مطالباتي كه انكار و تحريف شد
با مُهر «حلقه انحرافي» تحت فشار و طرد قرار گرفتند. با سپري شدن دوران احمدينژاد، نوبت به شيخي با سابقه «محافظهكاري» - نياي اصولگرايي - رسيد كه به عملگرايي شهرت داشت. همين عملگرايي حسن روحاني را با اصولگرايان در تعارض قرار داد چرا كه هر سطح از عملگرايي، مستلزم همراهي با بخشي از مطالبات عمومي است؛ حال آنكه اصولگرايان گويي عزم خود را جزم كرده بودند تا هر نوع مطالبه سياسي و اجتماعي و فرهنگي را انكار و همه مطالبات جامعه را به «معيشت» تقليل دهند و بار بهبود معيشت را هم يكسره بر دوش آقاي روحاني بگذارند!
ابن بود كه دولت آقاي روحاني تحت فشاري دو سويه از جانب اصولگرايان و دولت دونالد ترامپ، حالت زمينگير پيدا كرد و دو بار نيز با طغيان مردم محرومي روبرو شد كه تاب تحمل فشارهاي اقتصادي را از دست داده بودند. آقاي روحاني هم سرانجام پاستور را با ناكامي ترك كرد تا نوبت به حكومت «يكپارچه» اصولگرايان برسد. سيد ابراهيم رييسي با وعده حل عاجلِ مشكلات اقتصادي، از رياست قوه قضاييه به دفتر رياستجمهوري راه يافت اما او هم پي برد كه صرفِ تاكيد بر حل مشكلات اقتصادي در تبليغات انتخاباتي رايآور نيست و گريزي به مطالبات اجتماعي و فرهنگي عموم جامعه هم ضرورت دارد. او به خصوص در مورد گشت ارشاد به زباني سخن گفت كه افكار عمومي، مراد او را برچيدن بساط آن تفسير كرد و از اين رو به احتمال وقوع تحولي مثبت پس از رياستجمهوري او اميد بست. آقاي رييسي اما در طول بيش از يكسال از رياستجمهوري خود نه امكان گشودن گرهاي از پاي اقتصاد را پيدا كرده و نه گامي در جهت تامين ديگر مطالبات عمومي برداشته است. سياست دولت او در يكسال گذشته در عموم حوزهها «ابهامآفريني» بوده است بهطوريكه يك ناظر بيطرف نميداند كه او قرار است نهايتا به چه سمت و سويي حركت كند. رييس دولت در هيچ زمينهاي به صراحت سخن نميگويد. كليگويي و پرهيز از ارايه جزييات و فقدان شفافسازي عبارات و واژهها به خصلت اصلي گفتار او تبديل شده است. اين وضع جامعه را كه از يك سو با انبوه مشكلات انباشت شده روبروست و از سوي ديگر ارادهاي در جهت حل بنيادي آنها نميبيند، بيتاب و عصبي كرده است و به همين علت است كه درگذشت زندهياد مهسا اميني در هنگام بازداشتش توسط گشت ارشاد، چنين واكنش وسيع و خشمگينانهاي به دنبال داشته است. زبان ابهامآفرين آقاي رييسي را طبعا ميتوان به اذعان قلبي او به وجود مطالبات عمومي و ترديدهاي ذهني و محدوديتهاي عملي او براي تحقق آنها نسبت داد. اين وضعيت تعارضآميز اما قابل ادامه نيست. او اگر به هر دليلي نتواند با مطالبات عمومي همسو شود، نتيجهاش نوعي عصيان اجتماعي است كه ميتواند مورد بهرهبرداري گروهها و دولتهاي خواهان براندازي نظام يا بيثبات كردن آن تمام شود. در شرايط فعلي گام نخست براي نشان دادن همسويي با مطالبات عمومي اعلام انحلال گشت ارشاد است. شايد برخي مشاوران آقاي رييسي انحلال گشت ارشاد در اين موقعيت زماني را به معناي عقبنشيني حكومت از موضع معمول آن تعبير كنند و مانع تصميمگيري قاطع در اين زمينه شوند. اصطلاح عقبنشيني رهزن هر نوع تحول و اصلاح است. جامعه ايراني در كليت خود در وضعيت كنوني، هنوز از هر نوع نشانهاي براي اصلاح و تحول استقبال ميكند و آن را به معناي عقبنشيني نميداند. اما وضعيت امري ابدي و ازلي نيست. از لحظهاي كه جامعه اميد خود به تحول و اصلاح را از دست دهد، ديگر هرگونه تحول عميق و راهگشا را نيز به معناي عقبنشيني و از سر ناچاري تعبير ميكند و كار را به بحران ميكشاند. براي بار هزارم تاكيد ميكنم كه كار درست را بايد در زمان درست انجام داد وگرنه زمانش كه بگذرد ديگر سودي ندارد. همين امروز زمان كار درست است؛ آن را از دست ندهيد!