براي درگذشت شاعري نامدار
حزن شعر «سايه»، شور پنجه لطفي و شكوه آواز شجريان
نرگس آبيار
براي من، اولين و دورترين شعر هوشنگ ابتهاج تصنيف «سپيده» است؛ همان كه با حجم با شكوه صداي شجريان شروع ميشود: «ايران اي سراي اميد...» راديوي دهه شصت و هفتاد و هشتاد پيوسته پخشش ميكرد. تناقض غريبي در عناصر تصنيف موجود بود و همين هم بود كه پخش مكررش هر بار به شكل تازهاي شنيده ميشد و هر دهه كه ميگذشت معنا و تعبير تازهاي پيدا ميكرد. در اين تصنيف، شور پنجه لطفي درست نقطه مقابل اندوهي است كه در شعر سايه مستتر است و اين هر دو با آواز شجريان شكل و بعد غريبي مييابند؛ اوج اين حالت و ويژگي، آنجاست كه شجريان با آن لحن آميخته به حزن و شوقش ميخواند: «اگرچه دلها پُرخون است، شكوهِ شادي افزون است...» گمان ميكردم لطفي شعر سايه را در دستگاه ماهور آورده كه از تلخي و اندوه شعر كم كند؛ ديدم خلاف اين بوده و ابتدا لطفي با سهتار آهنگش را براي سايه نواخته تا او شعرش را بگويد و گويا كار سرودن شعر به طول ميكشد و درنهايت يك هفته مانده به كنسرت، سايه شعرش را تكميل ميكند. سايه دو خط مانده به پايان تصنيف، انگار كه آرزوي سالهاي سالش باشد، خيلي ساده و صريح ميگويد: صلح و آزادي، جاوِدانه در همه جهان خوش باد.
روحش شاد و يادش گرامي.