تاملي درباره نامگذاري خيابانها با اسامي هنرمندان
دلاوران كوچه دلگشا
اميد جوانبخت
چندي قبل كه از پل پاركوي رد ميشدم به ياد دوراني افتادم كه در آن تقاطع پلي نبود و در ضلع شمال شرقي آن شعبه چادري كوروش (از اولين فروشگاههاي زنجيرهاي كه شعبه اصلي آن روبهروي سينما آفريقا بود) خودنمايي ميكرد و خبري از اين ترافيك در هم تنيده و مخلِ اعصابِ بالا و پايين و چپ و راست چهارراه نبود. در لابهلاي انواع آلودگيهاي متنوع صوتي، تصويري و شهري، در جنوب شرقي چهارراه روي تابلويي نام «محمدرضا لطفي» را ميبينم. البته اين خيابان بيشتر حكم كنارگذر ورودي مدرس را دارد تا معبري مستقل و بيشتر ايستگاه تاكسيهاي خطي است؛ اما همين هم غنيمتي است. رو به جنوب وليعصر اتفاقات شهري بعضا خوب و عمدتا بد به موازات هم به چشم ميآيد. از مهمترين اتفاقات آزاردهنده يكي اينكه در امتداد سياستهاي كاسبكارانه شهري خصوصا دو دهه اخير كه برجهايي بيتوجه به حال و هوا و مقياس و زيرساختهاي معماري و شهرسازي اين خيابان هريك به شكلي ساخته شدهاند (و حتي دو بناي عظيم كه بيش از دو دهه است كه در مرحله اسكلت متوقفند و تبديل به آلودگي بصري محيطي شدهاند)، بافت فضاي سبز پايتخت نيز به تدريج (و گاه به سرعت) رو به اضمحلال و نابودي است.
اغلب درختهاي چنار قديمي وليعصر در محدوده پارك وي تا نيايش قطع شده و اثري از آن پرسپكتيو خاطرهانگيز درختانِ سر به هم رسيده اين خيابان نيست. در عوض درختهاي بريدهشده تبديل به محل هنرنمايي! افراد عمدتا بيذوق و سليقه شده تا پيكر بيجان شده اين درختانِ بدعاقبت را به انواع قفل و قفس و پرندههاي چوبي و آهني بزك كنند. حتي در برخي برگهاي فلزي جاي شاخ و برگ واقعي را گرفته كه موقعيتي كاريكاتورگونه و تاسفباراست. البته مجسمههاي شهري مقوله مهمي است كه متاسفانه سالهاست مغفول واقع شده اما در كنار اين اتفاقات عمدتا نامطلوب، نامگذاري اغلب كوچههاي اين محدوده به نام بزرگان موسيقي ايراني آنهم بيتبليغات و شوآفهاي معمول و رايج پيش از انجام كار برخي مسوولان (كه در مواردي آنقدر حساسيت ايجاد ميكند كه اصل كار منتفي ميشود) جاي تقدير دارد. در اين برهوتِ نگاههاي فرهنگي و كارشناسي و فارغ از حبوبغضهاي جناحي و سياسي در مديريتها، باني اين امر هر فرد يا شورايي بوده قابلستايش است. آنقدر به برخوردهاي توام با بيمهري مديران خرد و كلان نسبت به هنرمندان راستين و اثرگذار عادت كردهايم كه از اين كار ساده ذوقزده ميشويم. نامگذاري به نام هنرمنداني كه خوشبختانه سايه حضورشان بر فرهنگ اين مرز بوم گسترده است - كه انشاءالله گسترده بماند- افرادي چون «فرهاد فخرالديني» آهنگساز تواناي 85 ساله كه آثار خاطرهانگيزش در گلها و موسيقي فيلمها و سريالهايي چون «كمالالملك/ حاتمي» و «امام علي/ ميرباقري» ماندگارند تا خانواده اصيل «كامكارها» كه تركيبشان اركستري كامل است و آثاري متعدد و ماندگار خصوصا فولكلورشان همواره مثالزدني است و كوچهاي ديگر كه سابقا ناهيد ناميده ميشد با افزودن نام كوچك حسن، مزين به نام «حسن ناهيد» استاد ني شده؛ اما تعدادي ديگر از كوچهها به نام هنرمندان خلاق و موثري نامگذاري شده است كه متاسفانه درگذشتهاند؛ از «همايون خرم» (91-1309) با آن همه تصانيف ماندگار و حق عمدهاي كه بر گردن موسيقي ايراني دارد تا «فرامرز پايور» (88-1311) بزرگمرد بيحاشيه سنتور. بر تارك كوچهاي ديگر نام «مرتضي حنانه» (68-1301) ميدرخشد كه فقط موسيقي متنوع، فوقالعاده و تاثيرگذارش براي سريال «هزاردستان/ حاتمي» كافي است تا نامش در اين عرصه براي هميشه بماند. كوچهاي عنوان «فرهاد مهراد» خواننده خاص آثار خاطرهانگيز پاپ را كه متاسفانه در سالهاي پاياني عمرش با بيمهريهاي زيادي مواجه شد بر پيشاني دارد.
در اين بين نام «نجف دريابندري» (99-1308) مترجم و نويسنده نامدار بر كوچهاي كه در زمان حيات در آن سكونت داشت و نام «همايون شهنواز» (96-1315) بر كوچهاي مقابل صداوسيما كه زماني درآن سريال خاطرهانگيز «دليران تنگستان» را ساخته بود نيز اين اقدام فرهنگي را تكميل ميكند. هر چند كوچههاي اين محدوده عمدتا كم عرضند -و اگر اهميت معابر را به عرض آنها بدانيم اغلب اين بزرگان شأنشان چنان است كه اتوباني به نامشان باشد- اما موقعيت شهري اين محدوده تا حدودي اين نقيصه را برطرف ميكند. هرچند نام نهادن معابر شهري به نام هنرمندان كمابيش قبلا هم به صورتي پراكنده اتفاق ميافتاد؛ نظير جمشيد مشايخي بر كوچهاي ما بين چمران و مقدس اردبيلي، محمدعلي كشاورز بر بلوار شمالي ميدان فرهنگ يا خسرو سينايي بر ميداني حوالي شيخ بهايي جنوبي اما به گمانم به صورتي متوالي و در كنار هم آنهم در جوار خيابان خاطرهانگيزي چون وليعصر كمنظير و ارزشمند است. زماني در سفري به باكو در آذربايجان شنيدم كه روي همه اسكناسهاي آنها هنرمندانشان نقش بستهاند. تكريم هنرمندان واقعي خصوصا چه در زمان حيات يا بعد از حياتشان هم نشان از درايت و نگاه فرهنگي مديران دارد و هم ميتواند آنها و آثارشان را كه قطعا برآمده از فرهنگ و اصالت بومي و ملي است - مانند مسعود كيميايي، ابراهيم گلستان، محمود دولتآبادي، عباس كيارستمي، هوشنگ ابتهاج، داريوش مهرجويي، فرهنگ شريف- را خصوصا به نسلهاي جوانتر بيشتر بشناساند. وليعصر يكي از مهمترين خيابانهاي پايتخت است كه در سير زمان دستخوش تغييرات و مخاطراتي بوده است كه عمدتا با حالوهواي اين خيابان در تعارضند و اگر به همين روال پيش برود، كمكم بايد آن ويژگيهاي فضاي شهري اين خيابان نوستالژيك را فقط در فيلمهايي چون «هامون/ مهرجويي» و «مادر/حاتمي» به ياد آورد.