• ۱۴۰۳ جمعه ۲۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5277 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۳ مرداد

درباره گلچهره سجاديه به مناسبت زادروزش

چهره‌اي رعنا در سرزمين خورشيد

اميد جوانبخت

حضور بازيگران زن در سينماي ايران معمولا با محدوديت‌هاي متنوعي روبه‌رو بوده و هست و فضاي عمدتا مردانه سينما آنچنان عرصه جولاني براي زنان ايجاد نمي‌كند. از يك‌‌سو عموما فيلمنامه‌نويسان مردند و در عمده فيلمنامه‌ها نيز نقش زني كه داراي شخصيت‌پردازي مناسبي بوده و جاي كار و پرداخت مناسبي براي بازيگر ايجاد كند، بسيار معدود است؛ از سوي ديگر بازيگري چون با ظاهر فرد نيز ارتباط مستقيمي دارد، بازيگران زن پس از دوره‌اي كوتاه و گذر از دوران جواني در صورت عدم تكيه بر توانايي‌هاي بازيگري‌شان به سرعت از گردونه خارج مي‌شوند و جاي خود را به بازيگران نورسيده مي‌دهند؛ اما در اين ميان معدود بازيگراني مي‌توانند فراتر از جذابيت‌هاي ظاهري و با اتكا به هنرشان بدرخشند و در سنين مختلف در يادها بمانند. اين مسير تفاوت‌هاي ظريفي با مسير ستاره‌هاي رايج دارد و بازيگر پس از معروف شدن بايد در عين انتخاب‌هاي دقيق، بتواند بر وسوسه پركاري و استمرار كليشه‌ها، سوداي پول و حواشي انحرافي و اغواكننده فائق‌ آيد كه البته راهي بسيار دشوار است. البته شانس و فرصت كار كردن با كارگرداناني كه بتوانند زمينه لازم جهت بروز توانايي و خلاقيت‌هاي بازيگر را فراهم كنند نيز نكته مهمي است كه كليشه شدن بازيگر در نقش‌هاي تجاري مي‌تواند آن را بسيار كم كند.
گلچهره سجاديه با كمتر از 20 فيلم و سريال طي حدود 40 سال يكي از اين دسته بازيگران است. او بسيار كند وارد فضاي حرفه‌اي شد و هيچ‌گاه عطش پركاري يا ديده و شناخته شدن نداشت. ريشه اين نگاه هنرمندانه را شايد بتوان توفيق شاگردي بهرام بيضايي در دانشكده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران و آموزه‌هاي فراتر از درسِ استادي چون او دانست. تنها تجربه پيش از انقلابش نيز ايفاي نقش كوتاهي در فيلم ارزشمند «كلاغ/56» استادش بود كه حدودا همزمان با فارغ‌التحصيلي‌اش اتفاق افتاد. پس از انقلاب نيز تا رسيدن به اولين نقش مهمش در «ايستگاه/ يداله صمدي/ 66» تنها حضوري كوتاه در فيلم مهجور «موج توفان/ منوچهر احمدي/ 59» و همكاري با افرادي چون داريوش مودبيان و اسماعيل خلج در چند تله‌تئاتر را تجربه كرد.
«ايستگاه» فيلم خوش‌ساخت و جدي زنده‌ياد صمدي پس از دو فيلم طنز، براي سجاديه فرصت خوبي بود تا هم در كنار بازيگري چون پورحسيني بياموزد و هم برخلاف فيلم‌ها و فيلمنامه‌هاي عمدتا بي‌حضور موثرِ زنان در نيمه اول دهه 60  در فيلمي كه نقش زن مهمي در داستان خود داشت، حضور يابد. در فيلم كمتر ديده شده «سِفرعشق/ ابوالحسن داودي/ 67» آنچنان به چشم نيامد تا شاه‌نقش زيور در فيلم درخشان «دندان مار/ مسعود كيميايي/ 68» كه نقش متفاوت زن جنوب شهري با آن خشونت در برابر آدم‌ها و محيط نابسامان و چهره‌اي معصوم و درد كشيده در برابر برادرش رضا (تنها پناهش) به مدد نگاه و حضور فيلمسازي چون كيميايي با جبران يك دهه كم‌كاري سكوي پرش بلندي براي او شود. كيميايي در كنار شخصيت‌هاي مرد فيلم‌هايش، زناني را نيز به تصوير مي‌كشد كه به دليل شناخت دقيق او از ويژگي‌هاي شخصيتي و طبقه اجتماعي آنها فضاي لازم را براي بازيگرش ايجاد مي‌كند تا ديده شود. پس از انقلاب و درخشش فريماه فرجامي در سه نقش متفاوت فيلم‌هاي «خط قرمز»، «تيغ و ابريشم» و «سرب»، نوبت سجاديه بود كه توانايي‌هايش را در فيلمي از كيميايي به رخ بكشد. اشاره‌اي به يكي از سكانس‌هاي فوق‌العاده موثر فيلم مويد اين موضوع است. در ميزانسني فوق‌العاده زيور كه در شرف جدايي از همسر معتادش است، در حالي كه در كنار وانتِ هندوانه‌اش با او كه در ميانِ دشتي از ماشين‌هاي اسقاطي پرسه مي‌زند با صداي بلند كل‌كل مي‌كند، متوجه حضور برادر تازه‌رسيده‌اش مي‌شود و ناگهان در مواجهه با او چهره و لحنِ مهاجم و پرخاشگرش تبديل به بهت و معصوميت و استيصال زني تنها مي‌شود: «از اين‌ورا داداش!
