خاطرات سفر و حضر ( 271 )
اسماعيل كهرم
دنيا با همه بزرگي جاي كوچكي است و اين مساله گاه با ديدار تصادفي برخي كه انتظار ديدن آنها را نداريد، به اثبات ميرسد. عدهاي از علاقهمندان محيطزيست يك انجمن به نام «صلح سبز» پايه گذاشتند كه از علاقهمندان طبيعت درخواست كردند كه در جهت حفظ طبيعت يك صداي واحد ارايه كنند. صلح سبز خيلي زود شناخته شد و كشورهاي آسيايي با ما ارتباط برقرار كردند. خيلي زود از صندوق جهاني حياتوحش واقع در پاكستان، از ما دعوت كردند از آنها ديدار كنيم. سفر به كراچي و لاهور براي ما به عنوان نمايندگان صلح سبز ايران مغتنم بود و خيلي آموزنده. در يكي از مناطق ديديم كه شكار هوبره مورد علاقه شكارچيان بود و يك موسسه عامالمنفعه براي جلوگيري از شكار اين پرنده زيبا، چرخ خياطي به خانم شكارچيهاي هوبره هديه ميداد به شرط آنكه شوهر آنها دست از شكار هوبره بردارند. مسوول اين موسسه يك سرتيپ نيروي زميني پاكستان بود. وقتي بنده را ملاقات كرد كمي فكر كرد و با احتياط گفت: «خدايا اين اسم را كجا شنيدم». خلاصه بعد از تفكر زياد بالاخره گفت: پدر شما افسر نيروي هوايي نبود؟ گفتم چرا. بعد خوشحال گفت دانشگاه فرماندهي و ستاد تهران. اين تيمسار و پدر من هر دو در اين دانشگاه همكلاس بودند. تصور آنكه سالهاي بعد در يك منطقه روستايي پاكستان ما همديگر را ملاقات كنيم، به راستي دور از ذهن بود. برايش ترجمه كردم كه كوه به كوه نميرسد ولي آدم به آدم ميرسد! گرچه خودم معني اين ضربالمثل واضح را نميدانم!