تحليلي بر نسبت عاشوراي سال 61 و اربعين سال 1444 هجري قمري
اربعين، عالميديگر و زنو آدمي
عظيم محمودآبادي
«من به سهم خود به قدر كفايت وقت صرف فهميدن هگل كردهام و گمان ميكنم آن را كموبيش ميفهمم و وقتي بهرغم زحمتي كه كشيدهام بعضي سطور را نميفهمم، بيتامل گمان ميكنم كه خودِ او نيز در اين باب چندان روشن نبوده است. اين كار را به سادگي و بهطور طبيعي انجام ميدهم و انديشهام از آن به عذاب نميافتد. اما بر عكس، آنگاه كه به ابراهيم ميانديشم گويي نابود ميشوم. هر لحظه آن پارادوكسِ عظيم را كه جوهر زندگي ابراهيم است در نظر ميآورم و در هر لحظه واپس رانده ميشوم و انديشهام با همه شور و شوقش حتي به اندازه سرِ سوزني به اين پارادوكس نفوذ نميكند. همه عضلاتم را براي تجسم منظرهاي از آن منقبض ميكنم اما در همان لحظه فلج ميشوم» (كيركگور، ترسولرز، ص57).
اسماعيل كربلا
واقعه عاشورا از جمله حوادثي است كه ميتواند بزرگترين ذهنها را عمري به خود مشغول كند و بيشترين اوراق را در شرح و بسطش به خود اختصاص دهد و بالاترين حيرتها را براي ناظران و تعمقكنندگانِ در آن رقم بزند. آري آنچه به فرزند پيامبر و خاندانش در صحراي كربلا گذشت هيچ كم از چيزي نداشت كه بر ابراهيم و اسماعيلش (يا اسحاق بر اساس منابع يهودي و مسيحي) در كوه موريه گذشت. اگر ابراهيم(ع) در موريه تنها مامور به قرباني يك فرد از افراد خانوادهاش بود، حسين(ع) در كربلا هفدهنفر از خاندانش (بنيهاشم) را به قربانگاه برد و برخي منابع البته اين تعداد را تا بيستوهفت نفر ثبت كردهاند. اگر فديه ابراهيم در همان اوان، پذيرفته شد و كار به آخر نرسيد اما حسين(ع) شاهد در خون غلطيدن يك يك مرداني از فرزندان، برادران، برادرزادگان، خواهرزادگان، عموزادگان، اصحاب و يارانش بود كه بهترين خلق خدا در روي زمين بودند؛ «وفديْناهُ بِذِبْحٍ عظِيمٍ؛ و او را در ازاي قرباني بزرگي باز رهانيديم» (الصافات، آيه 107، ترجمه محمدمهدي فولادوند). به راستي اين كدام «ذبحِ عظيم» بود كه در ازاي آن خداوند اسماعيل را به ابراهيم بازبخشيد؟ آيا اين قرباني بزرگ جز نواده رسول خاتم بود؟ آيا خداوند در كوه موريه جز به صحراي «كوربابل» كه بعدها «كربلا» خوانده شد (العقاد، ابوالهشدا، ص190) اشاره كرده است؟ آيا او در روز اضحي (عيد قربان)، جز به عاشورا نظر داشته است؟
عاشورا و تنوع تحليلي اين واقعه
اگر پس از گذشت نزديك به چهارده قرن از عاشورا هنوز با آمدن محرم، خود را با اين پرسش مواجه ميبينيم كه عاشورا چه بود و امام حسين(ع) چه كرد، نبايد متعجب شد. اگر ميبينيم مورخان و تحليلگران هر يك در مورد اين نهضت عظيم، نظري و تحليلي متفاوت از ديگري ارايه ميدهند باز هم نبايد تعجب كرد. اگر ميبينيم عدهاي قيام آن حضرت را صرفا فناء فيالله شدن دريافتهاند و گروهي ديگر با تاكيد بر عبارت «لطلب اصلاح امتي جدي رسولالله»، اقدامش را براي اصلاح امت، برداشت كردهاند نبايد به حيرت افتاد. اگر عدهاي چند دهه پيش قيام امام را صرفا براي به دست آوردن حكومت تفسير ميكردند و همانها بعدها از رايشان برگشتند و گفتند به تنها چيزي كه حضرت نميانديشيده حكومت بوده است، باز هم نبايد شگفتزده شد. چراكه همواره بايد در خاطر داشته باشيم كه عاشورا در تاريخ جهان استثنايي بينظير است كه بزرگترين ذهنها گاه در مواجهه با آن در ميماند و بيشترين حيرتها را ميتواند رقم بزند. عاشورا از جنس همان كار ابراهيم است كه كيركگور با صريحترين زبان، عجزش را از فهم آن فرياد زد. عاشورا از آنچنان شكوهي برخوردار است كه به قول نويسنده «ترس و لرز» عقلِ آدمي را فلج ميكند؛ با اين همه اما ما آدميان ناگزير از اين سعيها و خطاها در فهم واقعه سترگي چون عاشورا هستيم. هر كس به قدر همتِ خويش و درك و دريافتش تلاش ميكند تا اين لحظه ناب و نادر را در تاريخ طولاني بشر دريابد. پس اين همه تفاسيرِ گوناگونِ عرفاني، سياسي، اجتماعي، انقلابي، اصلاحاتي، دفاعي، جهادي، قيامي و ... از عاشورا با همه تناقضات و گاه تعارضاتشان، در يك نگاه كلي چندان ناموجه به نظر نميرسد و شايد بايد به لسانِ ملاي رومي زمزمه كرد كه: «دوست دارد يار اين آشفتگي / كوشش بيهوده به از خفتگي».
البته نگارنده اين سطور به هيچوجه معتقد نيست كه هر خوانشي از عاشورا كه ارايه شده يا امكان ارايه آن وجود دارد، لزوما درست است يا همه اين خوانشها به يك ميزان داراي اعتبار هستند. چنين گزارهاي مطلقا درست نيست و بسياري از تفاسيري كه از عاشورا شده به نوعي مبتلا به آناكرونيسم و زمانپريشي تاريخي است كه گاه از كمترين اعتبار علمي نيز برخوردار نيست. اما آنچه در اين نوشته به آن اشاره شد صرفا تذكار اين نكته بود كه بخش وسيعي از آشفتگي، ميانِ انبوه تعابير و تفاسير از نهضت حسيني(ع) را بايد ناشي از سترگي و بينظيري آن حركت استثنايي دانست كه عقل نوع بشر از درك و دريافت همه ابعاد آن عاجز و نسبت به فهم ظرايف و دقايق آن چنان ناتوان است كه به تعبير كيركگور آدمي احساس ميكند در برابر درك آن فلج است!
عاشورا و ريشههاي آن در ناخودآگاهي جمعي ما
هرچند تحليلها و فهم عاشورا و حركت امام حسين(ع) از تنوع بالايي برخوردار است و در هر دورهاي، نظري خاص يا تحليل ويژهاي مورد توجه بيشتر قرار ميگيرد اما داستان بزرگداشت اين روز اساسا از لون ديگري است.
عاشورا چنان در ناخودآگاهِ جمعي ما شيعيان، ريشه كرده است كه تحليل تاريخي آن، اولويت نخستين را ندارد. به بيانِ ديگر اين حادثه بزرگ، به قدري با عميقترين و ريشهايترين ادراكاتِ انساني ما تنيده شده است و آنچنان احساس و هيجاني (emotion) در حافظه جمعي ما آفريده كه فهم و تحليل جزييات اين رويداد به هيچوجه از اهميت برابري با نفسِ تعزيت و بزرگداشتي برخوردار نيست كه اكنون هزار و چند صد سال است در ميان ما به سنتي سترگ تبديل شده.
آري تحليل تاريخي عاشورا حتما در جاي خود اهميت بالايي دارد اما يادمان باشد اصل اين حادثه آنقدر بزرگ بوده كه به تعبير كيركگور ذهن آدمي را فلج ميكند و راز تنوع تحليلي اين واقعه را در بزرگ بودنش بايد جست. با اين حال عاشورا چنانكه گفته شد يك سويه احساسي - عاطفي عميق هم دارد كه در طول تاريخ اسلام - بلكه تاريخ اديان- نقطه عطفي بيبديل و بينظير است كه همچنان ميتواند نقشآفريني كند. عاشورا يك بار اتفاق افتاد آن هم در دهم محرم سال شصتويك هجري اما براي همه هزار و سيصد و هشتاد و سه سال بعد از آن - تا امروز - پتانسيل و ظرفيتي بينظير بوده كه جان يزيديان تاريخ را توانسته بلرزاند و گاه پشتشان را در خاك بغلطاند.
