• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5308 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۹ شهريور

از پشت شيشه‌هاي مه‌آلود

آلبرت كوچويي

جوان بلندبالاي خوش قد و قامت و نيكوچهره بود. وقتي سروده‌اي، شعري مي‌خواند، شوري در ميان جوانان دهه چهل و بعد پنجاه به‌پا مي‌كرد. وقتي مي‌خواند: 
از پشت شيشه‌هاي مه‌آلود با من حرف مي‌زدي
صورتت را نمي‌ديدم
 به شيشه‌هاي مه‌آلود نگاه كردم
بخار شيشه‌ها آب شده بود
شفاف بودند، اما تو نبودي
من اين سروده را چون براي جماعتي بزرگ مي‌خواند، جاري شدن اشك را به چهره ده‌ها تن از جوانان هم نسلم ديده‌ام. احمدرضا احمدي. شوري كه در او بود و حالي جانانه، موجي در جماعتي از جوانان كه براي شنيدن شعرهايش مي‌آمدند، به‌پا مي‌كرد. موجي با تازگي‌ها در سروده‌هايش 
-تازگي‌هاي دگرگون‌ساز در شعر نو ايران- موجي نو. موجي كه پيروان و دنباله‌روهاي بسياري هم پيدا كرد. تحول غريبي در شعر نو بود.
بسياري در همان هنگام احمدرضا احمدي را از شاعران تاثيرگذار معاصر بعد از نيما و شاملو مي‌دانستند، تاثيرگذار در ميان شاعران پس از خود. مجموعه‌هاي پي در پي او كه در مي‌آمد، چون برگ زر، ميان شيفتگان شعرش مي‌رفتند. با صدايي آهنگين و مخملين مي‌خواند. با حوصله جوان پرشتاب دهه چهل، همنوا بود. اين است كه شيفتگان و دلباختگان بسياري را به شعر كشاند. سرد بود به خانه آمدم پشت پنجره تا صبح باران مي‌باريد. ساده و صميمي، مثل حرف‌هاي هر روز، آدم‌ها. احمدرضا احمدي، مثل شعرهايش زندگي كرد. بي‌تاب و پرشور. با چهره «بيبي‌فيس» چهره كودكانه‌اش دل‌هاي نسلي را تسخير كرد. اين بود كه چون عكس چهره تكيده او در پشت ماسك را در نمايشگاه نقاشي‌اش ديدم، دلم به درد آمد.
من كه تماشاگر آن نماد زيبايي در دهه چهل و پنجاه بودم. شاهد آن شور پرطنز و شادمانه‌اش، به راستي ديدن چهره تكيده و قامت نحيف او، در برابر دوربين‌ها، برايم دردناك بود. به گفته خودش اين است زندگي. در دهه چهل و پنجاه هم، شاعران، ابرستاره‌هاي دنياي آن هنگام بودند. هرجا حضور مي‌يافتند، هيابانگي به‌پا مي‌شد. شوري و ولوله‌اي در جماعتي كه از ديدن‌شان سير نمي‌شدند. با احمدرضا احمدي، شاعر ديگرمان، نصرت رحماني هم چنين بود. با آمدنش، صحنه را به آتش مي‌كشيد. احمدرضا احمدي جداي از شعر كه با نخستين مجموعه‌اش، در سال 40 با عنوان «طرح» در آمد و بسياري از شاعران و منتقدان آن دهه را شگفت‌زده كرد، در عرصه ادبيات كودكان، خوانش شعر و هنر سينما  هم تكتازي كرد.
شاعري پركار كه بيش از بيست مجموعه شعر درآورد و با آنها پانزده كتاب براي كودكان، خوانش شعرهاي حافظ، نيما، سهراب سپهري و شاعران ديگر كه با صداي او در آمدند. احمدرضا احمدي به سبب تسلط بر زبان فرانسه و آشنايي با شعر و ادبيات آن سرزمين، توانست ردي و اثري از شعر پيشرو و پيشگام در شعرنو ايران به‌جا بگذارد. شعري كه موج نو خوانده شد و بسياري را به دنبال كشاند، اگرچه بسياري در نيمه راه ماندند، اما او تا به امروز، تا سال‌هاي هشتاد زندگي تاخت. احمدرضا احمدي، با طنز شيرين و به دل نشستني‌اش، هميشه حضورش را در جمع شيفتگان شعر و ادبيات گرم و پرشور، نگاه مي‌داشت. اين بچه كرمان و مدرسه دارالفنون گنجينه‌اي از ادبيات كلاسيك ايران را با خود دارد.
تني چند در همان دهه چهل، موج نو او را نپسنديدند، حتي به سخره گرفتند. چه كهن‌سرايان چه برخي شاعران نوپرداز اما او نهراسيده از اين موج‌هاي به‌پا شده همچنان سوار بر موج نو خود تاخت.
آخرين تماشاگه از حضورش، نمايشگاه تازه نقاشي او است. خلاقيتي در سال‌هاي هشتاد زندگي.
من 
همواره در روز
زخم قلبم را به تو
نشان مي‌دهم

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون