سياستهاي دوگانه در برخورد با آقاي خاص كشتي
محمد بنا را چطور محاكمه كنيم؟
گروه ورزش
شرايط براي حمله به محمد بنا جور جور است. تيم ملي كشتي فرنگي ايران در حالي كه روسيه غايب بود نهتنها نتوانست در رقابتهاي قهرماني جهان صربستان قهرمان شود كه روي سكو هم نرفت. در ۷ وزن هيچ مدالي كسب نكرديم و برخي چهرههاي مطرح باختهاي بدي را تجربه كردند. محمدرضا گرايي با كوچينگ بد مدال طلا را از دست داد. اشكهاي علي ارسلان، كشتيگيري كه محمد بنا نخواسته بودش و براي صربستان طلا گرفت هم فضا را حسابي دراماتيك كرد تا منطق و احساس در انتقاد و حمله به آقاي خاص كشتي در هم بياميزد. هم بنا و هم جامعه كشتي و ورزش قبلا اين شرايط را تجربه كردهاند. اصلا انگار تاريخ است كه دارد تكرار ميشود. در المپيك ۲۰۱۲ لندن و در حالي كه هيچ كس از كشتي فرنگي توقع چنداني نداشت محمد بنا و پسرانش ۳ نشان طلا به دست آوردند. سه طلاي فرنگي در شرايطي به دست آمد كه تنها مدال ايران در كشتي فرنگي در المپيك يك برنز بود در سال ۱۹۶۰. در سال ۲۰۱۲ كه هنوز تستهاي دوپينگ ۳ نشان طلاي ديگر را به ورزشكاران ايراني بازنگردانده بود، ايران با كسب ۴ نشان طلا به كار خودش پايان داد. كسب ۷۵ درصد از نشانهاي طلاي كاروان ايران توسط كشتي فرنگي غوغايي در ورزش كشور به وجود آورد. محمد بنا را روي سرشان ميگذاشتند و همه جا بحث نبوغ اين مربي در انتخاب كشتيگيران مطرح بود. بنا بعد از المپيك در اوج از تيم ملي كنارهگيري كرد ولي در آستانه المپيك ريو به تيم برگشت. به اين اميد كه بتواند موفقيتهاي ۴ سال قبل را تكرار كند. در ريو اما ورق برگشت؛ ۳ نشان طلا و آن همه موفقيت به دو نشان برنز كاهش پيدا كرد تا آن تصاوير تلخ از گريه محمد بنا در بيرون از سالن مسابقات تبديل به يكي از هايلايتهاي المپيك ريو براي ايرانيان شود. اگر نبود طلاي حسن يزداني در برزيل، هيچ كس نميتوانست آن تلخي به جا مانده از شكستهاي پيدرپي فرنگيكاران و مخصوصا حميد سوريان را تحمل كند.
بعد از فروكش كردن جو احساسي، انتقادها از محمد بنا بالا گرفت. از اينكه چشمي كشتيگير انتخاب ميكند. از اينكه به سيستم انتخابي اعتقاد ندارد. از اينكه با برخي كشتيگيران خيلي دوست ميشود و بقيه را اصلا به حساب نميآورد و فراريشان ميدهد. از اينكه سه نشان طلاي تيم در لندن هم صرفا با هل دادن و سوءاستفاده از قوانين به دست آمده بود! جو آنقدر به هم ريخت كه بنا كه عادت به قهر كردن داشت براي بار چندم اين كار را كرد. اما اينبار قهر او برخلاف سالهاي گذشته اصلا خريدار نداشت و همه گفتند خوش آمدي! اصلا خود مقامات فدراسيون هم ديگر به اين نتيجه رسيده بودند كه زمان تغيير فرا رسيده.
