راز جنايت و سرقت در نياوران
تابستان سال ۶۳ بوي تعفني كه در يكي از محلههاي نياوران به مشام ميرسيد، طاقت ساكنان مجتمع را طاق كرده بود. چند روزي بود كه بو از يكي از آپارتمانها به مشام ميرسيد، اما با گذشت زمان اين بو بيشتر و غيرقابل تحمل شده بود. ساكنان مجتمع چند باري سراغ همسايه خود رفته و زنگ در را زده بودند اما كسي جوابشان را نداده بود. آنها ميدانستند كه ساكنان اين آپارتمان زن و مردي مسن هستند كه مدتي است در آن زندگي ميكنند و با اين تصور كه آنها به مسافرت رفتند روزهاي نخست به ماجرا توجه نكرده بودند، اما در نهايت با شدت گرفتن بو باعث شد كه پليس را در جريان قرار بدهند. يكي از ماموران تجسس در آن زمان گفته بود: «آن روز با يكي از ماموران وارد محل شديم. بوي بدي كه از آپارتمان به مشام ميرسيد بوي جسد بود كه متعفن شده بود. اين را بر اساس تجربياتي كه داشتم حدس زدم. براي همين هماهنگيهاي قضايي را انجام داديم و پس از تخريب قفل در وارد آپارتمان مورد نظر شديم. منشا بوي تعفن اتاق خواب بود. وارد آنجا كه شديم جسد پيرزن و پيرمردي را ديديم كه به تخت بسته شده بودند و پتويي كه روي آنها كشيده شده بود در هواي گرم تابستان زمان فساد اجساد را سرعت بخشيده بود. ماجرا را سريع به قاضي جنايي تهران گزارش كرديم. لحظاتي بعد تيمهايي از پزشكي قانوني هم در محل حاضر شدند. كبودي روي گردن زوج مسن نشان ميدادند كه آنها بر اثر خفگي به قتل رسيدند. خانه به هم ريخته بود و در گاوصندوق باز بود. به نظر ميرسيد كه جنايت با انگيزه سرقت رخ داده اما قاتل چه كسي بود؟ در ابتدا به بررسي نحوه ورود قاتل به داخل خانه پرداختم. هيچ اثري كه نشان دهد آنها به زور وارد شدند، ديده نميشد. درب ورودي كاملا سالم بود، همسايهها هم صدايي نشنيده بودند. به نظر ميرسيد كه قاتل يا قاتلان با خانه آشنا بودند. آنها وسايل زيادي را هم به سرقت برده بودند و همين مساله نشان ميداد كه احتمالا انگيزه جنايت سرقت بوده است. براي پيدا كردن ردي از قاتل به تحقيق درباره ردي از قربانيان پرداختيم. پيرمرد و پيرزن به تنهايي زندگي ميكردند و دو دخترشان ساكن يكي از كشورهاي خارجي بودند. در ادامه به تحقيق از همسايهها پرداختم تا شايد سرنخي از فردي آشنا كه به اين خانه رفت و آمد داشته به دست بياورم. يكي از همسايهها گفت: قربانيان سالهاست كه اينجا زندگي ميكنند. زوج مسني كه آزارشان به كسي نميرسيد چند روزي بود كه آنها را نميديدم، اما با اين احتمال كه به مسافرت رفتند پيگير ناپديد شدنشان نبودم. تا اينكه بوي تعفن امانمان را بريد. دختران آنها ايران نيستند اما خانم ميانسال براي اين دو قرباني كار ميكرد. چند روزي است كه او را نديدم. اولين سرنخ را به دست آورده بودم. ناپديد شدن اين زن ميانسال اين احتمال را براي من مطرح كرد كه او از راز جنايت باخبر بوده در ادامه بررسيها متوجه شدم كه اين زن به برخي ساكنان محل گفته كه به مسافرت ميرود و از آنها خواسته بود تا در غياب او از اين زوج مسن باخبر باشند. ممكن بود مسافرتش