ازدواج جنجالآفرين يك خبرنگار
محمد بلوري
رقابتهايي كه خبرنگاران دو گروه حوادث كيهان و اطلاعات دو روزنامه برتر از سالهاي پيش از انقلاب اسلامي با هم داشتهاند جالب و شنيدني گاه شگفتآور بودهاند. يكي از رقابتهاي عجيب روز در سال ۱۳۴۰ زماني بين دو گروه سرويس حوادث اين دو روزنامه اتفاق افتاد كه مرد كمسوادي در تهران مدعي شد با مخلوط شيره چند نوع گياه صحرايي معجوني براي درمان بيماران سرطاني ساخته است. شربتي كه هر نوع سرطان را بهطور معجزهآسايي از ريشه ميسوزاند. اين مرد معالجهاش را با چند بيمار سرطاني آغاز كرد كه روز به روز بر تعدادشان افزوده ميشد. او هر روز يك قاشق به بيمار از معجونش ميخوراند و سعي داشت اسرار اين شربت پنهان بماند و فرمول تهيهاش به دست پزشكان سرطانشناس نيفتد.
با انتشار خبرها و گزارشهايي درباره اين مرد و شربت جنجالآفرينش در روزنامهها هر روز عدد بيشتري از شهرهاي دور و نزديك به پايتخت روي ميآوردند تا براي بيمارانشان نوبت درمان بگيرند. در ميان بيماران سرطاني مبتلاياني به چشم ميخوردند كه پزشكان جوابشان كرده بودند و خانوادهها اين بيماران را به دوش ميگرفتند يا روي تخت خوابانده بودند كه به تهران انتقالشان بدهند تا با شربت اين مرد درمان شوند، چون شنيده بودند شربت معجزهآساي او ميتواند مرده را هم زنده كند!
به خاطر سر و صدايي كه ماجراي او و شربت معجزهآسايش به راه انداخته بود، وزارت بهداري تحت فشار افكار عمومي و برخلاف مقررات پزشكي اجازه داد عدهاي از بيماران سرطاني تحت نظارت كميسيوني از متخصصان سرطانشناس در اختيار اين مرد قرار گيرند تا رسما تاثير شربت او در مداواي بيماران سرطاني روشن شود.
در صورتي كه سپردن چند بيمار سرطاني به يك فرد عامي براي معالجه با داروي ادعايي اين مرد غيرقانوني و غيراصول پزشكي است. به اين ترتيب بيست بيمار سرطاني را در يك بخش اختصاصي بيمارستان لقمانالدوله تحت مراقبت يك دختر پرستار و يك سرپرستار بستري كردند و به اين مرد اجازه دادند با شربت مورد ادعايش به مداواي اين بيست بيمار بپردازد تا در پايان موعد مقرر يك گروه از متخصصان سرطانشناس به معاينه بيماران اقدام كنند تا بدانند داروي ادعايي اين مرد چه تاثيري در بيماري سرطان آنها داشته است. به اين ترتيب هر روز او به ديدن اين بيست بيمار سرطاني ميآمد و شربت مورد ادعايش را به آنها ميخوراند.
