درباره نمايش «روي موج يكشنبهها» به كارگرداني مازيار سيدي
يك دورهمي زنانه به صرف چاي، كيك و اندكي قصه و غصه
محمدحسن خدايي
زندگي روزمره در جهان مدرن به امري مهم مبدل شده است. نمايشنامهنويسي چون آلن بنت در مجموعه تكگوييهايي كه آن را Talking Heads ناميده كمابيش به همين زندگي روزمره و فرهنگ روزمرّگي پرداخته است. در اين تكگوييها كه قرار بوده ساختار يك تئاتر تلويزيوني را داشته باشد زنان و مرداني انتخاب شدهاند كه اين امكان را مييابند كه مقابل دوربين يك برنامه زنده تلويزيوني بنشينند و سرگذشت زندگي خويش را با نوعي صداقت و صميميت براي مخاطبان انبوه رسانههاي جمعي بيان كنند. اين قبيل بيانگريها كه اختصاص به افراد عادي جامعه دارد در رسانههاي صوتي و تصويري مختلف جهان، امري است مرسوم و متداول. اما نكته اينجاست كه شرط تريبون دادن به افراد عادي اين است كه حرفي براي گفتن داشته باشند و سرگذشت زندگيشان براي ديگران جالب باشد. بنا بر اين اينجا هم با «رقابت» شركتكنندگان مواجه هستيم كه گاهي براي ماندن در اين ميدان دشوار رقابت، بايد روايت زندگي خويش را همراه با نوعي از اغراق بيان كنند. آلن بنت به شكل درخشاني اين تركيب صداقت، رقابت و اغراق را در قالب تكگوييهايي مفرح و جذاب صورتبندي كرده است. مازيار سيدي در مقام كارگردان به همراه محمد زارعي كه دراماتورژي نمايشنامه را بر عهده داشته، در يك انتخاب استراتژيك و ريسكپذيرانه، از شكل و شمايلي كه آلن بنت پيشنهاد كرده، فاصله گرفته و ساختار تازهاي را پيشنهاد ميدهند. نمايش «روي موج يكشنبهها» به عوض آنكه مبتني بر سامان يك برنامه تلويزيوني باشد، به يك دورهمي عصرگاهي يكشنبهها بدل شده است. با اين تمهيد روايي و اجرايي، تكگوييها درهم تنيده شده و خصلتي گفتوگويي به خود ميگيرند. حتي بدين منظور طراحي صحنه چنان تدارك ديده شده كه گويي تماشاگران به اين ضيافت عصرگاهي دعوت شدهاند. اين تغيير ساختار در روايت، «روي موج يكشنبهها» را واجد صميميتي كرده بيش از تكگوييهاي آلن بنت. چه در زبان بدن، چه در ژستها و جايگاهي كه هر كدام از اين زنان با طرز نشستن و حركت در طول و عرض صحنه به اجرا ميگذارند، اين راحتي و صميميت قابل مشاهده است. نوعي تقطيع و مونتاژ در تكگوييها از براي عزيمت به سوي فضايي دوستانه و گفتوگويي. در اين دورهمي عصرگاهي ميتوان ملال زندگي را كمرنگ كرد يا مقدمهاي ساخت از براي ملالتهاي تازه و ناآشنا.
به لحاظ اجرايي مازيار سيدي با فاصله گرفتن از تلويزيون، به راديو بها ميدهد تا مجري زن در برنامه راديويي، پرحرفيهاي زنانه را با وقفه روبهرو كند و حالوهواي عصر يكشنبهها را سمت و سويي تازه ببخشايد. راديو همچون صداي «ديگري بزرگ» عمل ميكند و اين زنان را مورد خطاب قرار ميدهد كه در زندگي روزمره چگونه انتخاب كنند و به چه چيزهايي بها دهند تا شايد روزگار بهتري را تجربه كنند. اوج اين قضيه را در گفتار انتهايي نمايش شاهد هستيم كه چگونه كشيشي كه مهمان برنامه است و شوهر يكي از زنان اين دورهمي، قطعهاي از اشعار عاشقانه شكسپير را قرائت ميكند و عشق را نجاتبخش زندگيهاي ملالزده دوران معاصر ميداند. يك پايان تاثيرگذار با صداي محمدحسن معجوني.
نكته مهم تكگوييهاي آلن بنت «خودآگاهي» است. در طول اجرا شاهد هستيم كه چگونه روايت هر كدام از شخصيتها از امور عادي زندگي روزمره آغاز شده و در ادامه به فاجعه ختم ميشود. اين فضاي مغاكگونه مقدمهاي است براي فهم حقيقت و زيستن در جهاني يكسره متفاوت از نظر اخلاقي. فيالمثل چهار قطعهاي كه مازيار سيدي از مجموعه «تكگوييها» انتخاب كرده را مرور كنيم: قطعاتي چون «بستري ميانِ عدسها»، «بخت بزرگ او»، «خانم فوزارد پابند ميشود» و «نامهنويس». تركيب متكثر و متنوعي از زناني كه در ظاهر عادي مينمايند اما فيالواقع سبك زندگيشان نشان ميدهد كه موجودات عجيب و غريبي هستند. يكي از آنان همسر كشيش است و گرفتار الكل. يكي از آنان با نامه نوشتنهاي انبوه، افراد زيادي را تحت تاثير گذاشته و حتي موجب مرگ و بدبختي آنان شده است. يكي از اين زنان با برادري زندگي ميكند كه به تازگي سكته كرده و بايد تحت درمان قرار گيرد تا شايد به زندگي طبيعي بازگردد. رابطه اين زن با پزشكي كه مشغول درمان پاي او است، به سوءتفاهماتي دامن ميزند كه زندگي او را براي هميشه زير و رو ميكند. يكي از آن زنان كه ادعا دارد واجد استعداد بازيگري است و براي گرفتن يك نقش كوچك در يك فيلم سينمايي، با همه وارد روابط عاطفي شده و در نهايت ماجراهاي خندهآوري را از سر ميگذراند. جهان اخلاقي كه آلن بنت ترسيم كرده، مبتني است بر منافع كوچك شخصي در وضعيتهاي دشوار انساني. پس بيجهت نيست كه ما هنگامي با روايت اين زنان روبهرو ميشويم كه فاجعه را از سر گذرانده و نظام اخلاقي آنان در اتصال با هسته سخت واقعيت تغيير كرده، زندگيهايشان دچار فروپاشي شده و اين روزها گرفتار بحران هويت دامن هستند. با آنكه به نظر ميآيد هر كدام از اين زنان به ساحل امن زندگي خويش رسيدهاند، اما همچنان ميان اخلاقيات قديم و جديد سرگردان هستند. براي همين شنيدن داستان پر فراز و نشيب آنان براي تماشاگراني كه به اين ضيافت عصرگاهي دعوت شدهاند، جذاب است.