 اومدي پيشم بموني؟» و سپس به دنبال رضاي پريشان كه او نيز به دنبال پناهي آمده، به آن‌ سوي جاده مي‌رود. نحوه صحبت، حركت و بازي سجاديه با آن حالت جلو كشيدن روسري در ميان ماشين‌هاي سرگردان در رفت‌وآمد، صحنه‌اي بسيار موثر و به يادماندني را رقم مي‌زند. رضايت كيميايي از بازي او سبب شد تا سال بعد نقش گلبختِ فيلم متفاوتش يعني «گروهبان» را هم به او بسپرد. گلبخت، زن مهاجري كه در نبود شوهرش براي گذران زندگي در يك تعويض روغني به كار مشغول است، هر چند شباهت‌هايي به زيور داشت، اما جنس بازي عمدتا در سكوتِ سجاديه شخصيتي به يادماندني را در آن فيلم شكل مي‌دهد. در سكانس افتتاحيه فيلم -كه يكي از سينمايي‌ترين افتتاحيه‌هاي فيلم‌ها است- گلبخت كه در چاله زير ماشين در حال تعويض روغن است با ديدن پوتين‌هاي زوار دررفته از فاصله بين زير ماشين و كف مغازه، متوجه بازگشت شوهرش از جنگ پس از مدت‌ها مي‌شود؛ او درحالي كه نور چراغ تونلي در دستش بر صورتش مي‌لغزد، بي‌هيچ ديالوگي، بغض و تنهايي و اميدش را فقط با حركات ظريف چهره و نگاهش بازمي‌تاباند و با خم شدن گروهبان و ديدن چهره‌اش در آن فضاي محدود به اشك مي‌نشيند. ديالوگِ نگاه‌هاي اين سكانس اوجي را در بازي‌هاي سجاديه و نجفي و ملكي (برادر گروهبان) مي‌آفريند كه خلقش فقط از فيلمسازي چون كيميايي برمي‌آيد. در ادامه نيز دو تك‌گويي تلخ و سرد و پر‌حس او در برابر شوهرش (قهرمان غالبا خاموش فيلم) يكي در اولين حضور گروهبان در خانه و ديگري پس از ضرب و شتمش كه با صورتي باندپيچي روي تخت بيمارستان خوابيده، آميزه‌اي از اميد و نااميدي و نگراني و اضطراب را با بازي ظريفي (آن هم عمدتا با چهره و نگاه و لحن) به نمايش مي‌گذارد.
«ردپاي گرگ» درسال 71 سه‌گانه همكاري سجاديه با كيميايي را كامل مي‌كند. «طلعت» كه سال‌هاست از رضا بي‌خبر است و با دوختن لباس عروس گذران مي‌كند، با برگشت او دوباره به دنياي عشق و خون و معرفت پرتاب مي‌شود. عاشقانه‌هاي طلعت و رضا در سكانس معروف عكس گرفتن ابتداي فيلم و سپس خيال رضا پس از برگشت و شبي كه در هتل دربند مي‌گذراند، جنس بازي ديگري از او را به نمايش مي‌گذارد كه متاسفانه بيشترش در نسخه‌هاي موجود سانسور شده است. 
