از بحران هستهاي ايران تا وضعيت مبهم تايوان و پرونده اوكراين
آيا جهان مستعد يك جنگ بزرگ است؟
در اين هفته، هزاران دانشجو در سراسر جهان براي اولينبار آشنايي خود را با دورههاي روابط بينالملل آغاز ميكنند. اگر استادان آنها با شيوههاي تغيير جهان در سالهاي اخير هماهنگ باشند، به آنها ياد خواهند داد كه تئوريهاي اصلي روابط بينالملل هشدار ميدهند كه درگيري قدرتهاي بزرگ در راه است. براي دههها، نظريه روابط بينالملل دلايلي براي خوشبيني ارايه ميكرد كه قدرتهاي بزرگ ميتوانند عمدتا از روابط همكاري برخوردار باشند و اختلافات خود را بدون درگيري مسلحانه حل كنند. تئوريهاي واقعگرا بر قدرت تمركز ميكنند و براي دههها معتقد بودند كه جهان دوقطبي جنگ سرد و جهان تكقطبي پس از جنگ سرد تحت سلطه ايالات متحده، سيستمهاي نسبتا سادهاي هستند كه مستعد جنگهاي ناشي از اشتباه محاسباتي نيستند. آنها همچنين معتقد بودند كه سلاحهاي هستهاي هزينه درگيري را افزايش داده و جنگ بين قدرتهاي بزرگ را غيرقابل تصور ميكند. در همين حال، نظريهپردازان ليبرال استدلال ميكردند كه سهگانه متغيرهاي عللي (نهادها، وابستگي متقابل و دموكراسي) همكاري را تسهيل ميكند و تعارض را كاهش ميدهد. مجموعه متراكم نهادها و موافقتنامههاي بينالمللي (سازمان ملل، سازمان تجارت جهاني، معاهده منع گسترش سلاحهاي هستهاي و ...) كه پس از جنگ جهاني دوم تاسيس شد - و از پايان جنگ سرد گسترش يافته و به آن وابسته شد - انجمنهايي را براي قدرتهاي بزرگ فراهم كرده تا اختلافات خود را بهطور مسالمتآميز حل كنند. علاوه بر اين، جهاني شدن اقتصاد، جنگ مسلحانه را بسيار پرهزينه كرد. چرا وقتي تجارت خوب است و همه در حال ثروتمند شدن هستند دعوا ميكنيم؟ در نهايت، طبق اين نظريه، دموكراسيها كمتر به جنگ و همكاري ميپردازند و امواج عمده دموكراسيسازي در سراسر جهان در ۷۰ سال گذشته، جهان را به مكاني آرامتر تبديل كرده است. در همان زمان، محققان سازندهگرا توضيح دادند كه چگونه ايدهها، هنجارها و هويتهاي جديد، سياست بينالمللي را در جهت مثبتتري تغيير دادهاند. در گذشته دزدي دريايي، بردهداري، شكنجه و جنگهاي تجاوزكارانه از شيوههاي رايج بود. با اين حال، طي سالها، تقويت هنجارهاي حقوق بشر و تابوها در برابر استفاده از سلاحهاي كشتار جمعي، نردههاي محافظي را بر درگيريهاي بينالمللي قرار داد. متاسفانه تقريبا همه اين نيروهاي آرامبخش چشمان ما را كور كرده است. براساس نظريه روابط بينالملل، نيروهاي محركه اصلي سياست بينالملل نشان ميدهند كه جنگ سرد جديد در ميان ايالات متحده، چين و روسيه بعيد است كه صلحآميز باشد. اجازه دهيد با سياست قدرت شروع كنيم. ما در حال ورود به دنياي چند قطبيتر هستيم. مطمئنا ايالات متحده همچنان براساس تقريبا تمام معيارهاي عيني، قدرت پيشرو در جهان است، اما چين به مقام دوم قدرتمندي در قدرت نظامي و اقتصادي دست يافته است. اروپا در نوع خود يك ابرقدرت اقتصادي و نظارتي است. روسيه تهاجميتر، بزرگترين انبار تسليحات هستهاي روي زمين را در اختيار دارد و قدرتهاي بزرگ در جهان در حال توسعه - مانند هند، اندونزي، آفريقاي جنوبي و برزيل - مسير غيرمتعهد را انتخاب ميكنند. واقعگرايان استدلال ميكنند كه سيستمهاي چندقطبي ناپايدار و مستعد جنگهاي بزرگ هستند. جنگ جهاني اول يك نمونه كلاسيك است. سيستمهاي چندقطبي تا حدي ناپايدار هستند زيرا هر كشوري بايد در مورد دشمنان احتمالي متعدد نگران باشد. در واقع در حال حاضر، وزارت دفاع ايالات متحده از درگيريهاي احتمالي همزمان با روسيه در اروپا و