ادامه از صفحه اول
معروفي، سببساز نوشتن
فقط كم شدن يكي ديگر از شمار پديدآورندگان ادبيات خلاقه فارسي نيست كه به همان اندازه و حتي بيشتر، مرگ يك سببساز نوشتن است؛ اين را هم فعاليت روزنامهنگارانهاش در كنار نويسندگي رمان و داستان كوتاه در ايران گواهي ميدهد و هم زحمتهاي عاشقانهاي كه در غربت به منظور ايجاد تقاضا براي نويسنده جلاي وطن كرده و بيتوشوتوان ايراني بر خود هموار ميكرد. اواخر دهه شصت و اوايل دهه هفتاد، زماني كه در آستانه نوجواني بودم، معروفي مجله «گردون» را در ايران منتشر ميكرد. نشريهاي كه بنا داشت راهي به ميان تودههاي بيشتري از خوانندگان باز كند و بنا به همين هدف، بيشتر بر انتشار گفتوگو حتي با شاعران و نويسندگان جوان، معرفي كتاب و گزارشهاي ادبي تمركز ميكرد و كمتر سمت تئوري و نظريه ميرفت. همين روش بود كه گردون را از مثلا نشريه اصلي جريان روشنفكري ادبي بعد از انقلاب، يعني «آدينه» جدا ميكرد. در كنار آن البته جايزهاي ادبي هم ترتيب داد كه «قلم طلايي گردون» نام داشت و خصوصا براي نويسندگان بيكتاب و جوان در حكم انگيزهاي مضاعف براي نوشتن بود تا آثارشان را براي دريافت جايزه تكداستان به داوري بسپارند. گردون يكبار توقيف و پاي معروفي به دادگاه كشيده شد، اما پس از تبرئه، بار ديگر انتشار آن از سر گرفته شد و اي بسا با انگيزههاي بيشتر؛ اما دوباره توقيف و اين بار براي هميشه راهي حافظه تاريخ فرهنگ شد؛ حافظهاي كه درباره معروفي، جداي از مجله گردون، توقيف مجموعه داستان «عطر ياس» او را هم در دستگاه ارشاد ميرسليم به خوبي به ياد دارد. نوشتم معروفي نويسنده محبوبم نبود و بهطور مشخص مينويسم كه خاصه وجه رمانتيك آثارش را دوست نداشتهام؛ اما پيداست كه حسبِ سليقه نميتوان جديت و پركاري نويسندهاي مستقل در قواره او و شمار قابل اعتناي خوانندگانش را ناديده گرفت و هم البته تلاشش را براي ساختن بسترهايي در حكم نهاد متقاضي از نويسنده ايراني در ايران و در فرنگ. از صبح پنجشنبه كه خبر را شنيدم، بيآنكه بدانم چرا، مدام سطرهايي از «ملكوت» بهرام صادقي در يادم تكرار ميشود: «باز دلم ميخواهد فراموش كنم و هيچ نفهمم (اما اي فراموشي، نميدانم كه نخواهي آمد، زيرا تو نيستي و من ميدانم كه نميتوان فراموش كرد، زيرا كه فراموشي در جهان وجود ندارد، همچنانكه هيچ چيز وجود ندارد... حتي گريستن.)»
آقاي عباس معروفي شما هم رفتيد
فكر ميكنم عصيانها و گناهانم زياد شده و درگير مصيبتنامه دهخدا شدم و در مصائب مسيح غلط ميزنم.