بهانهاي بيش نبوده و او براي اينكه ردي از خودش به جا نگذارد اين ادعا را مطرح كرده بود. تحقيقات براي دستگيري اين زن شروع شد و در نهايت با سرنخهايي كه همسايهها از او داشتند، توانستيم چند روز پس از كشف اجساد اين زن را پيدا كنيم. او را در خانهاش دستگير و به اداره پليس برديم، اما در تحقيقاتي كه از او انجام شد، معلوم شد كه زن ميانسال در اين جنايت دستي نداشته است. از اين زن در مورد قربانيان و روابطشان پرسيدم. به گفته اين زن آنها با كسي اختلاف و دشمني نداشتند ولي افراد زيادي به خانه آنها رفت و آمد داشتند. اين زن ميگفت كه جنايت كار دزدان است و آنها وسايل ارزشمند زيادي را از خانه بردند. حدود ۲۰ روز از ماجرا گذشته بود كه توانستيم با دختران اين زوج تماس بگيريم آنها كه از مرگ پدر و مادرشان شوكه بودند، راهي ايران شدند. تحقيقات ما ادامه داشت و هيچ سرنخي در دست نداشتم. چهل روز از كشف اجساد گذشت و دختران او ميگفتند كه پدر و مادرشان در ايران كسي را نداشتند و فقط همان زن ميانسال براي انجام دادن كارهايشان به خانه پدر و مادرشان ميرفته است. در حالي كه پرونده همچنان باز بود و تحقيقات ادامه داشت باخبر شدم كه دو نفر از اشرار شميران با هم به شدت درگير شدند. يكي از همكارانم براي پايان اين درگيري راهي محل حادثه شد. با اينكه دو مرد جوان با هم درگير بودند، اما هيچ كدام از ديگري شكايت نكرد. آنها مدعي شدند كه فقط با هم اختلاف دارند و مشكل را خودشان حل ميكنند. همكارم ميگفت كه به رفتار اين دو مرد شرور مشكوك است. او ميگفت: آنها به محض اينكه خودروي پليس را ديدند دست از درگيري برداشته بودند. بلافاصله موضوع را با قاضي هماهنگ كردم و از او مجوز ورود به خانه هر دو مرد جوان را خواستيم. به محض ورود به خانه اين دو مرد با تابلوفرشها و لوازم گرانقيمتي مواجه شديم كه بيشك متعلق به آنها نبود. دو مرد را دستگير و به اداره پليس منتقل كرديم. در تحقيقات، اين دو مرد جوان به نامهاي منصور و كريم نه تنها منكر سرقت بودند، بلكه ادعا ميكردند وسايل خانه امانت است. وسايلي كه در خانه اين دو مرد پيدا كرديم ممكن بود وسايل خانه پيرزن و پيرمردي باشند كه به قتل رسيده بودند. از دختران مقتول خواستيم به كلانتري بيايند. آنها در همان نگاه اول وسايل خانه پدريشان را ميان وسايل اين دو مرد تشخيص دادند. با به دست آمدن اين سرنخ و اطمينان از اينكه اين دو مرد جوان در اين جنايت دست دارند بار ديگر تحقيقات از آنها صورت گرفت. متهمان كه تا آن زمان منكر سرقت هم بودند با مشاهده مدارك ما به ناچار لب به اعتراف گشودند. منصور در اعترافاتش گفت كه درگيري ما بر سر تقسيم اموال مسروقه بوده است و زماني كه همكار شما آمد، ميدانستيم كه اگر حرفي بزنيم خودمان را لو ميدهيم. در مورد جنايت آن زوج را دورادور ميشناختم، كريم چند باري براي كارهاي تاسيساتي به خانه آنها رفته بود. ورود او به خانه و ديدن لوازم ما را وسوسه كرد تا نقشه سرقت بكشيم. قصدمان قتل نبود. اين تصميم را در آخرين دقايق گرفتيم.»