دو رويكرد
از همه مهمتر هماهنگ كردن ميان نهادهاي گوناگون براي عبور از يك بحران موقتي است.
همانگونه كه برداشتن آوار و گِل و لاي را با بولدوزر انجام ميدهند و نه با خودروي شخصي، كاركرد مديران رده اول و دوم نيز متفاوت از مديران صحنه است. اگر انجام كارهاي مديريتي براي آنان سخت است بهتر است از ابتدا در حوزهاي كه توانايي دارند فعال شوند.
بنده اين مساله را درباره سفرهاي آقاي رييسي نيز متذكر شدم. براي نمونه سفر ايشان به خوزستان بلافاصله پس از رياستجمهوري را مفيد دانستم، برخي موارد ديگر هم قابل دفاع است، هر چند واقعيت اين است كه مشكل كشور سفرهاي استاني نيست و جاي ديگري است. اتفاقا در اتاقهاي مديريت و هماهنگي زير كولر بايد براي كشور برنامهريزي كرد. مساله امروز ايران سفر به فلان استان نيست، زيرا همچنان كه ميبينيد كدام مشكل اين مردم حل شده است؟ تورم و بيكاري مشكل سراسري است. فقدان سرمايهگذاري يا نبودن يك سياست كارآمد علمي و مورد قبول سراسري است و در اتاقهاي رييسجمهور حل ميشود و نه در ديدن چند ده نفر از مردم. شايد به ظاهر و به صورت شعاري بتوان گفت كه آشنايي با درد و رنج و مشكلات مردم ضروري است. بله اين درست است ولي اين نياز به ديدن آنان ندارد. ميتوان از نهادهاي ذيربط خواست كه نرخ تورم كالاها، نرخ اشتغال و بيكاري، نرخ سرمايهگذاري، ضريب جيني و نابرابري، ميزان رضايت مردم از وضع كشور و مسوولان، انتظارات بحق فعالان اقتصادي و... دهها شاخص ديگر را تهيه و ارايه كنند، تا به جاي آنكه در فلان سفر دهها نفر را ببينيد، با اين گزارشها از حال و احوال ۸۵ ميليون نفر با دقت تمام مطلع شويد. براي مثال امام خميني كه اصلا از اتاقش هم بيرون نميرفت، آيا بيگانه با درد مردم بود؟ آزادي رسانه و دسترسي به اطلاعات بهترين كار براي ديدن هر روز وضع ميليونها نفر است. مگر در يك سفر چقدر وقت است و با چند نفر صحبت ميشود؟ اين سفرها بيشتر براي رضايت خاطر از حضور استقبالكنندگان است تا رسيدن به دركي جامع از جامعه. البته سفرهاي استاني در جاي خود مفيد و ضروري است ولي نه براي آشنايي با دردها و مشكلات مردم.
اين تفاوت نگاه ناشي از دو رويكرد به جامعه، سياست و مديريت امور است، و حل آن نيازمند گذشت زمان است.