ادامه از صفحه اول
مردي در خلوت مردگان
وقتي به هوشش آوردند روپوش سفيدش را كند و گفت: «دوبرابر حقوق هم بدهيد حاضر به شكافتن سينه مردهها نميشوم. ميروم به همان كار نگهبانيام ادامه ميدهم.» اما پزشكان قانوني كه در ميان فريادهاي اعتراض خانوادههاي اجتماعكننده گرفتار شده بودند به گفتوگو با رمضان اين نگهبان سابق ادامه دادند و با اين توجيه كه در كالبدشكافي كمكش خواهند كرد سرانجام با وعده وعيد بسيار راضياش كردند تا كارش را در سالن تشريح شروع كند! چند روزي هم يكي از پزشكان در جريان كالبدشكافي كمكش كرد تا بتواند در كارش تسلط بيشتري پيدا كند. روز اول پزشكان تشخيص دادند كه روز اول كالبدشكافي يك مرده برايش كافي است. روز بعد توانست سه جسد را كالبدشكافي كند و هر روز كه ميگذشت مردههاي بيشتري را براي كالبدشكافي در اختيارش گذاشتند تا اينكه به تدريج در اين كار مهارت پيدا كرد و ترس و وحشتش ريخت.
با گذشت زمان رمضان ديگر از كالبدشكافي مردهها دچار تشويش نميشد كارد را كه به دستش ميدادند هنگام كالبدشكافي حتي احساس رضايت و غرور در چهرهاش نمايان ميشد! و وقتي سرگرم اين كارش ميشد حتي با رضايتمندي و اعتماد به نفس زمزمهاي هم زير لب ميخواند، اما روزي هم كه مردهاي براي كالبدشكافي پيدا نميشد از بيكاري حوصلهاش سر ميرفت. گوشهاي مينشست و در خود فرو ميرفت. پزشكان ميديدند رمضان روزي كه بيكار ميشود تندخو و عصبي است و با اندك بهانهاي از كوره در ميرود و وقتي اخلاق سگياش به جوش ميآيد، رگ گردنش ورم ميكند و چشمهايش از خشم و جنون ميدرخشد. دكتر طباطبايي، رييس پزشكي قانوني با ديدن اين حالت كمكم نگران رفتار رمضان شد و به فكر افتاد تا حادثهاي پيش نيامده او را به همان پست سابق نگهبانياش برگرداند يا دستكم راهياش كنند تا چند روزي به مرخصي برود اما او راضي نميشد. يك هفتهاي ميگذشت كه جنازهاي براي كالبدشكافي نياورده بودند، رمضان هر روز با دستكشهاي سرخش در سالن تشريح مينشست و چشم به در داشت تا مردهاي را براي كالبدشكافي بياورند. در حالي كه هر روز به بهانهاي با يكي از كاركنان پزشكي قانوني در ميافتاد و فريادهاي عصبياش بلند ميشد. با شدتهاي حالت عصبي در رمضان سرانجام رييس پزشكي قانوني دستور داد رمضان را به سر همان شغل قبلياش يعني همان درباني كاخ دادگستري برگردانند، اما رمضان با شنيدن اين دستور ناگهان با حالت جنونآميزي كاردش را برداشت و به كاركنان پزشكي هجوم برد تا اينكه به دستور رييس پزشكي قانوني دستگيرش كردند و سرانجام تصميم گرفته شد دست و پا بسته به بيمارستان رواني انتقالش بدهند تا به خاطر جنون در آنجا بستري شود.
مشكل آب در كجاست؟
در صورت جمع شدن با صرفهجويي آب شهري، در روياييترين وضعيت، به 3درصد كل آب مصرفي كشور هم نخواهد رسيد. موضوع اين است كه مشكل نه در مصارف شهري و استخرها و نه در مصارف صنعتي مانند ذوبآهن كه در مصرف آب در حوزه كشاورزي است. همانجا كه سال گذشته در اعتراضات اصفهان شاهد بوديم و قبل از آن در اعتراضات خوزستان. هر دوي اين اعتراضات و بيشتر اعتراضات به حوزه كشاورزي برميگردد، همانجايي كه بيشترين سهم آب كشور را مال خود كرده و اتفاقا اگر قرار است بحران خشكسالي را حل كنيم، در اين حوزه است كه بايد صرفهجويي كنيم. همانجايي كه حتي با 10درصد صرفهجويي، باز هم سهم اصلي آب كشور يعني 80درصد را دارا خواهد بود. مساله اين است كه هر وقت بحران آب بالا ميگيرد، اولين جايي كه بايد در مصرف صرفهجويي كند، شهرها هستند.
مشكل در پر و خالي شدن استخرها نيست كه گاهي يك ماه به يك ماه ممكن است آبشان عوض شود، مشكل در بخش كشاورزي است كه ممكن است يك مزرعه كوچك، در هر روز به اندازه يك استخر بزرگ آب مصرف كند. مساله بحران آب در ايران هيچ راهحلي ندارد جز اينكه در سهم آب حوزه كشاورزي تغييري رخ دهد و اين ميسر نيست جر اينكه، نوع كشت و شيوه آبياري در اين بخش تغيير كند ولي به نظر ميرسد به چند دليل چنين انتظاري دست نيافتني است؛ اول اينكه هر چه زمان ميگذرد، حجم بياعتمادي نسبت به برنامههاي حاكميتي كمتر ميشود. دوم، شاغلين بخش كشاورزي، گاهي در به كار بردن خشونت بسيار بيپروا هستند و اين را در نزاعهاي مشهور كشاورزان بر سر نوبت آب كه به كاربرد بيل ختم ميشود ميتوان ديد و چه كسي است كه جرات داشته باشد در اين حوزه از تغيير الگوي كشت و مصرف آب سخن بگويد و سوم، در اين چند دهه شواهد متعددي بر آن وجود دارد كه انتقال براي مصرف در مناطقي خاص صورت گرفته كه بهطور تاريخي صاحب اين سهم از آب نبودهاند و در اين چند ساله به طرز حيرتانگيزي سرسبز شدهاند. در هر صورت اگر فكري به حال مصرف آب كشاورزي نكنيم، بحرانها هر روز افزونتر و غيرقابل حلتر خواهد شد.