واقعيت اين است كه گذر زمان و تحولات جهان خيلي چيزها را تغيير داده است و ميدهد. امروز وضعيت دين به معناي عام آن در جهان، قابل مقايسه با قرون ماضي نيست. حتي جهان اسلام هم از اين وضعيت بينصيب نبوده و آفات دينگريزي و گاه دينستيزي آن گريبانگير امت اسلام نيز شده است. اما داستان عاشورا از باقي داستانها جدا است؛ عاشورا همچنان با قوت در عمقِ فرهنگها نفوذ ميكند و دل فرزندان آدم را ميبرد، پايشان را در برابر حقيقت خود سست و جانشان را لبريز از شور و شوق ميكند كه شايد اوجِ آن را در اين سالها بتوان در راهپيمايي بينظير اربعين ديد.
اربعين؛ استثنايي در قاعده قرن بيستويكم
به راستي يك قرن پيش يا بيست سال قبل چه كسي ميتوانست پديد آمدن مراسم اربعين با اين شكوهِ انساني - در عين سادگي و سختياي كه اقتضاي يك نهضت خودجوش است - را پيشبيني كند؟ كدام دولت ميتوانسته يا ميتواند چنين بزم مومنانهاي را در قرن بيستويكم سامان دهد؟ كدام تجمع ديني يا سكولاري در تاريخ جهان را ميتوان نشان داد كه با يك صدم آنچه امروز در كربلاي حسين(ع) ميگذرد قابل مقايسه باشد؟ آري اربعين گويي استثنايي است بر قاعده قرن بيستويكم؛ استثنايي مبارك در جهاني كه گويي بركات سماوي ديري است از آن رخت بربسته است.
البته استبعادي ندارد اگر برخي از اصحاب قدرت و سياست بخواهند از اين فرصت به نفع خود يا جريان سياسيشان بهره ببرند. چراكه اين پديده شگرف و استثنايي ميتواند طمع اهل قدرت را در خود ايجاد كند و البته در طول تاريخ نيز اين هوسها و طمعها بيسابقه نبوده است و نيست. مگر بنيالعباس بر موج انتقامجويي از يزيديان سوار نشدند و با شعار «الرضا من آلمحمد (ص)» خودشان را به قدرت نرساندند؟ اساسا هر پديدهاي كه از اقبال عمومي گستردهاي در جوامع بشري برخوردار باشد، ميتواند در معرض سوءاستفاده قرار بگيرد. اما اين كجا و قائل شدن به اينكه اربعين محصول سياستورزيهاي فلان دولت يا فلان نظام سياسي است كجا؟
چقدر آنها كه چنين ميانديشند درك عليل و فهم بسيطي از انسان و جوامع بشري دارند. چه اذهان نابالغي دارند آنهايي كه اين نهضت سترگ را به اراده يا امكانات يك يا دو دولت نسبت ميدهند. چه درك نازلي از جوامع انساني دارند آنهايي كه اين رويداد را ناشي از برنامهريزيهاي حكومتي ميبينند.
اربعين؛ عالمي ديگر وز نو آدمي
البته از سوي ديگر ميتوان گفت شايد تقصيري هم نداشته باشند. چراكه آنها نتوانستهاند عاشورا و كارويژه آن را در طول تاريخ درك كنند و نمونهاي شبيه آن را نيز در هيچجاي جهان و در هيچ مقطعي از زمان نيافتهاند لذا چارهاي ندارند جز اينكه به اين سادهسازيهاي مضحك و بيمايه روي آورند.
اما آنچه اهميت دارد اين است كه عاشورا همچنان دارد نقش خود را در درازناي تاريخ ايفا ميكند و هرروز بر فتوحاتِ اين «فتحالفتوح» افزوده و افزودهتر ميشود.
حال برگرديم به ماجراي ابراهيم و اسماعيل؛ اگر ذهن فيلسوف بزرگي چون كيركگور در برابر اراده ابراهيم(ع) براي قرباني كردن فرزند عزيزش فلج ميشود، در مورد فرزند پيامبر خاتم (ص) بايد گفت بزرگترين ذهنها از تحليل مراسمي به نام آن واقعه در بطن قرن بيستويكم نيز به غايت درمانده و فلج هستند. درست در دوراني كه سكه دينداري در جهان از رونق افتاده و ظاهرا سكولاريسم بيباكانه در حال جولان است، اربعينِ سيد و سالار شهيدان در گوشهاي از عالم، عالمي ديگر و از نو آدمي ديگر را پديد آورده است. گويي در افول دين و دينداري جهان، عاشورا داستاني يكسره متفاوت دارد. شايد بتوان گفت عاشورا و هرآنچه به آن منسوب باشد فراتر از اديان قرار دارد. عاشورا را در يك كلمه ميتوان «مذهب عشق» و اربعينيانِ سراسر جهان - چه آنهايي كه به مشايه (پيادهروي از نجف به كربلا در اربعين) ميپيوندند و چه آنها كه نظير نگارنده اين سطور در حسرتش به سر ميبرند- را «ملت عشق» ناميد؛ همان ملتي كه به تعبير مولوي از «همه دينها جداست». آري اربعين رابايدمظهر تام و تجلي تمام اين عشقِ ايماني دانست.