سجاديه هر چند در سال‌هاي پاياني دهه 60 موقعيت بسيار مطلوبي در سينما پيدا كرده بود، اما از پيشنهاد داود ميرباقري براي بازي نقش پرافت و خيز «رعنا» در سريالي به همين نام نيز استقبال كرد تا نقش مهم ديگري را به كارنامه‌اش بيفزايد. اين كار متفاوت ميرباقري پس از«گرگها» و نقش زني كه در بخشي عيني به دنبال پسرش مي‌گردد و در بخشي ذهني با همسر كشته شده‌اش در ارتباط است، باز هم مهارت او را در ترسيم خلاقانه نقشي خوب نوشته ‌شده يادآوري مي‌كرد. او در نيمه اول دهه 70 تنها در دو فيلم حضور يافت: اولين ساخته احمدرضا معتمدي «هبوط/72» كه هر چند اقبالي در اكران نداشت ولي در جشنواره دوازدهم فجر براي اولين‌بار او را كانديداي جايزه بازيگري كرد و «آرايش مرگ/ افشين شركت/ 73» كه فيلمي حادثه‌اي بود در امتداد اين ژانرِ در آن سال‌ها محبوب كه از حيث بازيگري دستاوردي برايش نداشت. او در سال‌هاي مياني دهه 70 كه توليد تله‌تئاتر رونق بيشتري پيدا كرده بود، با همكاري كارگرداناني چون داريوش مودبيان و منيژه محامدي در چند تله‌تئاتر نظير «پرده عجايب» و «خانه عروسك» نيز حضور موفقي داشت.
 در سال 75 احمدرضا درويش، فيلمسازي كه فيلم چهارمش «كيميا» در حيطه سينماي جنگ خوش درخشيده بود، نقش اصلي زن فيلم جنگي «سرزمين خورشيد» را به سجاديه سپرد. اين فيلم كه حدود يك‌‌سوم اولش حال و هوايي جنگي و دوسوم بعدي به صورت فيلمي جاده‌اي بود، فضاي متفاوتي نسبت به فيلم‌هاي قبلي سجاديه داشت و نقش «هانيه» امدادگري كه پس از درگيري‌هاي اوليه فيلم به اتفاق يك نوزاد براي نجات از دست دشمن اجبارا با چند نفر ديگر همسفر مي‌شود، نقش پرتحرك و سختي بود كه او با چهره‌اي مصمم به خوبي آن را به تصوير كشيد و برخلاف نقش‌آفريني‌هاي موفق قبلي‌اش كه در جشنواره فجر ناديده گرفته شده بودند، در اين فيلم توانست سيمرغ جشنواره پانزدهم را هم به دست بياورد. اين توفيق سبب شد تا زنده‌ياد «رسول ملاقلي‌پور» كه سينمايي عمدتا مردانه داشت، او را براي نقش اصلي فيلم خوبِ «هيوا» برگزيند. فيلمي كه بخش‌هايي از آن روايت زني بود كه جهت پيدا كردن اثري از همسر مفقودالاثرش به محل تفحص مي‌آيد و بخش‌هايي ديگر از آن در روايتي ذهني به مرور خاطراتش با او مي‌پردازد. 
حفظ مرزهاي واقعيت و خيال كه در انتها به نوعي درهم مي‌آميزند، بازي ظريفي را مي‌طلبيد كه سجاديه به خوبي از پس آن برآمد و براي بار ديگر در جشنواره هفدهم نيز جزو نامزدها بود.
دومين همكاري سجاديه با معتمدي در «زشت و زيبا/ 77» نيز همچون فيلم اول به چشم نيامد. به تدريج با تغيير موضوعات و فضاي سينما پس از تحولات فرهنگي اواخر دهه از يك‌سو و گزيده‌كاري سجاديه از سوي ديگر كارنامه كاري او در دهه 80 را منحصر به دو فيلم «نگين/ اصغر هاشمي/ 80» و «حوالي اتوبان/ سياوش اسعدي/ 87» مي‌كند كه هر چند فيلم‌هاي اجتماعي شريفي هستند، اما نقش‌هايش چيزي به كارنامه با كيفيت او نمي‌افزايد. چند فيلم و سريالش در دهه 90 نيز ويژگي خاصي نداشتند و شايد بتوان اقتضائات حرفه‌اي يا شغلي را به عنوان دليلي براي حضور او عنوان كرد. به هر حال به دلايلي كه در ابتداي اين نوشتار ذكر آن رفت، حضور زناني كه اتكاي‌شان به هنرشان باشد تا ظاهر و چهره در سينماي ما بسيار معدودند و به جرات گلچهره سجاديه يكي از اين هنرمندان است كه به گواه كارنامه كم‌حجم و باكيفيتش، خصوصا در 6 حضور ماندگارش در «دندان مار»، «گروهبان»، «ردپاي گرگ»، «سرزمين خورشيد»، «هيوا» و «رعنا» يكي از زنان موفق و بي‌حاشيه سينماي ايران است كه متاسفانه سال‌هاست كه كمتر كارگردان و نقش و فيلمي كه بتواند ظرفيت‌هاي بازيگري‌اش را عيان كند در مسيركار حرفه‌اي‌اش قرار گرفته است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون