اين كوير تازه، حاصلِ توسعه ما
محمد زارع شيرينكندي
تبديل درياچه به برهوتي خشك و سوزان برجستهترين محصول يك طرح توسعه بيبنياد و نازا ميتواند به شمار آيد. از تصميمات ناسنجيده و اقدامات ناانديشيده و مصرفهاي سيريناپذير است كه درياچه به بياباني شور و تشنه و رودخانه به شنزاري بيآب و علف و بيحاصل بدل ميشود. وقتي طرح توسعه بر علم و تدبير و مهارت و تكنيك و تخصص و واقعبيني و آيندهنگري مبتني نيست و از هماهنگي و همراهي برنميخيزد و هوسي است جناحي و گذرا، پيامد طبيعياش نابودي گسترده موجودات طبيعي و تخريب محيط زيست خواهد بود. يكي از بارزترين نشانههاي توسعه بيمبنا و قلابي، تبديلِ آب و حيات و روح زنده به كوير و خشكي و مرگ و لاشه است. توسعه كاذب عين توسعهنيافتگي است، عين فلكزدگي است، عين خودكشي بطئي و تدريجي است. توسعهاي كه با تعويض اشخاص، مواد و قوانين طرحش و عقيده و سليقه و راه و روشِ طراحانش از اساس تغيير ميكند، حاصلش جز بسطِ بيابان و گسترشِ كوير و افزايشِ فقر و فلاكت و اختلاس چيزي ديگر نخواهد بود. بديهي است كه انسان بدون طبيعتِ زنده و آب و درخت و دريا و رودخانه و باغ و پرنده قادر به ادامه حيات نخواهد بود. لاشههاي پرندگان در درياچه اروميه و اجساد بيجان گاوميشها در هورالعظيم و كارون و ساير علايم و نشانههاي مرگ و مير در جاهاي ديگر، شايد احساس مسووليت كساني را كه كارهايي مهمتر و واجبتر دارند ذرهاي بر نينگيزد اما از چيزي جانكاهتر حكايت ميكند. برهوت روز به روز گستردهتر ميشود و رود و دريا و آسمان و سبزهزار و گندمزار و لالهزار و بيشهزار روز به روز كوچكتر! توسعه كاذب از براي فريب و تظاهر و خودنمايي و خودستايي شكل گرفته و چون بدون پشتوانه كار و كوششِ جدي و درايت و همت و اراده است نتايج توسعه راستين را به بار نميآورد. يكي از ويژگيهاي اصلي توسعه راستين آن است كه با دانش و فهم و فكر و هوش و كارداني هر مردهاي را زنده ميكند، از هر نيستياي هستي ميسازد، از هر ويرانهاي آبادي بنا ميكند و هر چيز مضري را مفيد و هر امر زشتي را زيبا ميكند و ... مولوي در چنين مواردي سخناني نغز و ناب دارد: «كاملي گر خاك گيرد زر شود / ناقص ارز برد خاكستر شود». دانايان و خردمندان و كاردانان نه تنها از مس بلكه حتي از خاك طلا ميسازند؛ آنان ضعفها و نقصها و كاستيها را هم به پلههايي براي صعود و ترقي مبدل ميكنند اما ناقصان و نادانان با بيتدبيريها و كوتهبينيها و خودبينيها طلا و جواهر خود را نيز خاك ميكنند و نه تنها به سرمايهها و داراييهاي بينظيرشان نميافزايند بلكه همچون غارتگران بيگانه چپاولش ميكنند. در شهر مونيخ آلمان پاركي است عظيم، به اسم پارك المپيك. آن شبيه يك كوه است اما كوهي طبيعي نيست بلكه گويا، محل جمعِ آوارو خاكستر خانههاي ويران شده پس از جنگ است. اين پارك باشكوه متشكل است از محلهاي مختلف فرهنگي و هنري و تفريحي و ورزشي و سياحتي و .... آلمانيهاي هوشمند و ميهندوست و آيندهنگر از تلِ خاك و آوار شهر ويرانشان پاركي ساختهاند بلند و زيبا و ديدني كه هم جايي براي گشت و گفتوگو و هنر و ورزش و كار و تجارت و سود است و هم كوهي براي تماشا و تامل و خلوت و عبرت. اين از ذهني نيرومند و انديشهور و باريكبين و عقلي كارافزا حكايت ميكند، ذهني كه دقيقا از خاك زرمي سازد.