وكيلستيزي
عبدالصمد خرمشاهي
قتل يكي از همكاران جوانمان به نام «محمودرضا جعفرآقايي» در شاهرود بار ديگر جامعه وكالت را در بهت و غمي شديد فرو برد. متاسفانه از سالهاي گذشته هرازگاه شاهد بودهايم همكارانمان به دلايل مختلف توسط موكل يا طرف موكل، خود مورد بيمهري و حتي ضرب و شتم قرار گرفته كه بعضا منتهي به فوت آنان ميشود كه هميشه اين سوالات در ذهن وكلا و مردم به وجود آورده كه چرا و به كدامين گناه؟
نگارنده اين سطور علت اين امر يعني وكيلستيزي را كه حد نازل آن توهين و بيحرمتي كردن به وكلا و حدعلاي آن كشتن آنان در چند مساله ميداند؛ اول عدم آگاهي مردم از نقش و رسالت واقعي وكيل در محاكم و انتظارات فراقانوني خيلي از آنان كه به وكلا مراجعه ميكنند. دوم نگاه منفي رسانهها به خصوص رسانه ملي در سالهاي اخير به جامعه وكلا و وكيل. توضيح بيشتر اينكه در سالهاي اخير شاهد بودهايم كه در سريالها و فيلمهايي كه در رسانه ملي پخش ميشوند معمولا چهره وكيل وارونه جلوه داده ميشود و آنها را در حد يك دلال يا كارچارقكن و حتي بعضا كلاهبردار معرفي ميكنند.
سوم محدود كردن و كمرنگ كردن هر چه بيشتر استقلال كانونهاي وكلا توسط قواي حاكم به واسطه تصويب قوانين و مقررات مختلف كه در آنها سعي شده اختيارات كانونها هر چه بيشتر محدود شده و همان استقلال نيمه نيز از آنان گرفته شود و اين در حالي است كه ما ميدانيم وجود وكلاي آزاد و مستقل در كنار قضات مستقل قوه قضاييه را به رسيدن به اهداف خود به خصوص هدف اصلي خود يعني تعميم يا بسط عدالت در جامعه يا برخورد با ظالمان و زورگويان كمك خواهد كرد. چهارم اينكه ما ميدانيم جامعه ما جامعهاي است كه سطح مدارا و مماشات مردم با يكديگر به شدت رو به تنزل رفته و آستانه خويشتنداري آنان بسيار نازل شده است. پارهاي از مردم در مقابل كوچكترين مسائل حالت تهاجم و پرخاشگرانه به خود ميگيرند و تاب خويشتنداري خود را از دست ميدهند.
آمار جرايمي از قبيل ضرب و جرح و نزاع و توهين و مزاحمت به حكايت از پروندههاي مفتوح در محاكم كم نيستند.
پنجم عدم تجربه و مشكلات مالي وكلاي جوان كه آنان را ناگزير به پذيرش هر پروندهاي ميكند و دادن وعدههاي بيمورد و خلاف قانون به موكلان خود و پارهاي از نابسامانيهايي شبيه اينگونه موارد خود ميتواند زمينهساز و بستر چنين حوادثي شود. وكلاي سرپرست و كانونهاي وكلاي دادگستري در جهت ارشاد و انتقال تجربه و هدايت وكلاي جوان نقش بسيار مهمي ميتوانند ايفا كنند و به خصوص وكلاي جوان در كنار فراگيري دروس مختلف قطعا نياز به تجربه و راهنمايي پيشكسوتان خود دارند تا راهي را كه ميروند به ناكجاآباد منتهي نشوند. متاسفانه به دليل فقدان امكانات كافي در كانونهاي وكلا و عدم وجود وكلاي باتجربه و كارآمد و دلسوز به اندازه كافي اين فرصت را از كارآموزان و وكلاي جوان گرفته است.
اغلب وكلاي جوان مجبورند خود كسب تجربه كنند و معلوم است كه اينگونه تجربه كسب كردن چه بهاي سنگيني براي آنان دارد. خلاصه كلام آنكه تا رسالت و نقش وكلا در محاكم براي مردم توجيه نشود و باورهاي غلط و نگاه عنادورزي جامعه به وكلا كه خود معلول مسائل پيش گفته است، تصحيح نشود خيلي خوشبينانه است كه تصور كنيم خود به خود مساله وكيلستيزي از جامعه ما رخت خواهد بست.