چالشهاي بزرگ دانشگاه
و طرحي براي دانشگاه آينده
منوچهر ذاكر
بخش 2 (مثلث هويتي دانشگاه)
در بخش اول (اعتماد شماره 5259) توضيح داده شد مرمّت و اصلاح دانشگاه نيازمند كاوش در مباني مفهومي آن است. در تحليل و نظريهاي كه براي دانشگاه ارايه ميدهيم سه نوع هويت ماهوي براي دانشگاه به شرح زير لحاظ شده است: (1) هويت عيني يا نهاد واقعا موجود آموزشي-اداري دانشگاه كه در همه جاي كشور پخش هستند و متشكل است از اساتيد، دانشجويان و به ويژه سياستهاي فعلي كه روي دانشگاهها اِعمال ميشود. (2) هويت دوم هويتي معرفتي-اخلاقي است كه آن را خِرد و گفتمان دانشگاهي ميناميم يعني شيوهاي از تفكر، تحليل مسائل، تجويز راهكارها و در مجموع عقلانيتي كه از آموزههاي دانشگاهي برميخيزد و در تحليل و تبيين همه پديدهها استفاده ميشود. ويژگي بارز هويت معرفتي دانشگاه، سنخ خاص دانشِ دانشگاهي يعني دانش صدقمحور است. هويت معرفتي دانشگاه، واجد اخلاق مسووليت است كه دانشگاه از آن تبعيت ميكند. به دليل اهميت هويت معرفتي، آن را در بخش چهارم مستقلا شرح خواهيم داد. (3) هويت سوم، هويت تاريخي نهاد دانشگاه در ايران است. اين هويت شامل آرمانها، مطالبات و مجاهدتهايي است كه دانشگاهيان اعم از اساتيد و دانشجويان در طول تاريخ دانشگاه در ايران رقم زدهاند و خاطره جمعي دانشگاه را تشكيل ميدهد. «هويت و استمرار نهادي دانشگاه» در گرو مرور اهداف و آرمانهاي پيشين دانشگاهيان و وفاداري به آنها از طريق احياي آن اهداف در عمل است. تلاش دانشگاهيان در ايران از دهه ۳۰ شمسي آغازشد و پديده ۱۶ آذر را داريم كه به درستي روزدانشجو نام داده شد. البته روزهاي بزرگ دانشجويي، قبل و بعد از انقلاب هم وجود دارند ولي 16 آذر 1332 اولين روز تاريخسازي است كه دانشجويان رقم زدند. افشاگري اعمال سياسي و پيگيري پايهايترين مطالبات مدني و سياسي از عمدهترين اقدامات جنبش دانشجويي بود كه در دهه ۴۰ شمسي نيز استمرار داشت. در دهه ۵۰ شمسي هويت تاريخي دانشگاه پررنگتر ميشود. علاوه بر تاريخچه اقدامات اجتماعي دانشگاهيان در ايران، تاريخ تحولات فكري نهاد دانشگاه در دنيا بهويژه در سنت اروپايي براي بحث ما مفيد است كه مطالبي به آن اختصاص ميدهيم. ميدانيم اولين دانشگاهها در سالهاي 1100 الي 1200 ميلادي تاسيس شدند مانند دانشگاه بولونيا، آكسفورد و سالامانكا. از حيث معرفتي اين دانشگاهها اساسا تلفيقي از آموزهها و باورهاي دين مسيحيت با فلسفه ارسطويي بودند. وظيفه اساتيد تهيه پشتوانههايي براي آموزههاي مسيحيت با تكيه بر فلسفه ارسطو بود. در نتيجه اين دانشگاهها نه تنها علوم رهاييبخش توليد نكردند بلكه سد و مانعي شدند سرراه آگاهي نوين بشر از طبيعت، انسان و كائنات كه طي رنسانس و عصر روشنگري توام با انقلاب معرفتشناختي كانت، انقلاب كوپرنيك-كپلري در مورد موقعيت كره خاكي در منظومه شمسي و تحولات روششناختي دكارتي (شكيت سالم به عنوان بخشي از انديشه و روش علمي) به وجود آمد. درنتيجه، علوم رهاييبخش به جاي دانشگاهها در انجمنهاي گوناگون علمي اشاعه و مدون گشتند. در چنين شرايطي در اواسط قرن هفدهم ميلادي شاهد يك پديده تاريخساز هستيم. باروخ اسپينوزا تزي در رساله الهي-سياسياش مطرح كرد به اسم مطالبه براي آزادي انديشه. مطالبه براي آزادي انديشه در حكم پتكي بر دانشگاههاي مدرسي عصر خود و تلنگري بود براي پوستاندازي دانشگاهها از شكلي حوزوي-مدرسي به مراكزي كه مولد علوم رهاييبخش بودند كه صورت عيني آن را در دانشگاههاي هومبولتي در اوايل قرن ۱۹ ميلادي مانند دانشگاه برلين شاهد هستيم. جاي تاسف است كه تز مطالبه براي آزادي انديشه، سابقه و مشابهي در مراكز تحصيلي سلسلههاي ايراني-اسلامي مانند مدارس نظاميه و غيره پيدا نكرد و در اين مدارس كسي در مورد ارزش مطلق انديشيدن و آزادي انديشه سخني به ميان نياورد. لذا اينگونه مدارس شكل مدرسي-حوزوي خود را حفظ كردند. پيش از انقلاب مشروطيت، حسن رشديه مدارس به سبك آموزشي نوين را پايهگذاري و عبدالرحي مطالبوف تبريزي آموزش محصلين با اهداف پرسشگري و علوم روز را تاكيد و ترويج كردند. درنهايت خيلي ديرهنگام يعني در سال ۱۳۱۳ شمسي اولين دانشگاه به صورت علوم تفكيك يافته و متدولوژي جديد البته با الهام از دانشگاههاي غرب تشكيل گرديد. در سنت اروپايي بعد از دانشگاههاي هومبولتي كه سراسر اروپا را فراگرفت، به زودي معلوم شد دانشگاه خودش يك نوع گفتمان است و جهانبيني و معرفتشناسي غيرايدئولوژيك خاصي دارد و اصطلاح «ايده دانشگاه» رواج يافت. چندين نظريه در باب ايده دانشگاه مطرح شده و از برجستهترين آنها كتاب ايده دانشگاه از كارل ياسپرس انديشمند بزرگ آلماني است كه در ساختن نهاد نوين دانشگاه بعد از فروپاشي آلمان نازيستي سهم بسزايي داشته است. از ديدگاه ياسپرس دانشگاه كانون حقيقتجويان است يعني اجتماعي از دانشجويان و اساتيد كه در ديسيپلين علمي خودشان حقيقت را جستوجو ميكنند.