چين در اقيانوس هند و اقيانوس آرام نگران است. علاوه بر اين، جو بايدن رييسجمهور امريكا اعلام كرده است كه استفاده از نيروي نظامي به عنوان آخرين راهحل براي مقابله با برنامه هستهاي ايران روي ميز باقي ميماند. جنگ در سه جبهه دور از ذهن نيست. جنگهاي محاسباتي نادرست اغلب زماني رخ ميدهد كه دولتها دشمن خود را دستكم بگيرند. دولتها به قدرت يا عزم رقيب خود براي مبارزه شك دارند، بنابراين آنها را آزمايش ميكنند. گاهي اوقات دشمن بلوف ميزند و چالش ايجاد ميشود. با اين حال، اگر دشمن مصمم به دفاع از منافع خود باشد، ممكن است جنگ بزرگي رخ دهد. ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه احتمالا در آغاز حمله به اوكراين اشتباه محاسباتي كرده و به اشتباه تصور كرد كه جنگ آسان خواهد بود. برخي محققان واقعگرا براي مدتي هشدار ميدادند كه حمله روسيه به اوكراين در راه است و هنوز اين احتمال وجود دارد كه جنگ در اوكراين بتواند از مرزهاي ناتو عبور كرده و اين درگيري را به آتش مستقيم ايالات متحده و روسيه تبديل كند. اين خطر هم وجود دارد كه شي جين پينگ، رييسجمهور چين در مورد تايوان اشتباه محاسباتي كند. سياست گيجكننده «ابهام استراتژيك» واشنگتن در مورد اينكه آيا از جزيره دفاع خواهد كرد يا خير، تنها به بيثباتي ميافزايد. بايدن گفته است كه از تايوان دفاع خواهد كرد، اما كاخ سفيد خودش با او مخالفت كرد. بسياري از رهبران، از جمله احتمالا شي، ممكن است به اشتباه فكر كند كه ميتواند با حمله به تايوان خلاص شود فقط به اين دليل كه ايالات متحده با خشونت مداخله كند تا او را متوقف كند. علاوه بر اين، پس از آنكه چندين رييسجمهور ايالات متحده «همه گزينههاي روي ميز» را براي برنامه هستهاي ايران مطرح كردند، تهران ممكن است تصور كند كه ميتواند بدون پاسخ ايالات متحده و بمباران، مسير خود را برود. اگر ايران در سنجش عزم بايدن اشتباه كند، ممكن است جنگ شود. واقعگرايان همچنين بر تغيير توازن قوا تمركز كرده و نگران ظهور چين و افول نسبي ايالات متحده هستند. نظريه انتقال قدرت ميگويد سقوط يك قدرت بزرگ مسلط و ظهور يك رقيب صعودي اغلب منجر به جنگ ميشود. برخي كارشناسان نگران هستند كه واشنگتن و پكن ممكن است در اين «تله توسيديد» بيفتند. سيستمهاي استبدادي ناكارآمد، اين تحول را بعيد ميسازد كه پكن يا مسكو رهبري جهاني را از ايالات متحده به اين زودي غصب كنند، اما نگاهي دقيقتر به سوابق تاريخي نشان ميدهد كه رقبا گاهي زماني كه جاهطلبيهاي گستردهشان خنثي ميشود، جنگهاي تهاجمي را آغاز ميكنند. مانند آلمان در جنگ جهاني اول و ژاپن در جنگ جهاني دوم، روسيه ممكن است براي معكوس كردن زوال خود بهشدت تلاش كند و چين نيز ممكن است ضعيف و خطرناك باشد. برخي افراد ممكن است استدلال كنند كه بازدارندگي هستهاي همچنان كارساز خواهد بود، اما فناوري نظامي در حال تغيير است. جهان در حال تجربه «انقلاب صنعتي چهارم» است، زيرا فناوريهاي جديد - مانند هوش مصنوعي، محاسبات كوانتومي و ارتباطات، رباتيك، موشكهاي مافوق صوت، انرژي هدايتشده و ... - نويد تغيير اقتصاد جهاني، جوامع و ميدان جنگ را ميدهند. بسياري از كارشناسان دفاعي معتقدند ما در آستانه انقلاب جديدي در امور نظامي هستيم. اين امكان وجود دارد كه اين فناوريهاي جديد، مانند تانكها و هواپيماها در آستانه جنگ جهاني دوم، به ارتشهايي كه دست به حمله ميزنند، امتياز بدهد و احتمال جنگ را بيشتر كند. حداقل اين سيستمهاي تسليحاتي جديد ميتوانند ارزيابيهاي مربوط به توازن قوا را به سمت اشتباه محاسباتي ببرد.
