حريم امن محيطبان كجاست؟
آنچه سه روز قبل در مقابل ساختمان دادگستري كرمانشاه اتفاق افتاد قطعا يك تراژدي دردناك براي جامعه محيطباني كشور بود! و اين پرسش بار ديگر بيش از پيش مطرح است كه اساسا چرا خشونت عليه حافظان طبيعت در ايران، هر سال بيش از گذشته شدت مييابد؟ كشتار و ضرب و شتم محيطبانان و جنگلبانان - كه حاصل آن دهها كشته و صدها مجروح در چهار دهه اخير بوده- حالا با ترور محيطبان برومند نجفي، آنهم مقابل دادگاه، وارد مرحله جديدي از اعمال خشونت و جنايت عليه حافظان طبيعت ايران شده است. بدون شك اين حجم از ترور حافظان طبيعت و افزايش تخلفات شكار و صيد ريشه در عوامل مختلفي دارد. رشد بزهكاري در نتيجه افزايش سلاحهاي مجاز و غيرمجاز در كشور، افزايش مشكلات اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي، ضعف آموزشهاي عمومي محيطزيستي در كشور، فقدان آموزشهاي موثر و كارآمد پيش از خدمت و حين خدمت حافظان طبيعت، عدم حمايت موثر و اصولي قواي سهگانه از محيطزيست و حافظانش، فقدان قوانين شفاف و ناچيز شمردن جرايم زيست محيطي به عنوان بزه و جرم در برخي محاكم قضايي، تنها برخي از مهمترين دلايل افزايش يورش متخلفان به طبيعت و شدت گرفتن نزاع بين طرفين است كه به طور قطع وزن همه اين عوامل يكسان نيست و بررسي آن در اين گفتار نميگنجد. اما آنچه گستاخي متخلفان در تقابل با محيطبانان و حتي اقدام به ترور آنها را شدت ميبخشد، آگاهي نسبي جامعه از ضعف حمايت قضايي و قانوني از محيطبانان و جنگلبانان در كشور است. طبيعي است وقتي در مدت 4 دهه بيش از يكصد نفر از محيطبانان در درگيري و حين تعقيب و گريز شكارچيان كشته ميشوند و دستكم نزديك به 20 حكم «قصاص به اتهام قتل عمد» براي محيطباناني كه حين ماموريت اقدام به قتل شكارچي كرده بودند از سوي قضات در مراحل بدوي صادر ميشود، نميتوان انتظار داشت كه جرايم مرتبط به شكار و صيد، كاهش يابد! تنها مروري بر فهرست شهداي محيطباني نشان ميدهد اين رويه قضايي، بيش از آنكه براي متخلفان، بازدارنده بوده باشد، براي محيطبانان بازدارنده بوده است! به نحوي كه محيطبانان را از دست به سلاح شدن به دليل ترس از اعدام، عملا بازداشته تا جايي كه مردن با شليك شكارچيان را به مردن با چوبه دار ترجيح دادهاند كه شمار شهداي محيطزيست چندين برابر شكارچيان است! گرچه تا به امروز از مجموع نزديك به 20 حكم قصاص صادر شده، تنها يك حكم قصاص در كرمان اجرا شده (البته يك محيطبان ديگر هم چند سال قبل دو روز پيش از اجراي حكم در زندان سكته قبلي كرد و جان باخت) و ساير موارد يا در مراحل بعدي رسيدگي قضايي، نقض شده يا با ميانجيگري و گذشت خانواده مقتول و دريافت چندين برابر مبلغ ديه و... محيطبان از مرگ نجات يافته اما ماحصل اين آراي قصاص در مراحل بدوي، اين باور نادرست را در جامعه و نيز در بين برخي خانوادههاي مقتولان ايجاد كرده كه گويي محيطبان اقدام به قتل عمد يك انسان كرده، پس بايد قصاص شود و اگر حكم نقض شود پس خودمان دست به كار ميشويم! برومند نجفي، محيطبان و مستخدم دولت بود كه در راستاي انجام وظيفه قانوني و محوله به همراه ديگر همكارانش با متخلفان درگير ميشود و متاسفانه شليك او منجر به مرگ يكي از آنان ميشود. او نه پدركشتگي با مقتول داشته و نه سناريوي قتل شكارچي را طراحي كرده بود! اما پدر شكارچي مقتول از مدتها قبل تلويحا تهديد كرده بود. او گفته