نگاهي به كتاب در قلمرو وجدان
تاريخ اديان به روايت عبدالحسين زرينكوب
پرويز البرز|كتاب ارجمند «در قلمرو وجدان» از جمله آثار تحليلي، عميق و ارزنده شادروان استاد دكتر عبدالحسين زرينكوب است كه با تكيه بر «احساس ديني» و گذار از كريوههاي صعب و رازناك وجدان انسان در درازناي روزگاران دريچهاي تازه به روي علم كلام، عرفان، اساطير، فلسفه و اديان و... ميگشايد. نگاه دقيق و نقادانه استاد فقيد «با الزام نقش وراثت و محيط در اخلاق انساني، از ديدگاه مورخ به آن رنگ «نسبي» ميدهد و شناخت آن را ناچار در حوزه تاريخنگري درميآورد» و با تامل در تاريخ عقايد و اديان، فهم تاريخ انساني را ميسر ميسازد و افزون بر اين به برخي از دغدغههاي علم كلام پاسخ ميدهد و پرسشي را طرح ميكند كه «آيا حيات انساني غايت و معنايي دارد و به زحمت تحمل و تجربهاي ميارزديا نه؟» به تحليل آيين تائو و تعليم كنفوسيوس كه از سرزمين چين برخاسته و نيز ميراث قديم آيين باستاني هند و آيين بودا ميپردازد. همچنين كشمكشهاي اجتنابناپذير آرياهاي هند و دستههاي ديگر را كه از جانب هندوكش و هيماليا به آن سرزمين آمدند، ميكاود، اقوامي كه در حماسههاي قديم قوم مهابهارات و رامايانا بازتاب يافته است. در مبحث «سرزمين وحي» به اثبات تاريخي بودن وجود حضرت ابراهيم نبي پرداخته و با آنكه ذكر احوال او در اسناد غيرعبري نيست ولي يقين دانسته كه وي مردم را «به آيين حنيف خويش كه متضمن اعراض از عبادت اجرام اوثان و التزام به نيايش خداي واحد - به نام ال (ئيل) - بوده دعوت كرده است.» آيين مسيح را كه ... «برخي محققان شاهكار يهوديت و اوج قله كمال آن دانستهاند و نشر و رواج آن را پيروزي نهايي انبياي تورات و حاصل مساعي آنها تلقي كردهاند»، در معرض توجه قرار داده است. آيين توحيد محمدي كه با ظهور «نبي عربي مكي قريشي هاشمي» اسلام خوانده شد و «مكمل اديان الهي پيشين گرديد و شارع و باني آن در طي وحي منزل خويش كه قرآن و كتابالله خوانده ميشد با رسولالله و خاتمالنبيين اعلام گشت» كه همه را «بر وفق فحواي اشارت قرآن عبارت از تكلم الهي رسول خدا از طريق القاي ملك يا كشف ماوراي حجاب است دريافت ميكند، چنانكه گاه نيز آنگونه كه از يك حديث نبوي مستفاد ميشود به صورت روياي صادقه دريافت ميگردد كه هم به حكم حديث جزيي از نبوت محسوب است.» اگرچه با طلوع فرهنگ يوناني، فلسفه نيز مانند بسياري از علوم و فنون مجال بروز و روشني بيشتري يافته «اما يونان نه مبتكر مسائل فلسفي است و نه اولينيا آخرين جوابها را به اين مسائل داده است؛ چنانكه خود يونانيان از ديرباز به تقدم شرق در طرح مسائل فلسفه اذعان كردهاند. «البته اين قول معروف كه ظاهرا از طريق آباء مسيحي شام و مصر در بين مسلمين راه يافته است و به دنبال دعاوي يهود عهد هلنيستي مدعي است اقدمين حكماي يونان شاگرد معالواسطه داود و سليمان يا مستفيد از تعليم و ارشاد ابراهيم و موسي بودهاند جز همان شايعات ماخوذ از مهاجران يهود در عهد هلنيستي مأخذي ندارد.» در خصوص تصوف و عرفان از آنجا كه تصوف و عرفان نگاه جمالشناسانه و هنري به الاهيات شناختهشده است [نقل به مضمون از دكتر شفيعيكدكني] و هميشه گروهي از مذهب و آييني دين تازه را با نگاه جمالشناسانه و هنري مينگرند و اينكه تصوف اسلامي اگر با زهد آغاز شد ولي ديري نپاييد كه از عشق و هنر و زيبايي و عرفان سردرآورد و «در طي مدارج تحول هم غالبا در الزام تمسك به شريعت و دفع توهم مغايرت بين طريقت و شريعت اصرار ورزيد كه خود شاهدي بر وجود اصل مباني تصوف در تعاليم اسلامي است.» در مبحث «اسطوره يا تاريخ؟» به «نقشي كه حيات ديني اقوام در پيدايش تاريخ و دگرگونيهاي آن دارند غالباً از طرح اسطوره آغاز ميشود - از اسطوره كه به زمان ذهني تعلق دارد و به ماوراي زمان.» دنياي افسانه و رازآميزي كه معماي هستي در آن ناگشوده مانده و اميد كشف اين رازهاي نازدوده است كه تكاپو «در قلمرو وجدان» را همچنان بايسته مينمايد.
[مطالبي كه در گيومه آمده، برگرفته از كتاب در قلمرو وجدان است.]