تغيير لباس و كشف حجاب (1)
مرتضي ميرحسيني
مهديقلي هدايت (مخبرالسلطنه) كه بيشتر از 90 سال عمر كرد و بيستودوم شهريور 1334 از دنيا رفت زمانه 6 شاه را درك كرده بود. در ميان كتابهايي كه نوشت «خاطرات و خطرات» روايتي از زندگي و زمانه خود اوست و در آن بسياري از ديدهها و شنيدههايش را، معمولا به شكل خلاصه و فقط در چند جمله مرور ميكند. يكي از خاطراتش كه كمي مفصلتر است، ماجراي مشهور تغيير لباس و كشف حجاب است. مينويسد: «فكر تشبه به اروپايي از آنجا به سر پهلوي آمد، صورت بسي آراسته است و بيشتر معايب كه امروز گريبانگير ملل است از طرز زندگي برخاسته.
در شرق فقط زنها در چادر نبودند، زندگي اعياني تا درجهاي در پرده بود و تجملات در برزن و بازار ظهور نداشت و كمتر تحريك به رشك و رقابت ميكرد. كمال پاشا اگر سرباز خوبي بود و پيشرفتي كرد بيشتر بر اثر اصطكاك سياسات بود. تقليد اروپايي به صورت خوش مينمايد، به معني دشوار است... ترقي اروپا در افزارسازي است نه در اسكي و فوتبالبازي... چادر و چاقچور و روبند شرعي نبود.
حجابي كه در شرع وارد است خودداري از تظاهر و جلب نظر است. در مكه و مدينه روبند نيست، نصف صورت باز است با جامه بلند عبا و چادر پردهاي بود بر سر صد عيب نهان... صرفنظر از مراتب ديگر، دوام عبا و چادر روي اقتصاد بود. هر كه هر چه داشت مستور بود... زنان بدرفتار در شهر هستند و بويي از نقشه برده بودند و در درشكهها با روي باز حركت ميكردند. روزي به شاه عرض كردم اگر بايد روگيري موقوف شود، پرگرام ميخواهند كه آبرومند و مقرون به عفت باشد. محمدخان درگاهي حاضر بود. او را خواندند و فرمودند فلاني چنين ميگويد، خودم هم ديدهام؛ البته منع كنيد، جلو بگيريد كه قصد من آن بود گل به جايي نرسد كه پيلان بلغزند... در سنوات 1306 و 1307 ملكه ترويج دكلته ميكرد و منع چادر نماز. عيال من كه به اندرون ميرفت و چادر نماز داشت مورد ايراد ميشد، آخر ترك رفتن نمود.» (خواننده عزيز دقت داشته باشد كه مهديقلي هدايت در آن زمان نخستوزير ايران و يكي از گوش به فرمانترين مردان رضاشاه بود) . او اضافه ميكند: «اواخر رياست من، در جلسهاي از جلسات هيات دولت كه اسهام صادر و وارد محدود ميشد، تيمورتاش كلاه زنانه را داخل امتعه مجاز كرد. گفتم چه حاجت؟
گفت لازم ميشود. گوشه پرگرام ده ساله بالا رفت. قصد من از پرگرامي كه به شاه عرض كردم اين بود كه به جاي چادر، روپوش نجيب و محترمي برقرار شود كه زينت زن جز صورت و كفين پوشيده باشد، چنانكه در مكه ديده بودم و در شرع مقرر است. بالجمله امر صادر شد كه از اول فروردين 1314 مردها كلاه فرنگي (لگني) بر سر بگذارند و زنها چادر را ترك كنند.» آن زمان يكسال و چند ماهي از پايان دوران نخستوزيري هدايت ميگذشت.
مينويسد: «كلاه اجنبي مليت را از بين برد و برداشتن چادر، عفت را. پرده حجاب باقي بود، زنها لباس بلند پوشيدند و روسري برافكندند و اين حجاب شرعي بود. پليس دستور يافت روسري را از سر زنها بكشد و روسريها پاره شد و اگر ارزش داشت تصاحب. مدتي زد و خورد بين پليس و زنها دوام داشت. بسيار زنها را شنيدم كه از خانه بيرون نيامدند. امر شد مبرزين محل مجالس ترتيب بدهند و زن و مرد محل را دعوت كنند كه اختلاط عادي شود. وثوقالدوله از پيشقدمها بود. در كافه بلديه شبنشيني مرتب شد. من هم دعوت داشتم، نوشتم خانمي مجلسآرا ندارم و تنها آمدن خلاف نزاكت است.»