تاملاتي در باب هنر عاشورايي
تسكين و شفا در كهن الگوها
بهرام كلهرنيا
هنر تراژيك ديني و عاشورايي از بنمايه و سابقه بسيار طولاني و عجيبي برخوردار است و درست مثل سرنوشت انسان است. ملتهاي مختلف هر يك با الگوهاي اعتقادي كه دارند ماجرايي شبيه به عاشورا را تجربه كردهاند. البته اين ماجرا در همه ملت شكل و شمايل حماسي به خود نگرفته است، اما به عنوان يك رخداد ديني ميتوانيم از آنها نام ببريم. مثل ماجراي به صليب كشيدن حضرت عيسي مسيح يا تراژديهايي كه درباره حواريون حضرت مسيح اتفاق افتاده است. همه اين رخدادها از قابليت بسيار بالايي براي بحث و گفتوگو برخوردار هستند. ميتوانيم به جنگهايي كه براي گسترش و تثبيت دينهاي مختلف در ميان ملتها رخ داده، اشاره كنيم كه در بسياري از موارد با شجاعت و دلاوريهاي سربازان و سرداران همراه بوده است. همه اين موارد در شمار تراژديهاي آييني و اعتقادي هستند. ايرانيها كه بيشترشان باور اعتقادي و قلبي به تشيع دارند، پرچم عاشورا را در دست دارند و اين پرچم متصل به تمام تراژديهاي اعتقادي و آرماني است كه در طول تاريخ ايران رخ داده است. زماني كه از عاشورا از اين منظر سخن به ميان ميآيد، سنت ما در تراژدي ديني به عنوان يك سنت ريشهدار و اصيل خود را نشان ميدهد و اين بسيار اهميت دارد. براساس بررسيهايي كه انجام شده، پيش از اسلام نيز ما سوگ سياوش را داشتهايم و اين سوگ در نقشونگارها، نقاشيها، حجمها و شعر و ادبيات روايي و داستاني ما نمود هنري پيدا كرده و حفظ شده است و بعدها با سنت عاشورايي ما پيوند خورده و اين سنتها يكديگر را در گذر زمان كامل كردهاند و يك پلان گسترده با سنتهاي نيرومند و كامل به وجود آوردهاند كه در اين سنت، شاهد خصايص مشتركي هستيم. از مهمترين خصايص اين سنت ميتوانيم به مردمي بودن آن اشاره كنيم. در واقع اثر هنري مثل پرچمي است كه مردم عادي آن را به دست ميگيرند. مردم عادي در مراسم سينهزني و عزاداري سرور و سالار آزادگان جهان، علم را كه يك نشان است، به دست ميگيرند يا بر دوش حمل ميكنند. آنها علم را در ميان خيل عزاداران ميچرخانند. ما در اين علم بسياري از نقشها، نشانهها، رمزها و شعرهايي را كه مرتبط با هنر عاشورايي است، ميتوانيم مشاهده كنيم. همه اين نشانهها از جنبه هنري برخوردار هستند و اتفاقا توسط مردم خلق و در گذر زمان حفظ شدهاند و در روز عاشورا مردم آن را به دست گرفتهاند.
در محرم شاهد بيرون كشيدن يك پرچم بيانگر، براي روز و معنايي معين هستيم. بعد شاهد پنهان كردن اين پرچم تا سال بعد هستيم. در واقع در هنر عاشورايي زمان و مكان از اهميت ويژهاي برخوردار است. در اين هنر، شاهد ارتباط تنگاتنگ با ادبيات، تودههاي مردمي، درام، موسيقي و ريتم و نقش و نگار هستيم. در واقع هنر عاشورايي از يك پيكره يكپارچه برخوردار است و تمام عناصر شكلدهنده آن به خوبي با هم چفتوبست شدهاند. اين هنر همچون يك درام اجتماعي در تقويم زماني معين به روي صحنه ميرود و شاهد بازخورد خوبي در جامعه است. اين هنر از سوي مردم با اقبال خوبي مواجه ميشود و مردم به شدت به هنر عاشورايي احساس تعلق و نياز ميكنند. در هنر عاشورايي شاهد كاركرد كهن الگوها هستيم و مردم در مواجهه با هنر عاشورايي به گونهاي تسكين مييابند و گاه شفا ميگيرند. در واقع هنر عاشورايي در شكلگيري و تحقق آرزوهاي مردم سهم دارد.