زياد طول نكشيد كه جاي محمد بنا در تيم ملي احساس شد. نتايج تيم در مسابقات قهرماني ۲۰۱۷ جهان در پاريس كه با كسب سه برنز همراه شد به اضافه تك برنز ايران در ۲۰۱۸ بوداپست كه نتيجهاي فاجعهآميز به حساب ميآمد همه را دلتنگ بنا كرد. به همين دليل چند روز بعد از بازگشت تيم ملي كشتي فرنگي بنا مجددا به عنوان سرمربي تيم ملي برگزيده شد. در ۲۰۱۹ نور سلطان، ايران مجددا به جدول مسابقات برگشت؛ البته باز هم با ۳ نشان برنز. بعد از آن كوويد- ۱۹ آمد و مسابقات جهاني را دو سال تعطيل كرد. در اين بين مهمترين رويداد ورزش يعني المپيك برگزار شد. تيم ملي كشتي فرنگي در توكيو نتيجهاي قابل قبول به دست آورد. كسب يك نشان طلاي بسيار مهم توسط گرايي و يك برنز توسط ساروي باعث شد كسي نتواند به بنا گير بدهد. به هر حال او يك طلا از مجموع ۳ طلاي كل كاروان ايران را به دست آورده بود. در جهاني ۲۰۲۱ در نروژ شاگردان بنا شاهكار كردند و با كسب ۴ نشان طلا بهترين نتيجه تاريخ كشتي فرنگي در رقابتهاي جهاني را از حيث كسب مدال به ثبت رساندند. محبوبيت آقاي خاص به دوران بعد از المپيك لندن برگشت. دوباره از نظر خيلي از كارشناسان اشكالي نداشت كه او انتخابي برگزار نميكند. آن موقع ميگفتند به هر حال هر مربي سليقهاي دارد. وقتي علي ارسلان رفت هم چندان توجهي نشد. بنا در سه المپيك چهار نشان طلا و سه برنز براي ايران به ارمغان آورده بود. او كسي بود كه در دعواي فدراسيون كشتي و وزارت ورزش توسط دبير مثل يك آس رو شد. از نظر برخي منتقدان فردي با چنين جايگاهي حتما حق داشت برخي قوانين را ناديده بگيرد.
اما نتايج بلگراد دوباره شرايط را براي بنا سخت كرده است. او كه هميشه با نتايجي كه خودش قبلا به دست آورده مقايسه ميشود اينبار در تنگناي مسابقات جهاني اسلو گير كرده. حالا همان چيزهايي كه در روزگار موفقيت بنا سليقه سرمربيگري ناميده ميشد، نقطه ضعف او شمرده ميشود. همه همانند روزهاي بعد از المپيك ريو از تمام شدن دوران آقاي خاص ميگويند. از نياز به دميده شدن خون تازه در رگهاي كشتي فرنگي. شايد واقعا نياز باشد تغييري در كادرفني تيم ملي كشتي فرنگي رخ بدهد و شايد هم نياز نباشد. مساله اصلا سر اين نيست. مساله سر نگاه تاريخي مواجهه جامعه ورزش با محمد بناست. نميشود وقتي او نتيجه ميگيرد، بشود آقاي خاص و وقتي نتيجه نميگيرد، بشود كسي كه هيچ چيزي از كشتي سرش نميشود! نميشود كه وقتي ۴ نشان طلا به دست ميآورد، اشكالي نداشته باشد كه كشتيگيران مورد علاقهاش را به تيم دعوت كند و وقتي نتيجه نگرفت همين را كوبيد توي سرش. اگر بنا در سال ۲۰۱۲ يك طلا براي كشتي فرنگي به ارمغان ميآورد همان عزت و احترام كسب سه طلا را به دست ميآورد، چون تا آن زمان ورزش ايران در فرنگي فيناليست هم نداشته بود. اگر اين اتفاق رخ ميداد آن وقت دو برنز او در ريو هم ميشد نتيجه قابل قبول. همانطور كه امروز دو فيناليست بلگراد در مقايسه با چهار طلاي اسلو سنجيده ميشود وگرنه نسبت به نتايج تاريخ كشتي فرنگي داشتن دو فيناليست نتيجه بدي نيست. جامعه ورزش بايد يكبار تكليفش را با محمد بنا مشخص كند. او اين شكلي است؛ نبايد فراموش كرد او تا به حال سه بار از تيم ملي كنارهگيري كرده و هر سه بار با خواهش و تمناي مقامات فدراسيون بازگشته است. نبايد فراموش كرد كه محمد بنا مدال طلا گرفتن را در كشتي فرنگي براي ايران تبديل به يك رويه كرد. اگر فدراسيون به سيستم بنا اعتقاد دارد، اجازه بدهد كارش را بكند و با يك دوره مسابقات جهاني دوباره تحت تاثير انتقادات دست به تغيير احساسي نزند. اگر هم اعتقاد ندارد يكبار براي هميشه پرونده اين سرمربي را ببندد و يك مسير جديد در اين رشته باز كند. اين طور نباشد كه اگر فردا روزي بنا اخراج شد و در مسابقات جهاني سال بعد همين دو فيناليست هم نداشتيم دوباره براي بازگرداندن محمد بنا دست به دامان وزير و وكيل بشوند!