سايه سوسياليست
اسدالله امرايي
صبح ديروز خبر رفتن سايه را يلدا ابتهاج در صفحه اينستاگرامــش نوشت. اميرهوشنگ ابتهاج، شاعر سرشناس ايران، بامداد چهارشنبه ۱۹ مرداد درگذشت. سايه شاعري بود كه هم در قالب نيمايي و هم غزل و مثنوي شعر ميسرود. آقاي ابتهاج در تيرماه امسال به دليل نارسايي كليه چند روزي در يكي از بيمارستانهاي شهر كلن آلمان بستري بود، شهري كه در آن زندگي ميكرد. سايه در سالهاي ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گلها در راديو ايران بود و تصنيفهاي دلنشيني را از خود به يادگار گذاشت كه يكي از شناختهشدهترين آنها تصنيف تو اي پري كجايي است و همچنين است تصنيف سپيده كه با اي ايران اي سراي اميد آغاز ميشود و محمدرضا شجريان آن را خواند. او پايهگذار برنامه موسيقايي گلچين هفته بود. تعدادي از غزلها، تصنيفها و اشعار نيمايي او توسط موسيقيدانان ايراني نظير محمدرضا شجريان، عليرضا افتخاري، شهرام ناظري، حسين قوامي و محمد اصفهاني اجرا شده است. سايه بعد از حادثه هفده شهريور ۵۷ به همراه محمدرضا لطفي، محمدرضا شجريان و حسين عليزاده، به نشانه اعتراض از راديو استعفا داد. در نوزدهسالگي نخستين دفتر شعرش را با عنوان نخستين نغمهها منتشر كرد. غزلسرايي بود كه از عهده شعر نيمايي به خوبي بر ميآمد. سايه در سال ۱۳۴۶ شمسي به اجراي شعرخواني بر آرامگاه حافظ در جشن هنر شيراز ميپردازد كه باستاني پاريزي در سفرنامه معروف خود از پاريز تا پاريس استقبال شركتكنندگان و هيجان آنها پس از شنيدن اشعار سايه را شرح ميدهد و مينويسد كه تا قبل از آن هرگز باور نميكرده است كه مردم از شنيدن يك شعر نو تا اين حد هيجانزده شوند.
ابتهاج شاعر سوسيالست بود و هيچگاه آرمانخواهي سياسي و اجتماعي خود را انكار نكرد. اوايل دهه ۱۳۶۰ به خاطر عقايد سياسي خود و نزديكي به اعضاي حزب توده يك سال را در زندان به سر برده بود. گويا در ايام حبس در بلندگوي زندان صداي سرود ايران اي سراي اميد بلند ميشود و سايه گريه ميكند. همبندش ميپرسد چرا گريه ميكني؟ ميگويد شاعر اين ترانه منم. او هم ميگفت: پس تو كه اين ترانه را سرودي چرا در زنداني؟
سايه در گفتوگويي با محمد قوچاني، مهدي يزدانيخرم و عليرضا غلامي كه در مجله مهرنامه منتشر شد گفته بود: «من به سلامت تئوريك سوسياليسم باور دارم. هنوز باور دارم كه هيچ راهي جز سوسياليسم پيش پاي بشر نيست. كمونيسم هم يك آرمان دور است. تا به قول معروف يك انسان تراز نوين ساخته نشود كه هركس به اندازه كارش بخواهد و بهرهمند شود، كمونيسم قابل تحقق نيست.»
سايه آخرين قله از چند قله شاعران معاصر ايران بود. در سالهاي دهه چهل به كانون نويسندگان ايران پيوست. بعدها با دودستگي كه در كانون به وجود آمد سايه و برخي از نويسندگان همسو با حزب توده به راي هيات دبيران از كانون اخراج شدند. سايه البته بارها تاكيد كرده بود كه عضو حزب توده نبوده اما هميشه ديدگاههاي آزاديخواهانه و گرايش به سوسياليسم داشته. سايه هم مثل بسياري از همگنان خود بري از اشتباه و مصون از خطا نبوده و انساني بود مثل باقي انسانها با همه ضعفها و قوتها. محمدرضا شجريان در وصف سايه بهترين تعريف را كرده است: «در طول چهلواندي سال دوستي از نزديك و خوشبختانه بسيار نزديك، هرگز نديدم كه او هنرمند راستيني، از مردم زمانه ما را به چشم انكار نگريسته باشد. در ميان صدها دليلي كه به عظمت او ميتوان اقامه كرد، همين يك دليل بس كه او بر چكاد بلندي ايستاده كه نيازي به انكار ديگران ندارد و اين موهبتي است الهي. متجاوز از نيم قرن است كه نسلهاي پيدرپي عاشقان شعر فارسي حافظههايشان را از شعر سايه سرشار كردند. امروز اگر آماري از حافظههاي فرهيخته شعردوست در سراسر قلمرو زبان فارسي گرفته شود، شعر هيچيك از معاصران زنده نميتواند با شعر سايه رقابت كند.»