فهرست منابع
- قرآن كريم، ترجمه محمدمهدي فولادوند.
- كيركگور، سورن، ترسولرز، ترجمه عبدالكريم رشيديان، نشرني، چاپ پانزدهم؛ 1396.
- العقاد، عباس محمود، ابوالشهداء، شركت چاپ و نشر بينالملل، چاپ اول؛ 1395.
آنچه به فرزند پیامبر و خاندانش در صحرای کربلا گذشت هیچ کم از چیزی نداشت که بر ابراهیم و اسماعیلش (یا اسحاق براساس منابع یهودی و مسیحی) در کوه موریه گذشت. اگر ابراهیم (ع) در موریه تنها مامور به قربانی یک فرد از افراد خانوادهاش بود، حسین (ع) در کربلا هفده نفر از خاندانش (بنیهاشم) را به قربانگاه برد و برخی منابع البته این تعداد را تا بیست و هفت نفر ثبت کردهاند. اگر فدیه ابراهیم در همان اوان، پذیرفته شد و کار به آخر نرسید اما حسین (ع) شاهد در خون غلطیدن یک یکِ مردانی از فرزندان، برادران، برادرزادگان، خواهرزادگان، عموزادگان، اصحاب و یارانش بود که بهترین خلق خدا در روی زمین بودند؛ «وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ؛ و او را در ازايقرباني بزرگي باز رهانيديم.»
به راستی این کدام «ذبحِ عظیم» بود که در ازای آن خداوند اسماعیل را به ابراهیم بازبخشید؟ آیا این قربانی بزرگ جز نواده رسول خاتم بود؟ آیا خداوند در کوه موریه جز به صحرای «کوربابل» که بعدها «کربلا» خوانده شد، اشاره کرده است؟ آیا او در روز اضحی (عید قربان)، جز به عاشورا نظر داشته است؟
عاشورا چنان در ناخودآگاهِ جمعیِ ما شیعیان، ریشه کرده است که تحلیل تاریخی آن، اولویت نخستین را ندارد. به بیانِ دیگر این حادثه بزرگ، به قدری با عمیقترین و ریشهایترین ادراکاتِ انسانیِ ما تنیده شده است و آنچنان احساس و هیجانی (emotion) در حافظه جمعی ما آفریده که فهم و تحلیل جزيیات این رویداد به هیچوجه از اهمیت برابری با نفسِ تعزیت و بزرگداشتی برخوردار نیست که اکنون هزار و چند صد سال است در میان ما به سنتی سترگ تبدیل شده.
گذر زمان و تحولات جهان خیلی چیزها را تغییر داده است و میدهد. امروز وضعیت دین به معنای عام آن در جهان، قابل مقایسه با قرون ماضی نیست. حتی جهان اسلام هم از این وضعیت بینصیب نبوده و آفات دینگریزی و گاه دینستیزی آن گریبانگیر امت اسلام نیز شده است. اما داستان عاشورا از باقی داستانها جدا است؛ عاشورا همچنان با قوت در عمقِ فرهنگها نفوذ میکند و دل فرزندان آدم را میبرد، پایشان را در برابر حقیقت خود سست و جانشان را لبریز از شور و شوق میکند که شاید اوجِ آن را در این سالها بتوان در راهپیماییِ بینظیر اربعین دید.
اگر ذهن فیلسوف بزرگی چون کیرکگور در برابر اراده ابراهیم (ع) برای قربانی کردن فرزند عزیزش فلج میشود، در مورد فرزند پیامبر خاتم (ص) باید گفت بزرگترین ذهنها از تحلیل مراسمی به نام آن واقعه در بطن قرن بیست و یکم نیز به غایت درمانده و فلج هستند. درست در دورانی که سکه دینداری در جهان از رونق افتاده و ظاهرا سکولاریسم بیباکانه در حال جولان است، اربعینِ سید و سالار شهیدان در گوشهای از عالَم، عالَمی دیگر و از نو آدمی دیگر را پدید آورده است.