از منظر اجرايي بازيگران نمايش «روي موج يكشنبهها» به نسبت توانستهاند بازيهاي قابل قبولي بر صحنه داشته باشند. اما نكته اينجاست كه تركيب سني اين بازيگران چندان نتوانسته آن تكثر مورد نظر آلن بنت را رعايت كند. اگر بپذيريم كه عنصر «تنهايي» و «طردشدگي» از بنمايههاي اصلي اين تكگوييهاست كه اغلب در عبور از ميانسالي گريبان شخصيتها را ميگيرد، اين اجرا ميتواند با بازيگراني بر صحنه آيد كه تركيب سني متكثرتري را به نمايش گذارد. به هر حال بازيگراني چون عارفه معماريان، نغمه قوانلو، نغمه فاطمي و مژده دايي متعلق به يك نسل هستند و شايد به راحتي نتوانند تجربه زيسته انسانهايي را به نمايش گذارند كه از دوران ميانسالي عبور كرده و در گوشهاي از اين جهان، با تنهايي خويش سر ميكنند. تركيب متنوعتري از بازيگران نسلهاي مختلف شايد بتواند به اين اجرا رنگ و بويي تازه دهد.
بيش از اين مازيار سيدي را بيشتر در جايگاه بازيگر شناختهايم. در نمايش «توفان» به كارگرداني او كه بازخواني نمايشنامهاي از شكسپير بود، فضايي استعاري، وهمناك و پرتنش را شاهد بوديم. «روي موج يكشنبهها» مدار ديگري را ميپيمايد. يك فضاي صميمي و آرام كه شخصيتها قرار است با كمترين كنشورزي، فضاي نمايشي را بسازند و داستان زندگي خويش را با مهارت و جذابيت براي مهمانان تعريف كنند تا شايد ملال عصر يكشنبه پس زده شود. رويكردي سهل و ممتنع در روايتگري كه گاهي تماشايي مينمايد و گاهي از قضا به ملال دامن ميزند. از ياد نبريم كه تغيير در ساختار روايي تكگوييها، ريسكپذيري اين كارگردان جوان را نشان ميدهد. با آنكه دراماتورژي محمد زارعي تلاش كرده اجرايي شدن اين تكگوييها را با قوانين نظارتي بيش از پيش ممكن كند، اما با نگاهي تطبيقي به متن آلن بنت و اجرايي كه اين روزها در سالن استاد انتظامي خانه هنرمندان بر صحنه است ميتوان بر اين نكته اعتراف كرد كه «روي موج يكشنبهها» گاهي از جهان آلن بنت عقب است و نميتواند آن طنز و مهابت را به نمايش گذارد. اما با تمامي اين نكات ميتوان اذعان كرد تجربهاي كه مازيار سيدي در انتخاب اين چهار قطعه و از نو سازماندهي آنان در يك ساختار تازه از سر گذرانده، ميتواند از اين باب ارزشمند باشد كه بار ديگر به تئاتري پناه بريم كه به خوبي قصه ميگويد، صميمي است و بدون تكلف. تئاتري كه همچنان به طراحي صحنه اهميت ميدهد، گرفتار بازيگران چهره نيست و آرام، آهسته و پيوسته، روايتگر تنهايي و رستگاري انسان معاصر است.
به لحاظ اجرايي مازيار سيدي با فاصله گرفتن از تلويزيون، به راديو بها ميدهد تا مجري زن در برنامه راديويي، پرحرفيهاي زنانه را با وقفه روبهرو كند و حال و هواي عصر يكشنبهها را سمت و سويي تازه ببخشايد. راديو همچون صداي «ديگري بزرگ» عمل ميكند و اين زنان را مورد خطاب قرار ميدهد كه در زندگي روزمره چگونه انتخاب كنند و به چه چيزهايي بها دهند تا شايد روزگار بهتري را تجربه كنند
اوج قضيه را در گفتار انتهايي نمايش شاهد هستيم كه چگونه كشيشي كه مهمان برنامه است و شوهر يكي از زنان اين دورهمي، قطعهاي از اشعار عاشقانه شكسپير را قرائت ميكند و عشق را نجاتبخش زندگيهاي ملالزده دوران معاصر ميداند. يك پايان تاثيرگذار با صداي محمدحسن معجوني. نكته مهم تكگوييهاي آلن بنت «خودآگاهي» است. در طول اجرا شاهد هستيم كه چگونه روايت هر كدام از شخصيتها از امور عادي زندگي روزمره آغاز شده و در ادامه به فاجعه ختم ميشود. اين فضاي مغاكگونه مقدمهاي است براي فهم حقيقت و زيستن در جهاني يكسره متفاوت از نظر اخلاقي