اما هنرمند معاصر كه انديشه و رويكرد مدرني دارد در مواجهه با هنر عاشورايي بايد چه كار كند. اگر هنرمند معاصر نيز بخواهد چنان كاري در رديف هنر عاشورايي سنتي انجام بدهد، اينجاست كه گفتوگو وجوه بحثپذيري پيدا ميكند. من معتقدم كه ما ميتوانيم يك ليست بسيار پرتنوع از رمزهاي تراژدي عاشورايي و مختصات آن را به مثابه نشانهها و رمزهاي آركي تايپي استخراج كنيم و بر اين رمزها و نشانه با كمك شيوههاي مدرن متمركز شويم.
يك نقاش، يك مجسمهساز، يك بازيگر، يك فيلمساز و يك نويسنده ميتواند كنار اين ماجرا قرار بگيرند. ما نيازمند بحث و نقد جدي در اين حوزه هستيم تا به بازپردازش برخي مفاهيم و شيوههاي بياني به شيوه جديد دست يابيم. به نظر من بيشتر گفتوگوهايي كه تاكنون درباره هنر عاشورايي انجام شده بسيار سطحينگر و به بياني در شمار ادبيات زرد قرار ميگيرد. ضرورت اين وجود دارد كه با بهرهگيري از ادبيات انتقادي سراغ هنر و ادبيات عاشورايي برويم و سطحينگرانه با اين هنر مواجه نشويم.
هر انسان ايراني در موقعيتهاي مختلف زماني و مكاني ريشههايي از ادبيات و هنر عاشورايي را با خودش حمل ميكند و اين ريشهها در زمانها و موقعيتهاي مختلف خودشان را نشان ميدهند.
من باور دارم هنر عاشورايي مثل دارو براي درمان دردها عمل ميكند، مثل نيرويي براي تغيير وضعيت عمل ميكند. ما در مواجهه با هنر عاشورايي با مفاهيم پيچيدهاي مثل سلحشوري، دفاع از حق، دفاع از راستي، ارزش دوستي و ارزش مادري مواجه هستيم و اين مفاهيم همواره در طول تاريخ از ارزش بالايي برخوردار بودهاند.
باور شخصي من اين است كه هنر عاشورايي هنري كاملا ايراني است و از سرچشمه قومي و نژادي ديگري برخوردار نيست، اما فرآيند ايدئولوژيك آن اسلامي است. البته اين فرآيند كاملا اسلامي نيست، بلكه بخشي از بنمايه آن ريشه در فرهنگ و ايدئولوژي ايراني دارد. شما اگر متون عاشورايي را بررسي كنيد، درمييابيد كه بخش عمده و مهم اين ادبيات با زبان فارسي عجين شده و با اين زبان خلق شدهاند و تعداد آثاري كه درباره تراژدي عاشورا خلق شدهاند بسيار انگشتشمار هستند.
بر اين اساس ميتوانيم ادعا و ثابت كنيم كه اگر اقوام ديگري در جهان شيعه هستند به يك شيوه و روشي با فرهنگ و مدنيت ايران متصل هستند و سهم ايرانيها در گسترش تشيع در جهان انكار نشدني است.
پرچم شيعهگري براي آزاديخواهي توسط ايرانيها در جهان به اهتزاز در آمده است. اين سخن من شايد برخي دوستان كه با تعصبي خاص به اين موضوع ميپردازند را آزرده كند. پاسخ من به اين گروه از دوستان اين است كه لطفا برگرديد به عقب و تاريخ را مطالعه كنيد. تاريخ به آنها كمك خواهد كه به رگ و ريشه ايراني تشيع پي ببرند.
من معتقدم كه در تراژدي عاشورا شاهد رگ و ريشه ايراني هستيم و اين موضوع در هنر و ادبيات عاشورايي مشهود است. سابقه اين تراژدي در اسطورههاي تاريخي و در هستيشناسي ما ايرانيها جايگاه ويژهاي داشته و تطابق آن با قيام عاشورا تركيب بسيار پرقدرت و جذابي شده است.