درمانهاي غيرمتعارف
شينا انصاري
همينطور كه ابروهايم را برميدارد با نگاهي به موهاي كوتاهم ميپرسد شما بيمار بودين؟ ميگويم بله كنسر پستان دارم و تحت درمانم. با لحني دلسوزطور ميگويد «و شيمي شديد؟» منتظر پاسخم نميماند و انگار ميخواهد هرچه سريعتر آنچه در ذهن دارد به زبان بياورد، تند ميگويد چرا شيمي؟ چرا قبول كرديد؟ شيمي يه جا رو درست ميكنه و ده جاي ديگه رو خراب! اگه بخواهيد من جايي رو ميشناسم كه با روشهاي كاملا طبيعي سلولهاي سرطاني را نابود ميكنند. وارد گفتوگويي كه دوست دارد نميشوم و سكوت ميكنم. قبلا هم اين جملات را شنيدهام و اطلاعات افرادي را از دوست و همكار دريافت كردهام كه به روشهايي غير از شيوههاي متداول پزشكي ادعاي درمان سرطان را دارند. احتمالا اين موضوع نه در كشور ما كه در جهان مخاطبان خود را دارد. يادم ميآيد اين اظهارنظرها در سال گذشته كه در ميانه پروسه درمان و در رنج عوارض داروها به سر ميبردم، چقدر ناراحتم ميكرد. به افرادي فكر ميكنم كه با شنيدن اين جملات دچار ترديد و دودلي ميشوند و ممكن هست درمان را نيمهكاره رها كنند و به سراغ اين نوع درمانها بروند. در اينكه اينگونه روشها چقدر اثرگذار هست صاحبنظر نيستم، ولي ميدانم اين درمانها حتي در برخي افراد تحصيلكرده هم خواهان دارد. همكاري دارم كه خواهرش را به دليل سرطان معده از دست داده بود و اطلاعات فردي را در همان ابتداي ابتلا به بيماريام به من داد كه كارش ردخور ندارد و در پاسخ به پرسش من كه چرا خواهرت از دست رفت گفت چون اون شيمي شد! براي اينكه از اين درمان جواب بگيري نبايد شيميدرماني شوي. با اين حال من مسير مرسوم درمان را كه علم پزشكي پيش پايم گذاشته بود انتخاب كردم. مسيري كه در درمان پدرم ناكام بود و زندگي مادرم را نجات داد. اگر بخواهم منصف باشم بايد اعتراف كنم وقتي در اوايل سيسالگي به يك نوع بيماري خودايمني دچار شدم اين علم پزشكي بود كه توانست كمك كند بيماريام به فاز خاموشي برود و من دو دهه زندگي با كيفيت را تجربه كنم؛ كار كنم، درس بخوانم و مادر شوم. پس چرا نبايد به علم اعتماد كنم؟ درست است، جراحي سنگين، شيميدرماني و پرتودرماني انگار تمام نيروي زندگي من را چلانده و شايد هرگز توان جسميام به وضعيت سابق برنگردند. ممكن هست متاستاز و عود دوباره بيماري به سراغم بيايد يا هر اتفاق ديگري. به هر حال ياختهها، شرايط جسمي و تابآوري افراد در برابر بيماري با يكديگر متفاوت هست. اين منحصربهفرد بودن فقط در اثر انگشت هر انسان نيست، بلكه سلولهاي هر يك از ما منحصربهفرد هستند و دادههايي كه به بدن انسان ميرسد، همه لزوما منجر به يك خروجي نميشوند. اين را پزشك معالج بيماري خودايمنيام سالها قبل به من گفت كه نميدانيم در مقابل پالستراپي كه براي درمانت در پيش گرفتهايم چه پيش رو داريم؟ توفان يا ساحل آرام. از قضا بدن من به درمانها طي دو سال پاسخ داد، داروها كم و نهايتا قطع شد و من به ساحل آرام رسيدم. حالا در مواجهه با سرطان چطور ميشود، نميدانم. پاسخ اين سوال را پزشكان هم نميدانند. با اين حال دلم به اين قرص هست كه در انتخاب مسير درمان يكبار ديگر به علم اعتماد كردهام كه پشتوانه بسيار محكمتر و غنيتري براي درمان بيماريهاي سخت چون سرطان دارد. اظهارنظر افراد بدون صلاحيت و نكوهش بيماران براي در پيش گرفتن درمانهاي متداول علم پزشكي هم بعضي وقتها وجود دارد مهم ايناست كه بتوانيم علم را از شبهعلم و درمان اصولي را از درمانهاي غيرمتعارف تمييز بدهيم و در بيراهه قدم نگذاريم.