به عنوان مثال، چين در چندين مورد از اين فناوريها از جمله موشكهاي مافوق صوت، كاربردهاي خاص براي هوش مصنوعي و محاسبات كوانتومي پيشرو است. اين مزايا - يا حتي تصور نادرست در پكن مبني بر وجود اين مزيتها - ميتواند چين را براي حمله به تايوان وسوسه كند. حتي ليبراليسم، به عنوان نظريه خوشبينتر هم دليلي براي بدبيني ارايه ميدهد. مطمئنا ليبرالها درست ميگويند كه نهادها، وابستگي متقابل اقتصادي و دموكراسي، همكاري در نظم جهاني ليبرال را تسهيل كردهاند. ايالات متحده و متحدان دموكراتيك آن در امريكاي شمالي، اروپا و آسياي شرقي بيش از هر زمان ديگري متحد شدهاند. اما همين عوامل بهطور فزايندهاي جرقه درگيري بر سر خطوط گسل بين نظمهاي جهاني ليبرال و غيرليبرال را دامن ميزند. در جنگ سرد جديد، نهادهاي بينالمللي به سادگي به عرصههاي جديدي براي رقابت تبديل شدهاند. روسيه و چين در اين نهادها نفوذ ميكنند و آنها را بر خلاف اهداف مورد نظر خود ميچرخانند. چه كسي ميتواند رياست نشست شوراي امنيت سازمان ملل را در حالي كه ارتشهايش در فوريه به اوكراين حمله كردند، فراموش كند؟ بهطور مشابه، چين از نفوذ خود در سازمان بهداشت جهاني براي جلوگيري از تحقيقات موثر در مورد منشا كرونا استفاده كرد و ديكتاتورها براي كسب كرسي در شوراي حقوق بشر سازمان ملل متحد رقابت ميكنند تا اطمينان حاصل كنند كه نقض فاحش حقوق بشر آنها زير ذرهبين نميرود. به جاي تسهيل همكاري، نهادهاي بينالمللي بهطور فزايندهاي درگيري را تشديد ميكنند. محققان ليبرال همچنين استدلال ميكنند كه وابستگي متقابل اقتصادي باعث كاهش تعارض ميشود. اما اين نظريه هميشه مشكل مرغ و تخممرغ داشت. آيا تجارت محرك روابط خوب است يا روابط خوب محرك تجارت است؟ ما پاسخ را در واقعيت ميبينيم. جهان آزاد به اين نتيجه رسيده كه از نظر اقتصادي بيش از حد به دشمنان خود در مسكو و پكن وابسته است و به سرعت در حال جدا شدن از آنهاست. شركتهاي غربي يكشبه از روسيه خارج شدند. قوانين و مقررات جديد در ايالات متحده، اروپا و ژاپن تجارت و سرمايهگذاري در چين را محدود ميكند. سرمايهگذاري والاستريت در شركتهاي فناوري چيني كه با ارتش آزاديبخش خلق چين براي توليد سلاحهايي با هدف كشتن امريكاييها همكاري ميكنند، غيرمنطقي است اما چين نيز در حال جدا شدن از جهان آزاد است. به عنوان مثال، شي شركتهاي فناوري چين را از فهرست شدن در والاستريت منع ميكند، زيرا نميخواهد اطلاعات اختصاصي خود را با قدرتهاي غربي به اشتراك بگذارد. وابستگي متقابل اقتصادي بين جهان ليبرال و غيرليبرال كه به عنوان عامل بالاستي در برابر درگيري عمل كرده، اكنون در حال فرسايش است.
منبع: فارن پاليسي
ترجمه: سايت انتخاب