خاطرات سفر و حضر ( 263 )
اسماعيل كهرم
ادي، دانشجوي ممتاز دانشگاه ما بود. امريكا گاه كمكهايي به اين دانشگاه ميكرد كه كمترين آن يك ميليون […] بود و هواي امريكاييهاي دانشگاه را خيلي داشتند. ديوار حاشا هم بلند بود! بنده و ادي عضو تيم پينگپنگ دانشگاه بوديم. يك روز قرار گذاشتيم كه با هم به محل مسابقه برويم! قرار شد ساعت 5/7 به سفر بپردازيم، و يا به فرموده پدرم كه يك هوانورد بود: «چرخها بچرخند» اصطلاح هوانوردان براي شروع سفر چرخيدن چرخها بود. به هر حال ساعت8 ، 5/8 و بعد ساعت 9 و... 5/9 و بعد از... بالاخره زمان مسابقه سپري شد و بنده به فرموده عوام قال گذارده شدم. روز بعد ادي به سراغم آمد و گفت جمعه ميبخشي ولي تقصير من هم نبود و ادامه داد كه اينجا اين جور كلكها متداول است. بنده عرض كردم كه تا آنجا كه من ميدانم در جنگ ميتوان دشمن را فريب داد وقتي كه موضوع را بررسي كردم ديدم كه راست ميگفت. هر حيلهاي را در مسابقات ورزشي ميتوان به كار بست تا حريف را به شكست بكشاني. جوانمردانه و غيره! البته بنده به هيچ روي توان سوار كردن حقه براي ادي را نداشتم و حيلهها در آستين داشت، مانند خريدن راننده تاكسي (پرداختن پول به راننده تاكسي براي نيامدن سر وقت) تلفن دروغين مبني بر تأخير زمان شروع مسابقه... و خلاصه انواع حقههايي كه الحق گاه ژني و فوق زيركانه هستند. در واقع وقتي كه […] براي ابداع حقه صرف ميكنند فراتر است از زماني كه صرف مسابقه ميكنند. به فرموده سعدي بزرگ:
اول انديشه وانگهي گفتار
داربست آمده است پس ديوار
اينجا هم ابتدا بايد به فكر حقه بود و بعد تمرين و ممارست ورزشي.