آقاي خدابيامرز، به نظرم فاجعه جاي ديگري است و من و شايد امثالهم، درگيريهاي شخصي، روحي، ناراحتيها، كم و كاستيها، سرشكستگيها، ناكاميها و غمهايمان را ميخواهيم همه جمع كنيم و منتظر چون معروفي و ابتهاج و شجرياني هستيم كه سريع بياييم و بدون كمترين سواد و درك و شعوري نسبت به آثارتان و شخصيتتان، رويتان خراب شويم و خودمان را خالي كنيم. آري چاه زباله اين روزهاي همگانمان تمامي ندارد! آقاي معروفي خدابيامرز من و شايد امثال من اين روزها بيوقفه در حال فرار از خودمانيم. فرار از تنهاييها، فرار از ناكاميها، بيآنكه بخواهيم بياموزيم و عبرت گيريم. راستش لاپوشاني ميكنيم و ميرويم سراغ صفحه ديگري از اماهايمان! اما من از درون رنج دارم و ميسوزم. آقاي معروفي خدابيامرز عزيزم؛ من هميشه از خواندن نوشتههايتان ترس داشتم. چنان مجذوب قلم تواناي افسونگرتان در #سمفوني_مردگان شدم كه بعضي شبها تا ۵۰ صفحه پيش ميرفتم و از ظلم و مصيبتي كه بر آيدين و آيدا روا نبود، گريهها ميكردم. با آيدين همزادپنداري ميكردم. دلتنگ ميشد و ميشدم. عاشقانههاي آيدين و سورمه چقدر به هم چسبيد. زيبايي نگاهي كه در آيدين براي سورمه بود و چشم انتظاري كه منتظر ديدار به زلفي بور و مواج و نگاهي اكتفا و سيراب در بوسه شيرين. شرر سورمه دختر ارمني قصه را هم دوست داشتم كه در عين غرور و خودكامگي و تجربه شكست، اما مجذوب شخصيت زيباي آيدين ميشود كه نتيجهاش عشقي اهورايي است. مگر ميشود چهار سال را در زيرزمين كليسايي گذراند و پاي عشقي جاودانه در ميان نباشد؟! اما ظلم كوركورانه و جاهلانه تعصبات پدر كه نماد پدرسالار دلسوز اما متعصب و مغرور خودكامه جامعه ماست و رشك برادرش اورهان به شگفتي آيدين تمامي ندارد و هميشه مبهوت قلم نوشته بعدي بودم. آقاي #عباس_معروفي خدابيامرز؛ در نوشتههايت چه بسيارها همزادپنداري كردم و چقدرها گريستم و اندكي وقتها خنديدم. بعضي وقتها اميدوار و درنهايت نااميد، گريان و چه طعم تلخ شيريني بر كام جانم نهادي و رفتي. روحت شاد
#مجتبي_پيرزاد دست بوسم استاد مختاريان
واژهها و نااميدي در مذاكرات
در اين ميان برخي فرضيات مطرح ميشود كه مذاكرات تا آبانماه به تاخير بيفتد. اين گمانهزنيها نيز بيشتر از طرف مخالفان برجام در ايران مطرح ميشود. اين دست از مخالفان برجام با اشاره به امكان پيروزي جمهوريخواهان در انتخابات كنگره پيشبيني ميكنند كه بعد از اين موعد، بايدن امتياز بيشتري ميدهد. اما معتقدم اين گمانهزني غيرواقعبينانه است. فارغ از اينكه دولت امريكا توسط دموكراتها در كنگره حمايت شود تا مورد نقد جمهوريخواهان قرار داشته باشد، حافظ منافع حداكثري امريكا خواهد بود. تجربه هم نشان داده كه امريكاييها بهرغم همه اختلافات، بر روي منافع ملي كشورشان توافق دارند. ما هم بايد به اين بلوغ برسيم، فارغ از جهتگيريهاي سياسي در راستاي مطالبات مردم و منافع ملي كشور حركت كنيم. اينكه در آبان توافق صورت گيرد يا آبانماه بايد اين توافق در راستاي منافع ملي ما باشد. البته معتقدم جلوي ضرر را هرچه زودتر بگيريم، منفعت است. البته نبايد دچار عجله شويم. امريكا هم در راستاي منافع ملي خود عمل خواهد كرد. مبتني بر اين گزارهها معتقدم همانطور كه برخي خوشبينيها طي هفته گذشته، مبتني بر واقعيات مذاكرات نبود در حال حاضر نيز دليلي براي نااميدي وجود ندارد. مذاكرات ادامه دارد تا زماني كه منافع ملي دو كشور محقق شود.