عجايب خدا را
برويد اي حريفان بكشيد يار ما را به من آوريد آخر صنم گريزپا را
به ترانههاي شيرين به بهانههاي زرين بكشيد سوي خانه مه خوب خوشلقا را
وگر او به وعده گويد كه دمي دگر بيايم همه وعده مكر باشد بفريبد او شما را
دم سخت گرم دارد كه به جادوي و افسون بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را
به مباركي و شادي چو نگار من درآيد بنشين نظاره ميكن تو عجايب خدا را
مولانا