راستيآزمايي وعدههاي طالبان
محسن روحيصفت
كشف محل اختفا و كشته شدن ايمن الظواهري نوعي راستيآزمايي بود تا كشورهاي همسايه افغانستان و عدهاي را كه طالبان در مورد ميزباني از گروههاي تروريستي و افراطگرا قضاوت كنند. گزارشهاي زيادي وجود داشت كه شخصيتهاي شناختهشدهاي از گروههاي افراطگرا از آسياي مركزي، چين، كشورهاي عربي و حتي برخي نيروهاي افراطي گروههاي فعال عليه ايران هم در بين طالبها حضور دارند و گفته ميشد كه برخي از آنها در كابل حضور دارند و گاهي هم گفته شده بود كه اين افراد در ولايت بدخشان تجمع كردهاند. همه اين گزارشها و شايعات وجود داشت، اما پيدا شدن ايمن الظواهري در كابل نشان داد كه اين گمانهزنيها و شايعات تا حدود زيادي واقعيت دارد. طالبان نشان داد كه چندان جديتي در عملي كردن وعدههاي خود در مورد عدم ميزباني از گروههاي افراطگرا و تروريست ندارد و اقدامي جدي جهت جلوگيري از رشد و توسعه گروههايي كه از خاك افغانستان عليه ديگر كشورها فعاليت ميكنند، نشان نداده است.
هدف قرار گرفتن ايمن الظواهري توسط ايالات متحده امريكا در كابل، تاثير عمدهاي بر گروه طالبان برجاي خواهد گذاشت و اختلافات داخلي بين طالبان را تشديد ميكند. طالبان يك گروه يكدست نيست، بلكه يك قومي است كه از جناحهاي مذهبي مختلفي تشكيل شده است. بخشي از اين گروه، ارتباط بسيار نزديكي با سلفيها و القاعده دارند، بخشي ديگر ديدگاههاي مليگرايانهتري دارند و از لحاظ مذهبي اهل سنت حنفي هستند. اين اختلافها شديدا باعث منازعه داخلي در ميان طالبان ميشود و حالا ممكن است دستههاي مختلف درون طالبان، در مورد عامل لو دادن محل اختفاي ايمن الظواهري نسبت به يكديگر بدبين شوند.
دو تحليل متمايز در مورد شناسايي محل اختفاي ايمن الظواهري وجود دارد. يك تحليل اين است كه بعد از تصرف كابل توسط طالبان، ملاقاتهايي بين مقامهاي اطلاعاتي امريكا و طالبان انجام و قرار شد همكاريهايي بين آنها صورت بگيرد. ممكن است كه هدف قرار دادن ايمن الظواهري بخشي از اين همكاريهاي باشد و جناحي از طالبها تلاش كرده است تا در اين موضوع همكاري كند تا با اين امتياز شرايط به رسميت شناختهشدن طالبان به عنوان حكومت افغانستان تسهيل شود. تحليل ديگري كه وجود دارد، اين است كه خود آقاي حقاني كه فردي نزديك به سلفيها محسوب و از نظر امريكاييها رهبري يك گروه تروريستي شناخته ميشد، براي اينكه بتواند از تحريم امريكاييها خارج شود و زندگي عادي داشته باشد، الظواهري را لو داد و به امريكاييها فروخت. ما الان در شرايطي نيستيم كه بتوانيم قضاوت كنيم و اطلاعات كافي در مورد عامل شناسايي محل اقامت ايمن الظواهري نداريم.
تحليل سومي هم وجود دارد كه ممكن است لو دادن الظواهري كار يك كشور همسايه و به صورت مشخص پاكستان باشد. بعد از كنار گذاشته شدن عمران خان از قدرت، پاكستان تلاش گستردهاي براي ترميم روابطش با امريكا آغاز كرده است. چنين گامي اگر از سوي اسلامآباد برداشته شده باشد، ميتواند يك گام مهم در راستاي ترميم روابط اسلامآباد با واشنگتن و تسهيل دريافت كمكهاي اقتصادي از بانك جهاني باشد. قبلا هم پاكستان برخي عناصر القاعده را تحويل امريكا ميداد و امتيازهايي از امريكا دريافت ميكرد.
اما مهمترين اثر اين واقعه، براي كشورهاي همسايه افغانستان است. كشورهاي همسايه افغانستان، در برابر واقعيتي قرار گرفتهاند كه خودخواسته نيست. طالبان به يك واقعيت در منطقه تبديل شده است. اينكه طالبان چگونه قدرت را در اختيار گرفت و چه كاري ميشد براي جلوگيري از به قدرت رسيدن اين گروه انجام داد يا نداد، فقط جهت عبرت گرفتن تاريخي ارزشمند است. در منطقه تصورهاي متفاوتي از افغانستان تحت سلطه طالبان وجود داشت. برخي سياستگذاران در ايران تصور داشتند كه با روي كار آمدن طالبان، با اين گروه ميتوانند بهتر كار كنند و منافع ايران در افغانستان نسبت به حكومت پيشين بهتر تامين شود. كمكم مشخص ميشود كه اين تصورها اشتباه بود. الان ديگر كار از كار گذشته است، طالبان قدرت غالب در افغانستان است و ديگر نميتوان وضعيت را به گذشته بازگرداند. اما ميشود از گذشته عبرت گرفت كه وقتي عدهاي در مورد مسائل مهم امنيت ملي تصميم ميگيرند، تلاش كنند تا اجماع همه ديدگاهها را به دست بياورند و نظر همه دستگاههاي موجود در كشور را مدنظر قرار بدهند و كمتر در اين زمينهها تكروي كنند. كشورهاي ديگر هم مانند ايران در برابر يك واقعيت در منطقه
قرار گرفتهاند.
حالا در برابر اين واقعيت چه ميتوان كرد؟ آيا درگير شدن يك انتخاب صحيح است؟ اكثريت قريب به اتفاق سياستگذاران منطقه بر اين باورند كه درگير شدن با حاكمان فعلي افغانستان كار صحيحي نيست، بلكه راهكار بهتر اين است كه با فشار بر طالبان، تغييراتي كه براي ثبات منطقه لازم است از سوي طالبان اعمال شود. از جمله تغييراتي كه همه كشورهاي منطقه بر آن اجماع دارند، فراگير كردن حكومت در افغانستان است؛ يعني افغانستان به همه گروههاي قومي، مذهبي، سياسي و اجتماعي اجازه حضور در حكومت افغانستان را بدهد. مسائل ديگر مانند دادن آزادي به زنان و ايجاد زمينه تحصيل براي دختران افغانستان، از جمله ديگر مسائلي است كه جامعه بينالمللي و كشورهاي منطقه با آوردن فشار به طالبان ميتوانند طالبان را وادار به تجديدنظر در سياستهايشان بكنند و باعث بهبود وضعيت در افغانستان شد.