• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5289 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۶ شهريور

روزي كه از رقيبم شكست خوردم

محمد بلوري 

در جاده هراز هر سال در زمستان و آغاز بهار با ريزش كوه  وسقوط بهمن شاهد كشتار مسافران بسياري مي‌شديم كه با خودروها به رودخانه سقوط مي‌كردند. هولناك‌ترين حادثه در جاده هراز كه بيشترين تلفات را داشت در فروردين ۱۳۵۵ در بازگشت مسافران از تعطيلات نوروزي شمال اتفاق افتاد. آن روز هنگامي كه اتومبيل‌هاي خانواده‌هاي تهراني زنجيروار از گردنه‌هاي نزديك پلور مي‌گذشتند ناگهان چندين بهمن عظيم غرش‌كنان از دامنه كوهستان فرود آمدند و علاوه بر ده‌ها اتومبيل چندين اتوبوس و كاميون غلتان از دامنه كوهستان به اعماق دره و درون رودخانه هرازفرو ريختند و همه اين خودروها با بيش از يكصد مسافر در زير برف و يخ مدفون شدند كه اجساد بسياري از اين قربانيان را نيافتند. يك فاجعه هولناك انساني اتفاق افتاده بود و با رخداد چنين حوادثي خبرنگاران بخش حوادث دو روزنامه پر تيراژ كيهان و اطلاعات در آن زمان كه شبانه روز در تحريريه حضور داشتند همراه عكاسان روانه محل حادثه مي‌شدند تا عكس و خبر تهيه كنند و سخت در رقابت با هم بودند كه از هم غافل نمانند. در آن زمان من دبير سرويس حوادث روزنامه كيهان بودم و با دكتر «بهروز بهزادي» دبير گروه حوادث روزنامه اطلاعات كه در حال حاضر سردبير روزنامه اعتماد هستند، رقابت تنگاتنگي داشتيم و هر يك در تلاش بوديم تا در اين رقابت از هم غافل نمانيم. اوايل آن شب كه در تحريريه روزنامه كيهان حاضر بودم با شنيدن خبر حادثه هولناك سقوط بهمن در جاده هراز از خبرنگار و عكاسان كشيك حوادث خواستم شبانه راهي اين جاده شوند و پس از تهيه عكس و گزارش مفصلي از اين واقعه هنگام صبح به روزنامه برگردند تا خوانندگان كيهان را كه هنگام عصر چاپ خواهد شد در جريان كشتار حادثه رانندگي جاده هراز قرار بدهيم. اما نيمه شب بود كه با دست خالي به روزنامه برگشتند و گفتند وقتي به گردنه امامزاده هاشم در آبعلي رسيديم يك افسر پليس راه مانع ما و گروه حوادث روزنامه اطلاعات به محل سقوط بهمن شد و توضيح داد كه بيش از نيم متر برف در جاده نشسته و سقوط بهمن هم راه را بسته است بايد از همين جا برگرديد. به ناچار با بهروز بهزادي دبير سرويس حوادث اطلاعات كه همراه گروه اعزامي روزنامه بود قرار گذاشتيم از نيمه راه با دست خالي برگرديم. از خبرنگارمان پرسيدم؛ آيا واقعا مطمئن هستي گروه خبرنگاران روزنامه اطلاعات هم با شما از نيمه راه برگشتند؟ شايد به اين وسيله خواسته‌اند شما را با دست خالي به تهران برگردانند و خود تلاش كنند به سر صحنه فاجعه سقوط بهمن برسند؟ به اين ترتيب اگر در شماره فرداي روزنامه اطلاعات عكس‌ها و گزارش‌هاي مفصلي از صحنه مرگبار سقوط بهمن را چاپ كنند ما كيهاني‌ها شكست بزرگي خواهيم خورد. آخر چند بار در چنين حوادث مهمي همديگر را قال گذاشته‌ايم! خبرنگار ما در جواب گفت؛ فكر نمي‌كنم گروه روزنامه اطلاعات بتواند روانه محل حادثه سقوط بهمن شوند اما با دلهره و اضطراب منتظر انتشار روزنامه‌ها شديم و هنگام عصر با انتشار روزنامه‌ها وقتي نگاهم به روزنامه اطلاعات افتاد سرم گيج رفت و عرق سردي بر پيشاني‌ام نشست. در صفحه اول اين روزنامه با تيتر درشتي نوشته شده بود: «گزارش كامل خبرنگاران اعزامي اطلاعات از محل سقوط بهمن» و به پهناي صفحه عكس‌هاي قربانيان بهمن را چاپ كرده بودند. از پريشاني، شكست و نگاه سرزنش بار همكارانم كلافه شده بودم و اولين بار بود كه با شكست بزرگي از طرف رقيبانم در روزنامه اطلاعات روبرو مي‌شدم. در اين ميان سرگيجه گرفته بودم كه جواب خوانندگان كيهان را درباره اين شكست بزرگ از روزنامه اطلاعات چه بدهم؟ صداي زنگ پياپي تلفن هر لحظه همچون پتكي بر سرم مي‌كوبيد؛ روزنامه كيهان چرا از حادثه سقوط بهمن و كشتار هموطنان در جاده هراز عكس و گزارش ندارد…؟همان‌گونه كه حدس مي‌زدم گروه اعزامي كيهان به جاده هراز فريب خورده بود. سال‌ها بعد دكتر بهزادي ماجراي اين شكست گروه حوادث كيهان را برايم تعريف كرد و گفت آن شب وقتي از گردنه امامزاده هاشم با دست خالي برمي‌گشتيم من و عكاس همراهم تصميم گرفتيم بار ديگر براي رفتن به سر صحنه حادثه سقوط بهمن تلاش كنيم. در حالي كه گروه خبري روزنامه كيهان در جريان بازگشت به تهران از ما فاصله گرفته بود از نيمه راه به طرف پلور راه افتاديم و با اصرار به افسر پليس راه قبولانديم مسووليت هر حادثه‌اي با خودمان خواهد بود و از او خواستيم اجازه بدهد از ميان آوار فرو ريخته برف بگذريم تا به محل فاجعه كه چندصد مسافر زير بهمن مدفون شده بودند، برسيم. در آن نيمه شب ماموران در دره پوشيده از بهمن اجساد مسافران را از برف‌ها در مي‌آوردند و رديف هم كنار جاده قرار مي‌دادند و فرصت خوبي بود براي پيدا كردن عكس‌هاي مردگان كه دست توي جيب‌هايشان مي‌كرديم و عكس‌هايشان را از روي اوراق شناسايي مي‌كرديم. من بيش از 30 قطعه عكس از قربانيان جمع كردم و عكاس همراهم تصاوير تكان‌دهنده‌اي از امدادگران تهيه مي‌كرد كه در حال بيرون كشيدن جنازه‌ها از زير بهمن و داخل اتومبيل‌هاي مدفون شده در برف بودند و سحرگاه با موفقيت كامل به تحريريه روزنامه اطلاعات برگشتيم. ما به موفقيت بزرگي دست يافته بوديم كه آن روز موفق به چاپ دوم اطلاعات شديم. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون