ادامه از صفحه اول
از كلاه شرعي؛ تا كلاه قانوني
به اين ميگويند فساد نظاممند، يعني موضوع فراتر از اين شخص و آن فرد است. چنين مقرراتي از جمله قيمتگذاري پول (نرخ بهره)، ارز، انرژي، فولاد، سيمان، خودرو، مرغ و تخممرغ، نهادههاي كشاورزي و... همه و همه منشا فساد و تشديدكننده آن هستند. ولي در ميان همه اينها قيمتگذاري پول و ارز از همه بدتر و فسادآميزتر است. فراموش نكنيد كه تقريبا قريب به اتفاق فسادهايي كه در ايران رخ ميدهد، يا از بانكها آغاز ميشود يا به بانك ختم ميشود. علت اصلي نيز قيمتگذاري پول يا همان نرخ بهره است. مثل همه قيمتگذاريها منشا فساد است.
شبكه ارتباطي زنان بستري براي نشاط و سرزندگي در شهر
اين مهم بستري براي شهر است تا از اين ظرفيت براي رونق نشاط و مشاركت و تعامل در شهر برمبناي ارتباطگيري مبتني بر نوع نگاه زنان به شبكهها و ارتباطات فراهم كند.
در تحقيقي در ايران صاحبنظران معتقدند شبكههاي اجتماعي كه شبكهسازي و سهولت در تبادل اطلاعات را تسريع ميبخشند، پيامدهاي قابل توجهي براي توانمند شدن زنان از جمله امكان خوداشتغالي، جسارت در اظهار خود، به اشتراكگذاري دانش و مهارت، افزايش خودآگاهي جنسيتي و روحيه مطالبهگري، بازانديشي در هويت زنانه و... را نيز به همراه دارند(2). اين مهم به اين معناست كه زنان همچنان نه تنها قادرند در گسترش شبكه ارتباطي براي خود بستري براي ارتقا و اثربخشي فراهم كنند بلكه قادرند با اين شبكههاي ارتباطي فضاي ارتباطي شهر را نيز تقويت كنند!
شهر نيازمند گسترش تعامل و توسعه شبكههاي ارتباطي براي حفظ انسجام و همبستگي و تقويت سرمايه اجتماعي است و زنان با توجه به مهارت شبكهسازي در ساختار محلات و گسترش آن در بستر فضاي مجازي ميتوانند نگاهي ديگر را به شهر هدايت كنند كه فارغ از نگاههاي معمول به شهرها كه برمبناي منافع، كنترل، امنيت، ترافيك و آلودگي هوا و... و مجموعهاي از عناصر كه جدايي را بيشتر از همگراييها توليد ميكند، باشند!
زنان در شهرهاي بزرگ به عنوان نيمي از جمعيت دغدغههايي از جنس ارزشهاي انساني را به دليل حساسيتهاي مادري و حس نوعدوستي ميتوانند در جايگزيني ارزشهاي اخلاقمدار و انسانمدارانه فعالانه ورود كنند! آنان با درك شرايط سخت به دنبال راهكارهايي براي حل مسائل هستند و چون مهارت شبكهسازي دارند، ميتوانند از ظرفيت ديگر زنان بهره بگيرند. نگاهي به موسسات خيريه و حضور موثر زنان در آنها و تشكلهاي غيردولتي زنان در همين عرصه ميتواند ظرفيتهاي اجتماعي و حل مساله آنان را براي مسائل شهري به خصوص در حوزه اجتماعي تعريف كند.
از اين رو به نظر ميرسد از آنجا كه كاركرد شبكه بسيار جذاب و سريع است، كافي است كه توليدكننده پيامي در آن باشيد، پيامي از جنس كمك يا حمايت يا رفع مساله آنگاه شبكه خود توليدكننده پيام است و شبكه كاركرد خود را اعمال ميكند. شهرها نيازمند همگرايي هستند تا برجا بمانند و اين مختص به شهرهاي بزرگ نيست، همه شهرها اين نياز را دارند و زنان ميتوانند با استفاده از شبكه ارتباطي روح نشاط و سرزندگي را به آن برسانند. اين مهم نيازمند تدارك سازمان و سيستم اجراست و اين مهيا نميشود مگر بر باورپذيري به نقش شهروند و حق او بر شهر از سوي شهروندان و مديريت شهري به صورت مشترك!
براي همين امر شهرداريها ميتوانند با واگذاري بخشي از امور فرهنگي-اجتماعي و محيطزيستي شهر در قالب محلات و نواحي شهري به اين شبكهها فرصت بهرهگيري از ظرفيت كلان آنان براي حمايت از انسجام شهري را مشاهده كنند. تسهيلگران شهري در اين مهم در قالب انجمنهاي غيردولتي و دفاتر توسعه بستري مطلوب براي فعالسازي آنهاست! اعتماد كنيم و شهر را پرنشاط بسازيم!
1- https: //www.isna.ir/news/
2- http: //ensani.ir/fa/article/435898
بيبرنامگي، دلخراش، هميشه، همه جا!
از انصاف نگذريم و براي اثبات ريشهدار بودن اين معضل اشاره به فعاليت انتخاباتي اصلاحطلبان ضرورت دارد.بزرگان و محترمان اصلاحطلب ماهها نشستند و گفتوشنود كردند و حتي نام اين جمع را اجماعسازگذاشتند ولي دو، سه روز مانده به انتخابات در ميان بهت ناظران و نخبگان اعلام شد كه هر كس و هر حزب و گروه اصلاحطلب ميتواند به صلاحديد خود در انتخابات شركت كند يا نكند، كانديدا داشته باشد يا نداشته باشد! اينها از جديدترين و بزرگترين موارد بيبرنامگي ما ايرانيان است، پيشتر برويم بايد به رژيم گذشته هم بپردازيم كه با وجود ثبات و سرمايههاي عظيم مالي و ارتباطات عالي با اغلب كشورهاي جهان و امكان استفاده از مستشاران اقتصادي خارجي برنامه ميريخت ولي بسياري از برنامهها در ميانه راه، رها ميشدند يا امر ملوكانهاي ميآمد و همه چيز را بر هم ميزد! در اين سوي ماجرا هم دهها گروه مسلح و غيرمسلح براي سرنگوني شاه جدا مبارزه ميكردند و در اين راه چه جانها كه فدا نشد و چه زندانها كه پر نبود ولي شايد به جرات ميتوان گفت كه هيچ كدام از آنها برنامهاي مطابق با تعريف دقيق آن براي پس از انقلاب نداشتند و به سادگي اين تصور وجود داشت كه امالمسائل كشور حضور و اميال شاه و دربار است كه اگر بروند يكشبه همه مشكلات حل ميشود و... ديديم كه چند سال طول كشيد تا اولين برنامه پنج ساله تصويب و اجراي آن در دستور كار قرار گرفت.برنامهها يكي پس از ديگري نوشته شدند ولي جز در برخي مقاطع رنگ اجرا به خود نديدند تا اينكه آقاي احمدينژاد آمد و اصل و فكر برنامهريزي و برنامهمحوري را مچاله كرد و به زبالهدادن تاريخ افكند و تقريبا يك تنه به تدبير امور اجرايي پرداخت!
در حال حاضر واقعا كشور ما در شرايط بغرنجي قرار دارد و مسائل فوقالعاده مهمي حتما پيش خواهند آمد، بهترين راه اين است كه براي يكبار هم كه شده به واسطه خطرات بزرگي كه كشور را تهديد ميكند، حاكميت ميدانداري كند و با دعوت از همه جناحها و گروهها و صاحبنظران براي هر رخداد طبيعي و حتي غيرمترقبه فكر شود و برنامهريزي صورت گيرد و اجماعسازي شود تا در هر شرايطي كمترين گزندي متوجه كشور نشود.مرحوم هاشميرفسنجاني يكي از دلايل پذيرش قطعنامه خاتمه جنگ را اينگونه عنوان كرد كه امام نميخواست هنگام فقدان ايشان همچنان جنگ ادامه داشته باشد.در مورد برجام هم ميشد يك روش اجماعي در پيش گرفت و رفع قاطع تحريمها كه حداقل در ظاهر كسي با آن مخالف نيست در اولويت نخست قرار داده ميشد و حتي اگر امريكا ارادهاي براي پيوستن به برجام نشان نميداد براي آن هم فكر ميشد و برنامهريزي كلان صورت ميگرفت و حمايت ملي از طريق همه جناحها و گروهها و احزاب به دست ميآمد.اما به نظر ميرسد رنج ما از بيبرنامگي و برنامهگريزي در اغلب مسائل حتي موضوعات حياتي انتها ندارد و با خويش ميگوييم؛ چو فردا بيايد فكر فردا كنيم و هميشه از حوادث و رويدادها عقب هستيم.