با شروع اين نوع درمان در يك بخش مخصوص بيمارستاني به خبرنگاران اجازه ندادند وارد اين بخش شوند و از نحوه درمان بيماران گزارش و خبر تهيه كنيم. در حالي كه خوانندگان روزنامهها اصرار داشتند از جزييات معالجه بيست بيمار توسط اين مرد باخبر شوند. من به عنوان خبرنگار جنايي روزنامه كيهان مامور تهيه گزارش از ماجراي درمان او بودم و انوشيروان كيهانيزاده هم براي روزنامه اطلاعات قضيه اين مرد را براي اين روزنامه دنبال ميكرد و سردبيران اين دو روزنامه به ما فشار وارد ميآوردند كه به هر نحوي شده بايد وارد بخش ممنوعه بيماران سرطاني شويم، چون خوانندگان هر دو روزنامه اصرار داشتند از آنچه در بخش مخصوص بيمارستاني ميگذرد باخبر شوند، اما نه دختر پرستار و نه سرپرستار هيچ يك به من و خبرنگار اطلاعات اجازه نميدادند وارد بخش ممنوعه بيماران سرطاني شويم و از معالجه آنان توسط اين مرد گزارش و خبري تهيه كنيم. تا اينكه من با دختر پرستار جوان كه همسن و سالم بود، قرار گذاشتم هر روز بهطور پنهاني خبرهاي مربوط به معالجه بيماران سرطاني را در اختيارم بگذارد تا در روزنامه كيهان به صورت اختصاصي چاپ كنم. به اين ترتيب هر روز آخرين و تازهترين خبرهاي مربوط به بخش بيماران سرطاني را منتشر ميكردم و بر تعداد خوانندگان علاقهمند به ماجراهاي اين مرد در روزنامه كيهان اضافه ميشد در حالي كه روزنامه اطلاعات از اين خبرها محروم بود و از تعداد خوانندگانش كاسته ميشد. چند روزي اين موفقيت درخشانم در كار روزنامهنگاري ادامه داشت ناگهان ورق عليه من و به نفع انوشيروان كيهانيزاده برگشت. به اين ترتيب كه سرپرستار ميانسال به همكاري پنهاني دختر پرستار با من در رساندن خبرهاي مربوط به بخش بيماران سرطاني پي برد و تهديدش كرد كه با من تماس بگيرد، اما پس از مدتي ديدم روزنامه اطلاعات هر روز تازهترين خبرها و گزارشهاي مربوط به بخش بيماران سرطاني و نحوه معالجه آنها توسط اين مرد را منتشر ميكند. در حالي كه من از جزييترين خبرهاي اين بخش محروم شده بودم. به اين ترتيب به هر دري كه ميزدم خبري از بخش بيماران سرطاني به دستم نميرسيد و به تدريج خوانندگان علاقهمند به ماجراي اين مرد را از دست ميداديم و سردبير روزنامهمان مرتب سرزنشم ميكرد كه چرا از تهيه خبرهاي مربوط به اين ماجرا غافل ماندهام. اين شكست من و پيروزي خبرنگار روزنامه اطلاعات همچنان ادامه داشت تا اينكه در ماجرا به راز عجيبش پي بردم. رازي كه سبب موفقيت سريع خبرنگار اطلاعات و شكست من در ماجراي اين مرد شده بود. ضمن تحقيق پي بردم سرپرستار سالخورده بخش بيماران سرطاني خودش پنهاني آنچه در اين بخش ميگذرد در اختيار رقيب من يعني خبرنگار روزنامه اطلاعات قرار ميدهد تا در اين روزنامه چاپش كند. اين سرپرستار چهل ساله بيوه زني بود كه شوهرش او را به خاطر خلق و خوي پرخاشگرانهاش طلاق داده بود و از چند سال پيش تنها زندگي ميكرد. ولي آنچه شگفت زدهام كرد، اين راز بود كه فهميدم اين سرپرستار سالخورده به تازگي و پنهاني با خبرنگار رقيبم كه در روزنامه اطلاعات كه بيست و يك سال دارد، ازدواج كرده و به همين خاطر بهطور پنهاني خبرهاي مربوط به بخش بيماران سرطاني را در اختيار داماد جوان يعني همسر خبرنگارش قرار ميدهد. در حالي كه من نميتوانستم به كوچكترين خبر از بخش بيماران سرطاني دست پيدا كنم. اما معالجه بيماران سرطاني توسط اين مرد سرانجام تلخي پيدا كرد. همه بيماراني كه تحت درمان يك مرد فريبكار به نام هراتي در بخش مخصوص بستري شده بودند يك به يك جان سپردند و سرانجام هيات پزشكان سرطانشناس پس از آزمايش شربت جنجالي فاش كردند، هراتي فريبكار اين شربت قلابياش را با سوخته ترياك و آب داغ تهيه ميكرد و براي مدت كوتاهي مصرفش بيماران سرطاني را نشئگي نگه ميداشت كه سپس همگي يك يه يك ميمردند.
اما آنچه وبال گردن خبرنگار جوان روزنامه اطلاعات شد، زن بدخلق و خويي بود كه در آستانه چهل سالگي به عقد اين خبرنگار در آمده بود و حاضر نميشد از او جدا شود تا اينكه با گذشت حدود دو سال زندگي مشترك با همسر جوانش و داشتن يك فرزند از او مهريه هنگفتش را به اجرا گذاشت و كيهانيزاده جوان را به زندان انداخت، اما سرانجام ماجرا عباس مسعودي مدير روزنامه اطلاعات پرداخت مهريه زن سالخورده را بر عهده گرفت و او حاضر به جدايي از خبرنگار جوان روزنامه اطلاعات شد.