نگاهي به فيلم «زالاوا»، ساخته ارسلان اميري
پيشپرده براي تنوير
محمدعلي افتخاري
فيلم «زالاوا» با وجود تفاوتهايي كه با نمونههاي مشابه خود در سينماي ايران دارد، يكي ديگر از روايتهاي رايج درباره باشندگان ناشناخته است. چند سالي است كه چهره دستهاي از اين باشندگان كه در باورهاي عمومي «جن» خوانده ميشوند، در سينماي ايران آميخته با وحشت و پلشتي هر چه تمام به تصوير درميآيد. گويي قرار است دير يا زود به اين باور برسيم كه تنها يك فرمول روايي براي بازشناسي ابعاد پنهان عاميانهها وجود دارد و اين فرمول بايد تا جاي ممكن از فرهنگ چند هزار ساله ايران زمين دور باشد. چيزي كه ماجراي «زالاوا» را در اين قرارداد نمايشي تثبيت ميكند، مقابله دو نيروي محاكاتي است كه در اينجا شخصيتهاي استوار و آمردان بازنمايي اين دو را صورت ميدهند. استوار همان تيپ معروف قصههاي رمزآلود است كه وقتي از راه ميرسد، حقههاي جذاب رمال و فالگير بياثر ميشود. او بيشتر طرفدار عقل و منطق است و ميكوشد كه آدمهاي مسحور در جادوي رمال را نجات دهد. استوار رييس وقت كلانتري زالاواست و ماههاي پاياني خدمت را ميگذراند. او مخالف سرسخت معركههاي جنگيري است و اسلحه اهالي را براي جلوگيري از خودزني توقيف كرده است. آمردان بازمانده خانوادهاي است كه ظاهرا در گذشته به جنگيري مشغول بودهاند. پدر او آميرزاست كه پيش از اين در جريان درگيري اهالي روستا با شركت مهندسي سدسازي دخيل بوده است. آمردان با ابزار ساده خود به زالاوا آمده تا اهالي را از شر جن نجات دهد. درگيري ميان استوار و آمردان از اينجا آغاز ميشود. اگر «زالاوا» قادر باشد كه روايتي شكل بدهد، شهامت استوار و زيركي آمردان اين روايت را در مسير «چه كسي بيشتر مقصر است؟» پيش ميبرد. بديهي است كه اين پرسش رهيافت تازه را پيش نميكشد و تنها مداومت گزارههاي ايدئولوژيك پيرامون باشندگان ناشناخته را تقويت ميكند. مواجهه با خرافهپرستي آسانترين روش براي گسترش اينگونه روايتهاست. همواره بايد روزگار اين باشندگان به داشتههاي خرافي تماشاگر نسبت داده شود تا مبادا رجوع به اين حوزه نظري به شكلهاي ديگر امكانپذير شود. به بيان ديگر تنها دو روايت عمده قابل نمايش است: يكم، ماندن بر سر دوراهي اينكه آيا جنها وجود دارند يا نه؟ و دوم، روايتهايي كه برداشتهاي هيجاني از اين موضوع را در ماجراي عقل و خرافه بازنمايي ميكند. در هر دو شكل، هيچ رد و نشاني از ادبيات عاميانه ايران نيست. گويي در فصل وحشتزدهاي به سر ميبريم كه جايي براي نگاه كردن به پژوهشهاي مهرداد بهار، جلال ستاري، غلامحسين ساعدي و بهرام بيضايي نيست.
اهالي زالاوا با سر و شكل عجيبي كه دارند، چيزهايي را زندگي ميكنند كه ديدنش در ميان كشمكش دراماتيك ميان استوار و آمردان دشوار است. مباني و الگوهاي رايج فيلمنامهنويسي اولين مانع براي دور شدن اهالي زالاوا از عاميانههايي است كه از نظرها پنهان ماندهاند. به نظر ميرسد كه فيلمنامه «زالاوا» براي صورت دادن به چيزي كه درام خوانده ميشود، نگاهش را متوجه ديدنيهاي جذاب زالاوا كرده است. مراسم جنگيري يكي از اين ديدنيهاست و آمردان شخصيت ترسناك مرموزي است كه معرفي او در پيرنگ «زالاوا» به شيادي گره ميخورد. در گزارشهاي خبري تلويزيون نيز گاهي رمالها به همين شكل معرفي ميشوند. پيش از اينكه گزارشگر وارد پاتوق رمال شود و گزارش تربيتي خود را آماده كند، يك پيشپرده هيجاني كه عموما آميخته با ترس و وحشت است، به عنوان معرفي زندگي سوژه خبري پخش ميشود. بعد از اين معرفي كوتاه، گزارشگر سراغ مشتريهاي مالباخته ميرود و چيزهايي سرشار از عجايب روزگار جنيها و ارواح سرگشته شنيده ميشود. كوتاه سخن اينكه فالگير، مشتري، بيمار، جني، رمز و اسطرلاب و هر چيزي كه گزارشگر تشخيص بدهد، تبديل ميشود به عاملي براي كلاهبرداري و شيادي. البته در اينجا يكي پنداشتن فيلم «زالاوا» و يك گزارش تلويزيوني مدنظر نيست و بديهي است كه رعايت استانداردهاي سينماي وحشت، فيلم «زالاوا» را در كيفيت بصري چشمگيري ارايه كرده است. نكته اينجاست كه «زالاوا» تا چه اندازه ميتواند روايت خود از باشندگان ناشناخته را گسترش دهد؟ آيا برجستهسازي وحشت و ماندن در هيجان ناشي از ديدن جنها، زالاوا را از يك محدوده جغرافيايي فراتر برده و به دنياي گسترده ناشناختههاي آدمي نزديك ميكند يا اينكه تكرار روايتهاي پسنديدهاي را رقم ميزند كه هر باشنده فرازميني را به خرافه پيوند ميدهد تا هر چه زودتر ريشههاي فرهنگي معدوم شوند؟ با اين وجود فيلم «زالاوا» ويژگيهاي بصري پراهميتي دارد كه در سينماي كنوني ايران قابل ستايش است. از جمله ويژگيهاي تحسينبرانگيز اين فيلم، طراحي هنري و فضاسازي ديداري فيلم است. همچنين بازي شخصيتهاي گروهي فيلم كه بدون شك اين ويژگيها با سختكوشي و هدايت ارسلان اميري در «زالاوا» صورت گرفته است.