزد مرحوم آیتالله صافیگلپایگانی بودیم. در همان زمان دزدی مجسمهها. کسی از ایشان در باب مسائل فقهی ساخت مجسمه پرسید. ایشان گفت مسائل فقهی آن هر چه باشد ربطی به این دزدها و دزدیها ندارد. به هر حال با همه جایگاه ویژه خیام و فردوسی در افکار عمومی از دزدان برمیآید که روزی به این مجسمهها هم طمع کنند و ردپای آنها باز هم پیدا نشود. از اینرو حفظ و نگهداری مواریث شهری دوچندان ضروری است. ویرایش شهر از کارهای شتابزده حجمی که زمانی شاید سر و صدایی هم داشته از دیگر وظایف مدیران هنری شهر است که با ارائه آثار ضعیف موجب کاهش ذوق و سلیقه شهروندان نشوند. تهیه و تدارک شناسنامه آثار هنری فاخر نیز میتواند در جای خود موثر باشد. بیشک برخی از آنها باید ثبت ملی شود. همه اینها در گرو نگاهی جامع و هنرمندانه و علمی و اجرایی برای کاربرد انواع مجسمهها در شهر است که پایتخت ایران را در جایگاه شایستهاش قرار دهند.