بود: «حق من دارد پايمال ميشود، از اينكه حق من ناديده گرفته شده دارم رواني ميشوم، اگر اينطور پيش برود كار به جاهاي بد ميكشد!» و حتي در جاي ديگري از صحبتهايش ميگويد: «گفتم شما به پرونده دست نزن و حكم را لغو نكن تا زمان خودش برسد و تصميم بگيرم!» آنچه او براي خودش حق تصور ميكرد، حكم قصاص محيطبان به اتهام قتل عمد است تا جايي كه حتي انتظار دارد سازمان محيطزيست پرونده محيطبانش را پيگيري هم نكند! لغو حكم قصاص محيطبان نجفي يا ترس از لغو اين حكم، حالا باعث شد تا خانواده مقتول براي آنچه حق خود ميدانست دست به يك اقدام تروريستي بزند و علاوه بر به رگبار بستن محيطبان، حتي جان همراهان محيطبان را هم به خطر انداخته و يك سرباز محافظ را هم با ضربات تبر روانه بيمارستان كنند! آيا آنهايي كه ميپندارند به جاي پيگيري حقوقي، سازمان محيطزيست ميبايست به شيوه كدخدامنشي، رضايت از خانواده مقتول ميگرفت، واقعا ميپندارند كسي كه حاضر ميشود براي
به دست آوردن آنچه حق خود ميداند، دست به سلاح گرم و سرد ببرد و ديگري را بكشد و بيگناهان ديگري را روانه بيمارستان كند، اساسا اين فرد ميتواند گذشت هم داشته باشد؟ اگر پاي چوبه دار، او گذشت نميكرد، همين افرادي كه امروز به سازمان محيطزيست خرده ميگيرند، باز هم خرده نميگرفتند كه سازمان كوتاهي كرد و به جاي پيگيري حقوقي، اينقدر دست دست كرد تا يك محيطبان به دار آويخته شود؟! پدر شكارچي مقتولي كه از تريبون رسانهاي استفاده كرده و مدعي شده بود به دليل عدم كشف شكار و اسلحهاي از فرزندش يافت نشده و خودش و خانوادهاش هميشه دوستدار جنگل هم بودند اساسا خودش چطور سلاح جنگي داشته كه با آن حتي ميتواند يك انسان دست و پا بسته را به رگبار ببندد؟! سالهاست كه محيطباني در اين كشور مساوي است با مرگ! ضمن اينكه هيچ ارادهاي براي حفظ محيطزيست در سطح حاكميتي وجود ندارد، گويي حفظ محيطزيست به مثابه استخوان در گلوي مانده است! وقتي براي ميليونها هكتار از زيستگاههاي كشور در مناطق تحت حفاظت و غيرحفاظتي مجوز كشاورزي و معدنكاوي و جادهسازي و پتروشيمي و رزمايش و... صادر ميشود عملا حفاظت از جانوران وحشي از دست شكارچيان درحالي كه زيستگاه بهشدت رو به تخريب است، يك طنز تلخ است. در اين ميان محيطبانان بايد از چيزي حفاظت كنند كه اساسا اعتقاد و باوري به حفظ آن وجود ندارد! ولي چون از قديم رسم بر حفاظت بوده، پس بايد حفاظت كنند! به همين دليل كمترين حمايتهاي مادي و معنوي و حقوقي و قضايي از محيطزيست و حافظانش ميشود. محيطبانان يا بايد حين درگيري به ضرب گلوله شكارچيان كشته شوند يا اگر هم از سلاح استفاده كنند و شكارچي با شليك آنها كشته شد، بايد سالها پشت ميلههاي زندان و با ترس از اعدام و مجازات قصاص همه روزه بميرند و زنده شوند. آيا وقت آن نرسيده كه يكبار براي هميشه قانونگذار تكليف خود را با مقوله حفاظت و به طور خاص جرايم شكار و صيد و حرفه محيطباني به طور شفاف مشخص كند؟ تا هم تكليف شكارچيان غيرمجاز روشن شود و هم محيطبانان؟ در غير اين صورت دستكم اسلحه را از محيطبانان بگيريد و به جايش يك شاخه گل مصنوعي يا قلم يا چوبدستي به محيطبانان بدهيد! در اين صورت محيطبانان فقط از جبهه شكارچي مورد حمله قرار ميگيرند و كشته ميشوند! نه اينكه از سوي شكارچي و خانواده شكارچي و دادگاه و... هميشه ميبايست در محاصره مرگ و خطر اعدام و ترور قرار داشته باشند!